سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 32
بازدید دیروز : 9
کل بازدید : 31976
کل یادداشتها ها : 154
خبر مایه


 6 ) بالاخره یوسف ع بواسطه ی دلو کاروانی که به قصد برداشتن آب داخل چاه کرده بودند به بالا می آید و آنان هم که صفت زهد داشته اند او را به مصر برده و به بهای اندک می فروشند و خریدار که عزیز مصر بوده به همسر خود می گوید که وی را گرامی بدارد. خدای یکتا پس از این سیر بیان می دارد که ما اینگونه یوسف را در زمین جاه و مکنت دادیم تا به او " تاویل احادیث "[1] بیاموزیم. و البته که این مهم به غالب بودن خدا به کارها بر می گردد؛ امری که بیشتر مردم نمی دانند. خدای یگانه سپس می افزاید که وقتی یوسف به بلوغ رسید؛ حکمت و دانشش عطا کردیم که این پاداش نیکوکاران است.[2] «وَجَاءَتْ سَیَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وَارِدَهُمْ فَأَدْلَى دَلْوَهُ قَالَ یَا بُشْرَى هَذَا غُلامٌ وَأَسَرُّوهُ بِضَاعَةً وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَعْمَلُونَ (19) وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَکَانُوا فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِینَ (20 ) [3].وَقَالَ الَّذِی اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لامْرَأَتِهِ أَکْرِمِی مَثْوَاهُ عَسَى أَنْ یَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَکَذَلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الأرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِیلِ الأحَادِیثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (21) وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَعِلْمًا وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ (22 یوسف) ».

7 ) در بند اخیر بر اساس آیات الاهی گفته شد که عزیز مصر به همسرش گفت که یوسف ع را گرامی بدارد؛ اما آیا اینگونه شد؟ باید گفته شود که او نه تنها این کار را نکرد، بلکه در پی اغوای یوسف ع برای انجام عمل بد و فحشا و در واقع ارضای خود بر آمد و چون دید که یوسف ع از این پیشنهاد اعراض و به خدای یکتا با توجه به دادن بهترین جایگاه به او از سویش یعنی همان " الله " پناه برد، و انجام چنین عملی را به دور از رستگاری از جانب خدا دانست[4]؛ پس به بدنبال او گذاشت تا آنگاه که شوهرش درب را باز کرد و چون همسرش این وضع را دید، خیلی زود به اصطلاح دست پیش را گرفت و گفت که یوسف قصد سوء نسبت به او داشته است. باری؛ اگر نبود سخن و راهنمایی گواهی از اهل همان قصر[5]، برای روشن شدن حقیقت مبنی بر اینکه اگر پیراهن یوسف از جلو دریده شده پس او مقصر است و اگر از پشت سر وی دریده شده پس همسر عزیز مصر مقصر است، چه بسا حق به این زودی ها روشن نمی شد و یوسف به خاطر عمل انجام نداده یعنی حتا همان دنبال کردن همسر عزیز مصر به واسطه ی آن ادعایش، مجازات می شد. به هر جهت پس از بررسی موضوع و آمدن و روشن شدن حق دال بر اینکه یوسف بی گناه و همسر عزیز مصر از گناهکاران است؛ پس عزیز مصر نه تنها به یوسف میگوید که از آنچه دیده بگذرد بلکه به همسرش می گوید که این از نیرنگ شما زنان است.

   باری؛ چون این کار همسر عزیز مصر و درخواست مراوده اش با یوسف در بین زنان مصر می پیچد و آنان وی را نکوهش می کنند؛ پس این زن برای توجیه کارش و برای اینکه به آن زنانِ منتقدِ نکوهش کننده ی کارش بفهماند که اگر آنان هم جای او باشند با دیدن یوسف و جمالش گمراه خواهند شد و همین نکوهش از سوی دیگر زنان مصر و یا شاید فراتر از آن سرزمین در موردشان به کار خواهد رفت؛ بنابراین ترتیب یک میهمانی با حضور آنها را میدهد و در میانه ی بزم دستور ورود یوسف را میدهد به نحوی که آن زنان با دیدن یوسف شگفت زده شده و دستهای خود را بدون اراده به خاطر متمرکز شدن روی جمال یوسف به جای میوه می بُرند و می گویند که حاش لله که او فرشته است ؛ و بدینگونه همسر عزیر مصر، کار خود را توجیه و در واقع برای اغفال یوسف؛ آن زنان را نیز به نوعی همراه خود میکند، تا بلکه یوسف با انجام کار بد و فحشا به نوعی با آنان مراوده کند که اگر این کار را نکند او را به زندان خواهند افکند. یوسف ع هم از خدا می خواهد از آنجا که مرتبط با این پیشنهادات و وسوسه های آن زنان، زندان را دوستتر می دارد، پس راه زندان رفتن را برایش هموار کند؛ که خدای یکتا هم دعای او را اجابت میکند و از کید و وسوسه ی آن زنان رهایی اش می بخشد[6] و آنان و عزیز مصر؛ با آنکه پاکدامنی یوسف را دیدند، اما او را روانه ی زندان کردند[7]. [8] .

 8 ) هم اکنون باید گفت که نخستین نشانه و عینیت وعده ی تحقق یافته ی الاهی در آموختن از " تاویل احادیث " به حضرت یوسف ع[9] آن جاست که وقتی دو جوان زندانی همراه او که با پی بردن به اینکه وی از نیکوکاران است[10]؛ از او خواستند تا خواب هر یک از آنها را برایشان تاویل کند، لذا او هم یعنی حضرت یوسف ع از یک سو پس از اقرار به اینکه هر آنچه بدانان مرتبط با تعبیر خوابشان بدانان می گوید ناشی از "دانشی" است که خداوند به او یاد داده است[11]؛ از سوی دیگر پس از شرح یکتا پرستی خود و پدرانش  ابراهیم و اسحاق و یعقوب ع و اینکه آنان از شرک به " الله " بیزار بوده و می باشند و نیز پس از نکوهشِ بت پرستی که تنها اسامی ایی هستند که خودِ بت پرستان بر آنها گذاشته اند، و در واقع آماده نمودن این دو جوان از اینکه باید تنها خدای یکتا را بپرستند و نه غیر او را، زیرا که  پرستش غیر خدای یگانه، شرک است[12]؛ در نهایتْ خواب آنها را برابر آنچه از او استفتا کرده و خواسته بودند، تعبیر می کند مبنی بر اینکه یکی از آنها برابر خوابش؛ ساقی شراب شاه خواهد شد و دیگری هم پس از به دار آویخته شدن، خوراک پرندگان به نحوی که او را از سر خواهند خورد؛ می شود.[13]



[1] - بازگشت به آیه ی 6 سوره ی یوسف و دانش مربوطه که خدای یکتا به یعقوب ع داده بود تا خواب فرزندش را بدینگونه تعبیر کند که خدا می خواهد تو را تاویل احادیث بیامورد و .... این نشانه ای دیگر از این داستان که وقتی خدای یکتا دانش امری را به کسی میدهد؛ به لطف حضرتش آن را تحقق نیز می بخشد.

[2] - آیات مبارکه ی 19- 22 سوره ی یوسف.

[3] - پس روشن می شود که نشانه ی دیگر این داستان این است که خدایی که یونس ع را بواسطه ی "تسبیح به حمدش"  گفتن، و نیز " ستمکار دانستن " خود، از شکم ماهی نجات داد؛ بدینگونه هم یوسف ع را در تاریکی چاه حفظ کرد و بواسطه ی آن کاروان نجات داد تا به آنچه که برایش مقدر کرده است ؛ وی را برساند. البته تفاوتی که در اینجا و در رابطه با این دو داستان که نتیجه ی هر دو به لطف خدا رهایی از سختی بود و باید یادآور شد این است که حضرت یونس ع به خاطر عمل خود که نافرمانی خدا و با خشم قوم خود را ترک کردن بود؛ بنابراین خدای یکتا هم بر او تنگ و سخت گرفت به نحوی که دچار ماهی شد و ...؛ اما حضرت یوسف ع خطایی نکرده بود و لذا رهانیده شدن او از تاریکی و ژرفای آن چاه به سبب دلو کاروانیان، بدان جهت بود که برادرانش به واسطه ی کید و دسیسه ای او را به چاه افکنده بودند و ...

    و نشانه ی دیگر این داستان این است که داده شدن " حکم " و " علم " و کلن مورد رحمت خداوند واقع شدن در سایه سار " نیکوکار" بودن است و نه از " بدکاران " بودن.

[4] - و نشانه ی دیگر و درس دیگر این داستان این است که کسی که بدنبال انجام کاری بد که در اینجا فحشا ضمن مراوده ی با زن نامحرم مد نظر است باشد؛ نوعی ستمکاری بر خود است که خدای یکتا چنین کسی را رستگار نمی کند. به عبارت دیگر هر کس که بدنبال رستگاری از سوی خداست؛ لازم است که از انجام فحشا و عمل سوء بپرهیزد و قدر جایگاهی را که خدای یکتا با پاک نکه داشتن فرد به او عطا کرده است بپرهیزد، که این رستگار نشدن نتیجه و سرانجام دنیایی این امر است، آخرت که جای خود دارد و تنها خداوند بدان آگاه است. والله اعلم. به هر جهت و به عبارت دیگر هر فرد وقتی در مقابل یک کار بد و یا پیشنهاد انجام کار بد از هر نوعش که باشد قرار گرفت؛ باید که برابر آنچه که توسط خداوند در فطرتش به ودیعه نهاده شده از آن دوری نماید و به عبارتی نه بگوید تا فضل و رحمت خدا بیش از پیش شامل حالش شود؛ در غیر این صورت اگر تمایل به آن کار بد نشان دهد؛ دور نیست که شیطان وسوسه را از بیرون و نفس اماره از درون آنچنان شروع و او را تحریک کنند که عامل به آن کار بد شود؛ مگر اینکه باز رحمت الاهی شامل حال چنان فردی شود و از کجروی و گمراهی بازش دارد. به عبارت دیگر به سوی کارهای بد نرفتن و انجام ندادن آنها از پیش در نهاد آدمی به عنوان امری " فطری " گذاشته شده است؛ هر کس از هر قوم با هر بینشی که می خواهد باشد؛ فقط باید پیروی این امر فطری را نمود که این هم از رحمت الاهی بر بندگانش است تا پس از آن و بیش از پیش فرد مورد رحمت الاهی قرار گیرد و از انجام هر بدی به دور باشد. اما مرتبط با حضرت یوسف ع علاوه بر موضوع فطرت باید گفت که وی از آنجا که پیامبرزاده بوده و در چنان محیطی بزرگ شده بوده؛ لذا موضوعاتی همچون: احسن مثوای یا بهترین جایگاه و رستگار نشدن در صورت ستمکاری یعنی تن دادن به درخواست مراوده ی همسر عزیز مصر و ... را پیش می کشد و می داند که با این دانشی که از این امور دارد ؛ اگر تن به این مراوده دهد نتیجه اش چیزی جز دور شدن از رحمت الاهی همچون از دست دادن جایگاه الاهی اش و در زمره ی ستمکاران بودن نخواهد بود. پس وقتی یاد خدا بود و به آن زن نه گفت؛ نتیجه اش این شد که بیش از پیش مورد فضل خداوند قرار گیرد و ... در واقع حضرت یوسف ع تنها بر اساس فطرتش به آن زن پاسخ منفی نداد؛ بلکه بر پایه ی دانشش که ناشی از تعلیم و تربیت پدرش که پیامبر خدا بود نیز می بود. والله اعلم . پس وقتی دانش امری حاصل شد و هدایت الاهی آمد؛ دیگر سمت خطاها و گناهان نباید رفت و از خدا و دانش و احاطه ی او به امور و آخرتت و ... نباید غافل شد، بلکه باید کارهای شایسته انجام داد تا خدا هم پاداش چند برابری آن را که همان نیکی است بدهد. ان شاءالله.

[5] - که البته باید با ایمان قاطع گفت این نیز رحمت الاهی بر آن گواه بوده که چنین دانشی را به او برای روشن شدن حقیقت داده بوده است.

[6] - و اما از نشانه های دیگر این داستان این است که انسان مومن باید در هنگامی که تحت فشارِ کید و نیرنگ هاست، از خدای یکتا کمک بخواهد و او را بخواند تا دعایش را اجابت کند و از آن مکر و دسیسه و وسوسه و اینها که کار خناسان و بدکاران است نجاتش دهد. هر چند که نجات از آن مکر بدنبال خود راهی دیگر جز سختی تا زمانی معین که خدا از آن آگاه است نداشته باشد؛ همانگونه که حضرت یوسف ع دعایش از سوی او اجابت شد و هر چند که زندان را بر درخواست مراوده ی آن زنان ترجیح داد. و تمام این ها یعنی اینکه خدای یکتا؛ دانا و بینای به تمام اعمال بندگانش و شنوای دعاهاست و اجابت کننده ی بندگانش به عنوان قریب مجیب و مجیب الدعوات و مدافع و محافظ مومنین.

   البته نکته ای که باید یادآور شد و شاید برای همگان پیش آمده باشد، اما بدان با ژزفا ننگریسته باشند؛ این است که خدای یکتا به عنوان خیر الماکرین؛ بسیاری از مکرهای افراد را از مومنین و حتا مردم دفع می کند بدون اینکه آن افراد کوچکترین اطلاعی از مکر دیگران نسبت به خودشان داشته باشند و با گذر زمان است که ناگاه برایشان روشن می شود که فلان موقع؛ بهمان کس با آن گفتار یا رفتارش قصد سوار کردن نیرنگی را علیه او داشته است؛ به نحوی که موثر واقع نشده. و این یعنی اینکه این خدای یکتا بوده که چون دانای به تمام امور اعم از آشکار و پنهان و آنچه در سینه های افراد و یا به عبارتی دیگر در ذهن آنهاست، می باشد؛ پس از چنان فرد یا افرادی، مکر مورد نظر را دفع نموده است و بنابراین بدین خاطر است که گفته می شود پس از روشن شدن حقیقت مبنی بر اینکه توسط خداوند به عنوان خیر الماکرین از وی دفع مکر و کید و نیرنگی شده است؛ پس باید شکر گزار خدا باشد و ایمانش به او هر آینه بیشتر شود و ...

[7] - تا این جا روشن می شود که خدای یکتا ، این دومین بار است که یوسف ع را رهایی بخشیده است؛ یکی از آن چاه و تاریکی و تنهایی آن؛ و دیگری از نیرنگ زنان مِصر که مُصِر و خواستار مرادوه ی یوسف با خودشان بودند.

[8] - آیات کریمه ی 23 – 35 سوره ی یوسف .

[9] - آیه ی 21 سوره ی یوسف .

[10] - منظور بازگشت به موضوعِ زنان مصر و یوسف ع می باشد ... که شرح آن گذشت. و یوسف ع حاضر به مراوده با آنان نشد و از این جهت در زمره ی نیکوکاران قرار گرفت به نحوی که این دو جوان نیز او را از نیکوکارن دانستند. والله اعلم .

[11] - و نشانه ی دیگر این داستان برای سائلین این می تواند باشد که یک مومن به "الله" باید همیشه هر آنچه از دانش کتاب که دارد را ؛ یاد داده شده از سوی خداوند یکتا بداند که از رحمت و فضل او بر وی بوده است و لذا باید در این خصوص سپاسگزار خدا باشد. الحمدلله علی کل نعمة کانت او هی کائنه . رب زدنی علما. آمین یا رب العالمین.

[12] - و باز این نشانه ای دیگر از بیان این داستان است دال بر اینکه یک مومن باید ضمن تسلیم امر الاهی بودن و پرستش او، برابر دانش عطا شده به وی از سوی خدا که راهنمایی شدن به راه راست و گفتار پاکیزه است، دیگران را نیز به سوی خدا و تقوای الاهی بخواند.

[13] - آیات مبارکه ی 36-41 سوره ی یوسف.






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ