6 ) اینکه این داستان و به عبارتی دیگر این واقعه از آیات خداست و هر کسی را که او راهنمایی کند؛ پس چنان کسی هدایت یافته است و هر کس هم که گمراه می شود بنابراین برایش هر گز سرپرستی نخواهد بود و یافت نخواهد شد که بتواند او را راهنمایی کند و به راه رشد و کمال برساند: « وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَإِذَا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِی فَجْوَةٍ مِنْهُ ذَلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُرْشِدًا (17 کهف)».
7 ) اینکه این امر خارق العاده به اراده ی خداوند، برای این بوده و هست تا به همه حتا خودشان ثابت کند که وعده اش " حق " است و رستاخیز که هیچ شک و تردید[1] و دروغی در وقوعش[2] نیست برپا خواهد شد هر چند که پیرامون آن در بین بنی آدم محل اختلاف باشد.[3] .
8 ) اینکه اصحاب کهف زمانی که به سوی غار رفتند ؛ مردم قومش مشرک بودند؛ و زمانی که یک نفر از آنها پس از برانگیخته شدن دوباره توسط خداوند و یا بیدار شدن از خواب سیصد و اندی ساله به اراه ی حضرتش به شهر خود برای خرید غذا رفت؛ مردم آن شهر از متدینین شده بودند. و این بدان معناست که شریعت الاهی از اهل کتاب بدانجا راه یافته بود چرا که سخن از ساختن مسجد بر مکان وقوف و درنگ آنان توسط کسانی که بر کار ایشان چیره و آگاه شده بودند به میان آمده بود.
9 ) اینکه خداوند یکتا این امر را نشانه ای برای برپا شدن قیامت قرار داده؛ از آن جهت است که مشرکین کسانی هستند که ضمن ندادن زکات، به آخرت نیز کافرند،[4] از آن جهت که نمی دانند که برایشان ولی و یار و یاوری غیر از خدا نیست تا بتواند یارشان کند و از عذاب الاهی بابت ستم بر خودشان رهایی شان دهد و ...؛ لذا نه تنها نباید برای خدا انبازی قرار داد بلکه نباید از منکران به سرای دیگر یا غافلین از آن بود.
نتیجه گیری این گفتار ( دوم ) .
اینکه بایسته است گفته شود که این گروه بر اساس " خردورزی" روی امور به این نتیجه رسیده اند که پروردگار آنان، همانا پروردگار جهانیان است و تنها او را باید خواند چرا که اگر قومشان، خدایانی را به جای خدای یکتا گرفته و پرستش می کند؛ کسانی هستند که هیچ دلیل روشنی برای کارشان یعنی شرک به خدای یگانه ندارند. و این باز بدان معناست که این گروه کسانی بوده اند که با " خردورزی " یا " تعقل " به این نتیجه و به تبع آن یکتا پرستی رسیده اند و ... تا آنجا که مورد هدایت و رحمت الاهی قرار می گیرند و حتا با درنگشان در غار به اذن و اراده ی خداوندی، نشانه ای می شوند برای اینکه منکران و یا غافلین از آخرت بدانند که این روز که تنها خداوند بدان آگاه و از اخبار غیب است برپا خواهد شد.
و دلیل اینکه گفته می شود این داستان و رسیدن اصحاب کهف به یکتاپرستی بر اساس خردورزی روی امور بوده؛ یکی بخش میانی آیه ی 15 همین سوره یعنی کهف و دیگری آیه ی 44 سوره ی فرقان و آیه ی 10 سوره ی ملک است که خداوند یکتا، پی بردن به اصول توحید و معاد را علاوه بر " سمع " یا شنیدن سخنِ وحی توسط رشولش که خود یک اصل دین است؛ در تعقل و خردوری هم میداند تا افراد هدایت شوند و از دوزخیان نباشند.
و نکته ی دیگر اینکه بیان این داستان خود گواه و دلیلی است بر اینکه " خردمندی " مرتبط با آفرینش و آفریننده ی آفریده ها ، از جانب خدای یکتا حتا برای کسانی که آیات خدا برایشان خوانده نشده و یا کتابش به دستشان نرسیده؛ در دنیا برخوردار از پاداش می باشد. آخرت که جای خود دارد و تنها خداوند از آن آگاه است. البته باید افزود که بر اصل تعقل در قرآن کریم نیز در کنار مواردی همچون دانش و فهم و تذکر و شکر و ... اینها هم تاکید شده است.
[1] - وَکَذَلِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لا رَیْبَ فِیهَا إِذْ یَتَنَازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیَانًا رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِدًا (21 کهف) .
[2] - آیه ی 2 سوره ی مبارکه ی واقعه با توجه به آیات 1 – 96 .
[3] - آیه ی 3 سوره ی مبارکه ی نبأ با توجه به آیات 1 – 40 .
[4] - آیه ی 6 سوره ی مبارکه ی فصلت با توجه به آیات 7-8 .