سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 1
کل بازدید : 30786
کل یادداشتها ها : 154
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

گفتار چهارم) نتیجه گیری پایانی

1 ) اینکه باید دانست که قرآن کریم،بیانی کامل پیرامون هر موضوعی اعم از اصول و فروع دین؛ علوم گوناگون مرتبط با مسیر رشد و کمال و ... در هر زمان و مکانی می باشد: « وَیَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیدًا عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِکَ شَهِیدًا عَلَى هَؤُلاءِ وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ  (89 نحل) ».

2 ) اینکه خداوند یکتا اسباب هر کاری را برابر فضلش که گسترده است به همه ی بندگانش می دهد و این آنان هستند که باید پیروی اسباب عطا شده از سوی خدا بر خودشان را بنمایند و شکر گزار فضل خدا بر خودشان باشند و بدانند که فضل او می تواند بر هر یک از بندگانش که بخواهد به صورت خاص نیز که از رحمت او میباشد تعلق گیرد به نحوی که مایه ی برتری برخی از بندگانش بر برخی دیگر شود تا دیگران رو به سوی جهل و غفلت از امور نبرند و بدنبال فساد روی زمین نروند بلکه در جهت اصلاح امور بکوشند.  به عبارت دیگر امور جهان بر اساس اسباب و علل آفریده شده و به پیش میرود و بنابراین باید برای انجام کارها از اسباب مربوط به خود استفاده کرد. اسباب؛ امری که همانطور که بر اساس آیات الاهی در بخش مرتبط با رسالت حضرت موسی ع و حضرت هارون ع گذشت؛ فرعون از هامان خواست تا با ساختنش بتواند به زعم خود بر خدای موسی ع اطلاع پیدا کند. و این می رساند که او نیز به لزوم وجود اسباب برای کارهای اعتقاد داشته، اما پرسشی که هست اینکه پس چرا او که مثل همه نیازمند خداوندگار است؛ ادعای خدایی کرد و به خاطر استکبار از آیات الاهی و رسولانش مورد خشمش واقع شد.؟ و چرا اطرافیانش از خود یا یکدیگر در این باره نپرسیدند و اندیشه نکردند که کسی که ادعای خدایی می کند (سبحا الله) چه نیاز به اسباب برای کارش دارد ؟. آری تمام اینها به خاطر اندیشه نکردن و خرد نورزیدن روی امور توسط هر فرد عاقل و بالغی است.

3 ) اینکه باید ضمن تقوای الاهی بدنبال وسیله ای به سوی او بود و در راهش کوشش نمود، که این وسیله همانا تنها قرآن کریم است که برخوردار از نور و هدایت و رحمت و شفا و ... می باشد و به عنوان سببی در دسترس بشر و مومنین قرار گرفته است تا پیروی آن را نمایند و به رستگاری برسند؛ و نه جز آن. « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَجَاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (35 مائده)».

با سپاس بی کران خدای یکتا را به خاطر این منت و نعمت های بی شمارش که از فضل و رحمت گسترده اش بر من ارزانی داشته و به من بخشیده است و خواستار فزونی آن و نیز فزونی بیش از پیش دانش کتاب و حکمت همچنین دادن اسباب بیشتر از جانب حضرتش برای ترویج همراه با دانش عطا شده از سوی او جل عظمته برای طالبین امر با پیروی از آن می باشم. با شادباش میلاد امام حسین ع. 31/فروردین/1397    

 


  

نتیجه گیری این مطالب و پرسش

   آنچه از موارد اخیر الذکر بر می آید اینکه پرداختن به این موضوع که "ذوالقرنین" آمده در قرآن کریم؛ فارغ از تقدم و تاخر نظرات پیرامون وی، چه کسی و نامش چه بوده؛ از محورهای اصلی بحث مفسران قرآن بوده که در بالا به تعدادی از آنها اشاره و استناد و دانسته شد که هر مفسری نظر خود را در این زمینه ضمن طرح و بررسی آرای سایر مفسرین پیش از خود اعم از اهل سنت و تشیّع حتا اگر همراه با احتیاط  و یا از متغیرها و فروع بحث دانستن بوده باشد به صراحت طی ارائه ی استدلالاتی بیان داشته که مصداق ذوالقرنین چه کسی می تواند بوده باشد، و آیا دانستن آن ما را به هدف می رساند یا نه و اینکه دانستن نامش ضروری است یا نه و ...؟

   هم اکنون پرسش اینکه آیا قرینه ی دیگری علاو بر قرائن مذکور در تفاسیر قرآنی، وجود دارد که بتوان بدان سبب به لطف الاهی به نتیجه ای در این زمینه رسید که روشن تر شود " ذوالقرنین " آمده در قرآن چه کسی می تواند بوده باشد.

پاسخ

    با نظر داشت آرای بیان شده در این خصوص توسط مفسران قرآن کریم، که برخی از آنها در بالا گذشت و هر یک با بیان شواهد و قرائن و مستند به اقوال و آثار تاریخی مذهبی ضمن اشاره به آرای مفسرین پیش از خود و یا همگن خویش؛ شخصیتی تاریخی را نمود ذوالقرنینِ آمده در قرآن مجید به عنوان نظر خود پیرامون موضوعِ منظور نظر ذکر کرده اند؛ اما مرتبط با پرسش فوق برای رسیدن به پاسخ، نخست باید به قرآن کریم در این زمینه مراجعه و دید که چه رهنمونی پیرامون موضوع هست. به عبارت روشنتر یعنی بدین سبب باید بدنبال این بود که امرِ " ذوالقرنین"، آمده در بخش اخیر آیه ی 88 سوره ی کهف مبنی بر « ... وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا یُسْرًا»؛ برای مومنین و کنندگان کارهای شایسته چه بوده؟ مفاد و مندرجات آن امر چه بوده؟ آیا اثری و سندی مشهود و عینی و در دسترس وجود دارد که بشود آن را با این بخش از آیه ی کریمه ی مذکور تطبیق داد به نحوی که گفته شود این اثر گویای نام شخص ذوالقرنین از آن و بواسطه ی آن می باشد یا نه؟ چه آنکه همانطور که در تفاسیر قرآن در این رابطه آمده؛ مفسران ذیربط، دست کم بر اساس سازواریِ سد ساخته شده توسط ذوالقرنین با مشخصات آمده در آیات قرآن در وصف او؛ نظر خویشتن را پیرامون اینکه وی یعنی ذوالقرینن چه کسی بوده بیان کرده اند.

    نتیجه اینکه روشن می شود، پس بر پایه ی آیات الاهی و در اینجا با توجه به واژه ی " أمْرنا " در آیه مذکور؛ باید بدنبال این باشیم که ببینیم آیا اثری و باقیمانده یا ماترک و میراثی از " ذوالقرنین " در این خصوص هست که منسوب و متعلق به او باشد تا معلوم نماید که واقعن منظور از او یعنی ذوالقرنین چه کسی بوده یا نه؟ .

    پس تا اینجا روشن شد که برای یافتن پاسخ پرسش طرح شده در بالا و البته هر پرسشی؛ باید کلام مقدس و سخن پاکیزه ی الاهی را باز استناد قرار داد، و هم اکنون پس از این باید بدنبال یافتن و معرفی اثری عینی و ملموس و صد البته تاریخی به نحوی که با زمان زندگانی وی همخوانی داشته باشد و در واقع دیرینگی امر که همین اثر منظور نظر باشد به زمانه ی وجود ذوالقرنین و پیشنیه ی وجودی او برگردد، بود؛ تا همانطور که بدان وسیله گفته شد دانسته شود که" ذوالقرنین " چه کسی بوده و نام او چه بوده و می تواند باشد.

   آنچه که قطع به یقین می توان به آن در این زمینه برای رسیدن به پاسخ و هدف به یاری خدا استناد کرد تا پی برده شود که منظور از او یعنی " ذوالقرنینِ " آمده در قرآن مجید چه کسی است؛ چیزی نیست و نمی تواند باشد جز " استوانه یا منشور سفالی کوروش ". یعنی همان قرینه و اثری عینی که هم اکنون و پس از یافت شدن در موزه ی بریتانیا نگهداری می شود و به عنوان نخستین منشور حقوق بشر پذیرفته شده و بدلی از آن در سازمان ملل متحد است و متن و مفاد آن به فارسی نیز برگردانیده شده است و ...

   نتیجه اینکه پس با این اثر و میراث مکتوبِ به جای مانده از او که هیچ تردیدی در تعلقش به وی نیست؛ روشن می شود که؛ " کوروش بزرگ "، پادشاه هخامنشی و بلکه سر سلسله ی آن ؛ همان « ذوالقرنین » آمده در قرآن می باشد (والله اعلم)، که همانطور که ذکر آن رفت مفسرانی از قرآن کریم نیز طی استدلالات و احتجاجاتی و البته مثل این مورد با مبنا قرار دادن آیات الاهی و تطبیق یافته ها و دانش عطا شده از سوی خداوند با آیات مربوطه در این زمینه  و نیز قرائن و شواهد امر، بر آن تصریح و اعلام نظر کرده بودند و این در حاشیه ی آن نظرات از مفسرین فوق است. الحمدلله رب العالمین


  

توضیحات مرتبط با ذوالقرنین و کیستی او

   بر اساس آیات فوق از سوره ی کهف ؛ پیرامون اینکه اسباب یعنی چه؟ سد احداث شده توسط ذوالقرنین کجاست؟ یاجوج و ماجوج چه کسانی هستند؟ و ...؛ توسط مفسران قرآن کریم مباحثی به طور مشروح بیان شده؛ اما آنچه که در مباحث پیرامون این آیات از آن غفلت نشده و باز مورد بحث آنان به ویژه در دهه های اخیر قرار گرفته و حتا به صراحت اعلام نظر شده ، این بوده و یا می باشد که منظور از " ذوالقرنین " آمده در قرآن کریم چه کسی می باشد.؟

     در پاسخ باید گفت، مفسران قرآن کریم به ویژه در داخل میهن ایران اسلامی با توجه به دانش عطا شده از سوی خداوند با اولویت اصل قرار دادن آیات قرآن در این زمینه و کوشش خویش و نیز شواهد و قرائن  و اقوال تاریخی و یا عینی یافت شده و حتا استفاده از مباحث و استدلالات طرح و بیان شده توسط افراد از مفسرین پیش از خود و یا مبنا و مستند قرار دادن آنها؛ مطالبی طی تفسیرهای خود پیرامون این موضوع ابراز و طی یک نتیجه گیری ، نظر خود را مبنی بر اینکه منظور از " ذوالقرنین " مذکور در قرآن کریم کیست؛ اعلام کرده اند که در زیر به برخی از آنها اشاره می شود:

الف ) علامه ی بزرگوار طباطبایی در جلد 13 از تفسیر المیزان، این موضوع که منظور از ذوالقرنین آمده در قرآن چه کسی است را؛ از دو منظر " مبحث روایی" و " بحث قرآنی و تاریخی پیرامون داستان ذوالقرنین" مورد تحلیل قرار می دهد و بر اساس مورد دوم، با عنوان « ذوالقرنین کیست وسدش کجا است ؟ اقوال مختلف در این باره » ، آرای مطرح شده در این خصوص از طرف قائلین و باورمندان به اینکه هر گروه، چه کسی یا شخصی تاریخی را به عنوان ذوالقرنین که در عین حال سازنده ی سد ذکر شده در قرآن بوده، معرفی کرده است؛ در تفسیر المیزان ذکر و مطالب بیان شده توسط آنها را بر اساس آیات قرآنی و یافته های علمی و تاریخی مورد بررسی و نقد و حتا رد و طرد و یا تایید قرار می دهد و نظر خود را طی توضیحی بر آن می افزاید. به هر حال، آنچه از نظرات که ایشان طرح و مورد مداقه قرار داده اند به ترتیب این است که: الف) برخی پادشاه چین به نام شین هوانک تی، و ب ) برخییکى از ملوک آشور، و پ ) برخی  فریدون بن اثفیان بن جمشید پنجمین پادشاه پیشدادى ایران زمین، و ت ) برخی اسکندر مقدونى، و ث ) برخی مردى عرب از ملوک یمن (تبع)، و ج ) بعضی کورش ، پادشاه هخامنشى ایران را ذوالقرنینِ آمده در قرآن دانسته و معرفی کرده اند.

   ایشان طی توضیحاتی مشروح برا ساس آیات قرآن و نیز شواهد و یافته ها و گفته های تاریخی؛ بر نظر اخیر که منقول از ادله و توضیحات مولانا ابوالکلام آزاد در تقریب نظر یکی از علمای زمانه ی علامه است؛ تاکید و بیان می دارد که با این تبیین ها و استدلالات و مستندات که در تفسیر خویش پیرامون موضوع ذکر کرده اند؛ این احتمال که کوروش همان ذوالقرنین باشد هست و سپس اینگونه مطلب را به پایان می برد که :

«... و اما اینکه چرا کورش را ذوالقرنین گفته اند: هر چند تواریخ از دلیلى که جوابگوى این سؤال باشد خالى است لیکن مجسمه سنگى که اخیرا در مشهد مرغاب در جنوب ایران از اوکشف شده جاى هیچ تردیدى نمى گذارد که همو ذوالقرنین بوده ، و وجه تسمیه اش این است که در این مجسمه ها دو شاخ دیده مى شود که هر دو در وسط سر او در آمده یکى از آندو به طرف جلو و یکى دیگر به طرف عقب خم شده ، و این با گفتار قدماى مورخین که در وجه تسمیه او به این اسم گفته اند تاج و یا کلاه خودى داشته که داراى دوشاخ بوده درست تطبیق مى کند.» (ج 13 صص 510-521).

 

ب ) آیت الله مکارم شیرازی در جلد 12 از تفسیر نمونه آن هم پس از طرح و تبیین و تحلیل سه نظر تاریخی که به ترتیب در برگیرنده ی اسکندر مقدونی، یکی از پادشاهان یمن و کوروش کبیر پادشاه هخامنشی باشد، مبنی بر اینکه ذوالقرنین چه کسی معرفی شده است، و نظر خود او در این زمینه چیست؛ نظر سوم را به عنوان بهترین نظر می داند دال بر اینکه ذوالقرنینِ آمده در قرآن کریم، همان کوروش بزرگ پادشاه هخامنشی است. وی در ادامه می گوید:

« .... این بود خلاصه ی آنچه در تقویت نظریه ی سوم بیان شده است. درست است که در این نظریه نیز نقطه های ابهامی وجود دارد، ولی فعلا می توان از آن به عنوان بهترین نظریه در باره ی تطبیق " ذوالقرنین " بر رجال معروف تاریخی نام برد. » ( ج 12 ص 594 ).

 

پ ) حجت الاسلام قرائتی در جلد 7 تفسیر نور پیرامون این موضوع اینگونه می گوید:

«... تفسیر نمونه با توجه به اظهارات چند مورخ یونانی و چند فراز از تورات (کتاب اشعیا، فصل 46، شماره ی 11 و 28) و کشف مجسمه ی کوروش در قرن نوزدهم میلادی که تاجی با دو شاخ بر سر داشت، ذوالقرنین را با کوروش بیشتر تطبیق می دهد. ولی مرحوم شعرانی در حاشیه ی تفسیر ابوالفتوح، ذوالقرنین را همان اسکندر مقدونی می داند که از سیزده سالگی شاگرد ارسطو بوده است. و صاحب المیزان او را همان کوروش می داند.»

او سپس می افزاید:

« به هر حال در اینکه ذوالقرنین چه مدت حکومت کرد و نام واقعی او چیست و چند سال عمر کرده و آیا بشر بوده یا فرشته، پیامبر یا عبد صالح؟ اسکندر بوده یا کوروش؟ چرا ذوالقرنین نام دارد" امکاناتش چه بوده؟ محدوده ی حکومتش کجا بود؟ طول و عرض و مشخصات سدی که ساخت چه بود؟ چه زمانی بود؟ آیا این سد همان دیوار چین است یا نه؟ ؛ سخنان بسیاری بیان شده و بحث در جزئیات آن چندان مفید نیست، باید بدنبال هدفها رفت، نه مسایل جزئی که در آنها هیچ رشدی نیست. (ج 7 صص 216-217) »

 

ت ) دکتر خدامیان آرانی در جلد 6 تفسیر باران، پس از بررسی سه نظریه و تبیین و تحلیل آنها به این نتیجه گیری می رسد که از بین سه فرد تاریخی معرفی شده به عنوان ذوالقرنین یعنی به ترتیب : پادشاه چین به نام شین هوانگ تی، اسکندر مقدونی و کوروش پادشاه هخامنشی؛ این نفر سوم است که همان ذوالقرنین است. او در باره ی این موضوع چنین می گوید:

« ... این تمام سخن در باره ی نظریه های سه گانه بود. من احتمال می دهم که ذوالقرنین همان کوروش باشد. این یک احتمال است و نمی توان با یقین چنین سخنی را گفت. چرا در قرآن توضیحات بیشتری در باره ی ذوالقرنین ذکر نشده است؟ قرآن کتاب تاریخ نیست. در کتاب های تاریخی؛ سال، مکان و جزئیات یک ماجرا ذکر می شود. اما قرآن کتاب تربیتی است. برای همین فقط نکات تربیتی یک ماجرا در آن می آید. اینکه من بدانم ذوالقرنین که بود و در چه سالی زندگی می کرد، چه دردی از امروز من دوا می کند؟ قرآن چیزی را بیان می کند که دوای درد همه ی انسان در طول تاریخ باشد... » (ج 6 ص 209).


  

گفتار سوم ) ذوالقرنین

   آیات83 – 98 سوره ی مبارکه ی کهف (با توجه به آیات 99-103) مرتبط با داستان ذوالقرنین و شرح اقدامات او بر اساس برخورداری از فضل و رحمت خاص الاهی است: « وَیَسْأَلُونَکَ عَنْ ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَیْکُمْ مِنْهُ ذِکْرًا (83) إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الأرْضِ وَآتَیْنَاهُ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ سَبَبًا (84) فَأَتْبَعَ سَبَبًا (85) حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِنْدَهَا قَوْمًا قُلْنَا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْنًا (86) قَالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ یُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُکْرًا (87) وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا یُسْرًا (88) ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا (89) حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِهَا سِتْرًا (90) کَذَلِکَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَیْهِ خُبْرًا (91) ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا (92) حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمَا قَوْمًا لا یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلا (93) قَالُوا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الأرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجًا عَلَى أَنْ تَجْعَلَ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ سَدًّا (94) قَالَ مَا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ رَدْمًا (95) آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ قَالَ انْفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْرًا (96) فَمَا اسْطَاعُوا أَنْ یَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا (97) قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّی فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ وَکَانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا (98کهف)».

 آنچه از این آیات با لطف حضرت حق جل عظمته بر می آید عبارت است از اینکه :

1 ) بیان این داستان طی وحی به پیامبر مکرم اسلام ص از آن جهت بوده که کسانی که از جریان آن و حقیقت امر آگاه بوده اند؛ موضوع را از ایشان پرسیده اند و بنابراین ، این آیات بر وی از سوی خداوند نازل شده تا همگنان از پرسش کنندگان ، و نیز همگان بدانند که رسالت حضرت محمد ص الاهی و بر حق می باشد. پس باید ایمان آورد .

2 ) اینکه خداوند یکتا به ذوالقرنین در زمین مکنت و قدرت داد و از هر سببی هم به او داده است. و این روشن است که این اسباب برای پیش بردن برنامه های او برابر سنت و البته عنایت الاهی از ضروریات انجام کارهاست. و باز بدان معناست که امور جهان طی اسباب و عللی توسط خداوند کریم و علیم قرار داده و آفریده و نظم بخشیده شده است.

3 ) اینکه ذوالقرنین هم پیروی آن اسباب را نمود و در روی زمین تا بدانجا ها که به لطف الاهی دسترسی یافت اقدام به انجام اموری که برچیدن بساط سنمگری و فساد از یک سو و اصلاح امور از سوی دیگر روی زمین است مبادرت کرد.

   چنانچه به آیات 84 و 89 و 92 سوره ی کهف به شرح فوق نگریسته شود؛ دیده خواهد شد که ذوالقرنین در هر سرزمینی برای اصلاح امری، پیروی سببی را که خداوند به او داده نموده است. و این بدان معناست که خداوند یکتا اسباب کاری را به انسان می دهد و لذا انسان و یا بهتر گفته شود افراد انسانیِ عاقل و بالغ باید برای رسیدن به هدف که رشد و کمال باشد استفاده کنند. و سوم اینکه انجام امور بدون اسباب مربوط به آن امکانپذیر نیست و در واقع انجام هر کاری، اسباب و دانش مربوط به خود را می خواهد؛ برای تحصیل روزی و دانش و فضل خداوند روی زمین و ... نیازمند این هستیم که ابزار و اسباب و امکان و فرصت آن فراهم باشد. و همانطور که گفته شد و ایمان داریم، تمام اینها به دست خداوند است و از هر نوعش را به هر یک از بندگانش که بخواهد می دهد، همانگونه که در زمانه ی خود به ذوالقرنین چنان اسبابی را از فضل و رحمت خاص خویش داد. و البته همانطور که گذشت او هم پیروی آن اسباب را کرد و به این درجه از رفعت نزد خداوند رسید که ذکرش در کتاب قرآن برای مردم به میان آید. پس برای انجام امور شایسته ی همراه با اصلاح روی زمین، باید از اسباب آن که خداوند داده ضمن پیروی از آنها استفاده کرد تا به نتیجه ی دلخواه رسید و در راه رشد و صلاح مردم گام برداشت و توشه ای برای آخرت خود جمع آوری نمود.

4 ) اینکه انجام تمام این امور بواسطه ی فضل و رحمت الاهی بوده که اسباب امور را در اختیار او یعنی ذوالقرنین قرار داده تا هم بتواند در آن زمانه به غرب و شرق جهان برود و به اصلاح امور بپردازد و ضمن باور و پایبندی بدان؛ بر ایمان به خدای یکتا و انجام کارهای شایسته که پاداشش نیکی است تاکید کند و هم اینکه در سرزمینی دیگر سدی برای جلوگیری از ستم برخی اقوام انسانی بر برخی دیگر بسازد که البته دانش آن را همانند اسبابش خداوند از رحمتش به وی داده بود. پس این امور خارق العاده در زمان او و دادن اسباب و دانش آن به ذوالقرنین برای انجامش، و پیروی آن اسباب توسط او؛ همه و همه به خاطر رحمت الاهی بوده است، امری که خود وی نیز بر آن اذعان کرده و بدان گواهی داده است[1]

5 ) اینکه مومنین باید همیشه به یاد آنچه باشند که خداوند از فضل و رحمت گسترده اش بدانان داده است و در این راه شکر و سپاس او را به جای آورند؛ همانگونه که در اینجا ذوالقرنین این فضل خدا بر خویشتن را یادآور شده است[2]؛ و سلیمان ع فضل خداوند بر خودش را به خاطر نعمت های عطا شده اش بر خویش به هنگام تقدیم هدایا توسط فرستادگان ملکه سبا یادآور شد.

6 ) اینکه این ایمان و انجام کارهای شایسته است که پاداش نیکو از سوی خداوند برای عاملینش در بر دارد و نه جز آن. و روشن است که بندگان خدا از مومنین نیز باید اینگونه باشند و این گروه را با گروه تباهکاران یکسان نبینند.

7 ) اینکه باید دانست که خداوند یکتا در همه حال از بندگانش و گفتار و رفتارهای آنان و اینکه در کجا هستند و چه می کنند؛ خواه در پیدا و انظار مردم باشد و خواه در پنهان و دور از چشم آنان؛ آگاه و با خبر است[3] و در سرای دیگر هر یک از آنان را از تمام آنچه که در این سرا بوده اند و انجام می داده اند با خبر خواهد ساخت و آنان نتیجه ی آن را بدون هیچ ستمی و یا تضییع حقی خواهند دید[4]. والله اعلم. پس باید مراقب گفتارها و رفتارهایمان در هر زمان و مکان از زندگیمان باشیم.



[1] - آیه ی 98 سوره ی کهف .

[2] - آیه ی 95 سوره ی کهف.

[3] - آیه ی 91 سوره ی کهف .

[4] - آیه ی 64 سوره ی مبارکه ی نور.


  

6 ) اینکه این داستان و به عبارتی دیگر این واقعه از آیات خداست و هر کسی را که او راهنمایی کند؛ پس چنان کسی هدایت یافته است و هر کس هم که گمراه می شود بنابراین برایش هر گز سرپرستی نخواهد بود و یافت نخواهد شد که بتواند او را راهنمایی کند و به راه رشد و کمال برساند: « وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَإِذَا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِی فَجْوَةٍ مِنْهُ ذَلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُرْشِدًا (17 کهف)».  

7 ) اینکه این امر خارق العاده به اراده ی خداوند، برای این بوده و هست تا به همه حتا خودشان ثابت کند که وعده اش " حق " است و رستاخیز که هیچ شک و تردید[1]  و دروغی در وقوعش[2] نیست برپا خواهد شد هر چند که پیرامون آن در بین بنی آدم محل اختلاف باشد.[3] .  

8 ) اینکه اصحاب کهف زمانی که به سوی غار رفتند ؛ مردم قومش مشرک بودند؛ و زمانی که یک نفر از آنها پس از برانگیخته شدن دوباره توسط خداوند و یا بیدار شدن از خواب سیصد و اندی ساله به اراه ی حضرتش به شهر خود برای خرید غذا رفت؛ مردم آن شهر از متدینین شده بودند. و این بدان معناست که شریعت الاهی از اهل کتاب بدانجا راه یافته بود چرا که سخن از ساختن مسجد بر مکان وقوف و درنگ آنان توسط کسانی که بر کار ایشان چیره و آگاه شده بودند به میان آمده بود.

9 ) اینکه خداوند یکتا این امر را نشانه ای برای برپا شدن قیامت قرار داده؛ از آن جهت است که مشرکین کسانی هستند که ضمن ندادن زکات، به آخرت نیز کافرند،[4] از آن جهت که نمی دانند که برایشان ولی و یار و یاوری غیر از خدا نیست تا بتواند یارشان کند و از عذاب الاهی بابت ستم بر خودشان رهایی شان دهد و ...؛ لذا نه تنها نباید برای خدا انبازی قرار داد بلکه نباید از منکران به سرای دیگر یا غافلین از آن بود.    

نتیجه گیری این گفتار ( دوم )  .

   اینکه بایسته است گفته شود که این گروه بر اساس " خردورزی" روی امور به این نتیجه رسیده اند که پروردگار آنان، همانا پروردگار جهانیان است و تنها او را باید خواند چرا که اگر قومشان، خدایانی را به جای خدای یکتا گرفته و پرستش می کند؛ کسانی هستند که هیچ دلیل روشنی برای کارشان یعنی شرک به خدای یگانه ندارند. و این باز بدان معناست که این گروه کسانی بوده اند که با " خردورزی " یا " تعقل " به این نتیجه و به تبع آن یکتا پرستی رسیده اند و ... تا آنجا که مورد هدایت و رحمت الاهی قرار می گیرند و حتا با درنگشان در غار به اذن و اراده ی خداوندی، نشانه ای می شوند برای اینکه منکران و یا غافلین از آخرت بدانند که این روز که تنها خداوند بدان آگاه و از اخبار غیب است برپا خواهد شد.

   و دلیل اینکه گفته می شود این داستان و رسیدن اصحاب کهف به یکتاپرستی بر اساس خردورزی روی امور بوده؛ یکی بخش میانی آیه ی 15 همین سوره یعنی کهف و دیگری آیه ی 44 سوره ی فرقان و آیه ی 10 سوره ی ملک است که خداوند یکتا، پی بردن به اصول توحید و معاد را علاوه بر " سمع " یا شنیدن سخنِ وحی توسط رشولش که خود یک اصل دین است؛ در تعقل و خردوری هم میداند تا افراد هدایت شوند و از دوزخیان نباشند.

 و نکته ی دیگر اینکه بیان این داستان خود گواه و دلیلی است بر اینکه " خردمندی " مرتبط با آفرینش و آفریننده ی آفریده ها ، از جانب خدای یکتا حتا برای کسانی که آیات خدا برایشان خوانده نشده و یا کتابش به دستشان نرسیده؛ در دنیا برخوردار از پاداش می باشد. آخرت که جای خود دارد و تنها خداوند از آن آگاه است. البته باید افزود که بر اصل تعقل در قرآن کریم نیز در کنار مواردی همچون دانش و فهم و تذکر و شکر و ... اینها هم تاکید شده است.



[1] - وَکَذَلِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لا رَیْبَ فِیهَا إِذْ یَتَنَازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیَانًا رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِدًا (21 کهف) .

[2] - آیه ی 2 سوره ی مبارکه ی واقعه با توجه به آیات 1 – 96 .

[3] - آیه ی 3 سوره ی مبارکه ی نبأ با توجه به آیات 1 – 40 .

[4] - آیه ی 6 سوره ی مبارکه ی فصلت با توجه به آیات 7-8 .


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ