سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 47
بازدید دیروز : 2
کل بازدید : 31819
کل یادداشتها ها : 154
خبر مایه


 9 ) و اما دیگر نمودِ نعمت خدادادیِ " تأویل احادیث " حضرت یوسف ع در گستره ی بسیار بالا که سبب بیرون آمدن آن حضرت از زندان و راهیابی او به حکومت و زمامداری مصر شد؛ آنجا بود که خواب پادشاه مصر را مبنی بر اینکه در کاووسی دیده که هفت گاو لاغر و نحیف، هفت گاو چاق و فربه را خوردند و هفت خوشه ی سبز را هم هفت خوشه ی خشک نابود کردند؛ تعبیر کرد و گفت منظور این است که مصر با هفت سال قحطی روبرو خواهد شد، پس باید هفت سال پیش از آن، نسبت به کشت و ذخیره ی گندم اقدام کنید تا در هفت سال قحطی مذکور از این ذخیره برای پیشگیری از گرسنگی و مرگ استفاده شود.

    البته باید گفت که انتقال این تعبیر حضرت یوسف از خواب پادشاه مصر و بلکه معرفی او در این زمینه به پادشاه برای پی بردن به تعبیر خوابش را آن جوانی با مراجعه به زندان انجام داد که حضرت یوسف ع طی تاویلی و برابر بخش نخست آیه ی 41 یوسف به وی گفته بود که ساقی شراب شاه   می شود، و بنابراین برابر آیه ی 42 یوسف از وی خواسته بود که برای رهایی اش از زندان؛ یادی از او نزد پادشاه بنماید که شیطان این سفارشِ یوسف را از یاد آن جوان برده بود[1] و لذا این فراموشی باعث شد که آن حضرت چند سال دیگر و در واقع تا زمان نیاز به تعبیر خواب مذکور که معبرین مصر از آن درمانده شده بودند؛ در زندان بماند و همین عجز باعث شود تا وجود معبری همچون یوسف ع برای این فرد تداعی شود و موضوع را با پادشاه به نحو مقتضی در میان بگذارد و...[2]

10 ) پادشاه مصر پس از شنیدن  با واسطه ی این تعبیر از خواب خویش، و اینکه پس از پایان هفت سال قحطی، باز آسایش به مردم و مصر باز خواهد گشت؛ دستور می دهد تا یوسف را نزد وی ببرند. وقتی فرستاده ی پادشاه نزد یوسف می رود او در پاسخ می گوید که باز گرد و به پادشاه بگو تا از زنان مصر بپرسد که داستان بریدن دست هایشان که از سر کید و نیزنگْ و البته خدا به مکرشان آگاه بود؛ چه بود؟ پادشاه مصر هم زنان مصر و همسر عزیز مصر را می خواهد و از آنان در رابطه با این موضوع می پرسد که آنها هم در پاسخ می گویند یوسف در قبال درخواست مراوده شان، پاکدامن و بی گناه بوده.

     پس از این است که یوسف می گوید من این مهم را برای خودنمایی نگفتم بلکه طرح آن بدان خاطر بود تا اثبات شود که من در پنهانی به همسر عزیز مصر خیانت نکردم[3] ، چه آنکه خداوند هیچ گاه کید و دسیسه ی خائنین را به سر منزل مقصودشان نمی رساند[4]. حضرت یوسف ع پس از بیان این موضوع می افزاید که او هم مانند دیگران از شر نفس اماره در امان نیست چه آنکه نفس اماره به کارهای بد دستور می دهد مگر اینکه خدای یکتا و مهربان رحم کند که همانا او بسیار آمرزنده ی مهربان است. از این جا به بعد است که پادشاه دستور آزادی یوسف از زندان را می دهد[5] و علاوه بر این او را به عنوان فردی امین نزد خود فرا می خواند و قول مکنت و مقام به او می دهد که یوسف ع از او ریاست و خزانه داری ملک مصر را می خواهد و می گوید که بر این کار نگاهبان دانایی است. نتیجه اینکه خدای یکتا می فرماید که ما اینگونه به یوسف در زمین مکنت دادیم و به مقام خاص رسانیدیم که این همانا به عنوان "رحمت" خدا بر یوسف ع به عنوان پاداش نیکوکاری اش در دنیا بود و پاداش آخرت البته جای خود را از جانب خداوند یکتا  که مالک آن است، دارد.[6]

11 ) آیات 58- 100 سوره ی یوسف باز به داستان یوسف ع و برادرانش و البته پدرش حضرت یعقوب ع اشاره دارد و اینکه به لطف خداوندی که علیم و حکیم است و نیز در سایه سار همان قحطی، در مصر به یکدیگر پیوستند و بدینگونه خواب حضرت یوسف ع که در کودکی دیده و برای پدرش یعقوب ع تعریف کرده بود به واقعیت پیوست ؛ که به طور قطع به یقین باید گفت که تمام اینها به دانایی و فرزانگی و درست کرداری خدای یکتا در امور بر می گردد.

   اما آنچه باید گفته شود این است که این آیات اخیر خود دارای نشانه ها و درس هایی برای سائلین برابر کلام مقدس الاهی می باشد که از جمله ی آنها می توان به موارد زیر اشاره کرد:

الف  ) اینکه همه و به ویژه مومنین باید در همه حال خدای یکتا را در آنچه که به یکدیگر می گویند و عهد و پیمان می بندند؛ وکیل بدانند و باور داشته باشند که پایبندی به گفته ها که در ضمن آن عهد و پیمانهایی بین دو و یا چند نفر است فقط به این نیست که باید نوشته شده و در واقع به وقتش و در صورت نیاز به اثبات؛ مستند باشد، بلکه باید باور داشت که خدا به تمام آنچه که بندگانش از جمله مومنین می گویند و انجام می دهند یا آنچه که در درون سینه هاشان است داناست و بنابراین وقتی کسی از مومنین، خدا را بر آنچه که با دیگری یا با دیگران گفته؛ در همه حال و در همه جا، وکیل و ناظر بداند آن وقت است که از نقض یا به تاخیر انداختن و یا انکار در نزد مدعی، قاضی ، دیگران؛ و یا بی خبری از چنان گفتاری که در دل خود عهدی را داشته است می پرهیزد؛ چرا که می داند که این نقض عهد و انکار آن و ... عاقبت و سرانجام خوبی ندارد. به عبارت دیگر مومنین نباید از وکیل بودن خدا بر گفتارها و رفتارهاشان در هر کجا و هر لحظه و با هر کس که باشد؛ غافل باشند. که هر رفتار و گفتاری توسط رسولان خدا ثبت و در قیامت برابر کلام الاهی که بدان ایمان داریم؛ افراد از آن خبردار خواهند شد و صد البته که نتیجه ی آن را اعم از خوب یا بد خواهند دید. پس مومنین باید از این نگرش که اگر بندگان خدا اعم از ریش سفید و معتمد محل و داور و ...، از آنچه که یک یا چند نفر از آنان با دیگران می گویند؛ گواه و آگاه نباشد؛ بنابراین برای نقض عهدشان و ... کفایت و بسنده می کند؛ باید به جدّ به دور باشند و تقوای الاهی داشته باشند که هر چیزی را از گفتار و رفتار که بشود از بندگان خدا پنهان کرد؛ از خدای دانای درستکردار نمی شود پنهان کرد و ... «  قَالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَکُمْ حَتَّى تُؤْتُونِ مَوْثِقًا مِنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِی بِهِ إِلا أَنْ یُحَاطَ بِکُمْ فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قَالَ اللَّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَکِیلٌ (66 یوسف) با توجه به آیات 63-65  ».   

ب ) این که فرمان و حکم برای خداست و فقط باید بر او تکیه و توکل در امور کرد.« وَقَالَ یَا بَنِیَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُوا مِنْأَبْوَابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَمَا أُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلا لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَعَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ (67 یوسف )» .  

پ ) این که مسافرت از سرزمینی به سرزمین و یا شهری به شهر دیگر و ... نباید با قصد و آهنگ انجام فساد و تباهی همچون دزدی و ... روی زمین باشد. بلکه باید برای اصلاح و کفاف مشروع امور روی زمین باشد. « قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ مَا جِئْنَا لِنُفْسِدَ فِی الأرْضِ وَمَا کُنَّا سَارِقِینَ (73 یوسف)» .

ت ) اینکه عطا کننده و بالا برنده ی درجات و مراتب بندگان؛ خدای یگانه است و او دانایی است که بالای هر صاحب دانش و دانشمندی است. «  فَبَدَأَ بِأَوْعِیَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاءِ أَخِیهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِنْ وِعَاءِ أَخِیهِ کَذَلِکَ کِدْنَا لِیُوسُفَ مَا کَانَ لِیَأْخُذَ أَخَاهُ فِی دِینِ الْمَلِکِ إِلا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَنْ نَشَاءُ وَفَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ (76 یوسف)» .

ث ) این که رسولان و برگزیدگان خدا به واسطه ی فضل و رحمت او از علم و دانشی برخوردارند که دیگران چون ندارند و ندانند و اینان آن را بر زبان آورند؛ پس توسط بسیاری از همگنانِ چنان فردی پذیرفته نمی شود، و اگر سخنش را دروغ نشمارند و یا خودش را کسی ندانند که عقلش به اصطلاح پارسنگ برداشته ؛ بی تفاوت از کنار آن عبور می کنند و ...، تا اینکه زمانی بگذرد و راستی و حق بودن آن روشن و متحقق شود. و این می تواند بدین معنی باشد که در امور و شناخت و پیروی حق، نباید بر پایه ی احساسات و عواطف به پیش رفت؛ بلکه باید بر اساس اندیشه و خردورزی و ... که خدای یکتا بدانها در جای جای قرآن دستور داده است به پیش رفت. « قَالَ إِنَّمَا أَشْکُو بَثِّی وَحُزْنِی إِلَى اللَّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لا تَعْلَمُونَ (86 یوسف با توجه به آیه ی 85) » . // « فَلَمَّا أَنْ جَاءَ الْبَشِیرُ أَلْقَاهُ عَلَى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیرًا قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لا تَعْلَمُونَ (96یوسف با توجه به آیه ی 95) » .  

ج ) اینکه وقتی حق ثابت و آشکار شد و خطا کاری؛ گناه خود را پذیرفت و بابت آن درخواست گذشت و آمرزش کرد، نه تنها باید پوزش او را پذیرفت و از گناهان و خطاهایش در گذشت؛ بلکه باید برایش از خدای بسیار آمرزنده که مهربانترین مهربانان است ، برای چنان فرد خطاکاری از خدا آمرزش خواست. که در واقع این یعنی دوری از کینه و انتقام و در عین حال یعنی اصلاح نمودن و سامان دادن مفاسد روی زمین به لطف خداوند یکتا، به ویژه آنگاه که فردِ مورد ستم واقع شده؛ به قدرت و مکنتی از سوی خدا دست می یابد. همانگونه که یوسف ع دست کم با برادران خطاکارش[7] و جفا کننده در حق او؛ اینگونه بود و به فضل الاهی در عین رسیدن به چنان جایگاهی در زمامداری مصر ؛ انتقام را پیشه ی خود نکرد، بلکه نه تنها خود را به ناشناسی و ناآگاهی زد و به هنگام مراجعه شان به مصر در زمان قحطی، گندم داد؛ که هنگام معرفی خود و اینکه او همان برادرشان یوسف است، آنان را بخشید و سپس به همراه پدر در مصر آورد و نزد خود گرامی داشت و ... ؛ آری تمام این ها پس از رسیدن او به بدنه ی حاکمیت مصر با عنایت خداوندی بود که در واقع و همانطور که گذشت او راه فساد در زمین را بر نگزید بلکه به اصلاح امور پرداخت و در هر آن خدا را دانای به تمام کارهای خود دانست. والله اعلم. « قَالُوا أَئِنَّکَ لأنْتَ یُوسُفُ قَالَ أَنَا یُوسُفُ وَهَذَا أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَیَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ (90) قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنَا وَإِنْ کُنَّا لَخَاطِئِینَ (91 یوسف)با توجه به آیات 88-91 ».

چ) این که خدای یکتا بسیار آمرزنده ی مهربان است و بنابراین باید تنها از او بابت گناهان آمرزش خواست و نه از کسی جز او، همانگونه که حضرت یعقوب ع وقتی فرزندانش که در حق یوسف ع و به تبع آن پدرشان جور و جفا کرده بودند؛ از پدر یعنی یعقوب ع خواستند که برای خطا کاری هایشان و گناهانشان؛ آمرزش بخواهد، آن رسول خدا گفت که خیلی زود[8] برای شما از پروردگارم آمرزش خواهم خواست که او بسیار آمرزنده ی مهربان است. پس روشن می شود که برای گناهان فقط و فقط باید از خدای آمرزنده ی مهربان آمرزش خواست و از گناهان افراد نسبت به خود هم گذشت کرد و یا از ستمکاری ها در حق دیگران از آنان پوزش خواست. « قَالُوا یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ (97) قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (98 یوسف) با توجه به آیات 93-99 .»

ح ) اینکه باید دانست که شیطان به واقع دشمن آشکار بنی آدم است؛ و بین آنان و حتا مومنین به راههای مختلف جدایی می اندازد و اختلاف می افکند. پس برای دور ماندن از وسوسه های او، باید از انجام اعمالی که راه را برای کید او جهت تفرقه انداختن و ایجاد دشمنی میان مومنین هموار میکند دوری نمود و تقوای الاهی را پیشه کرد و برابر کلام مقدس الاهی؛ شیطان را دشمن آشکار خود دانست؛ چه آنکه حضرت آدم ع نیز از اغوای شیطان به دور نماند و نتیجه پیروی آن دو از اغوای شیطان این شد که از بهشت به زمین هبوط کنند؛ هر چند که خداوند به وی به صراحت گفته بود که این یعنی ابلیس ، دشمنی آشکار برای تو و همسرت است. « وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّدًا وَ قَالَ یَا أَبَتِ هَذَا تَأْوِیلُ رُؤْیَایَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّی حَقًّا وَقَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ وَجَاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیْطَانُ بَیْنِی وَبَیْنَ إِخْوَتِی إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِمَا یَشَاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ (100 یوسف)» .

12 ) آیه ی 101 سوره ی یوسف، به راز و نیاز آن حضرت با پروردگار خود که پروردگار جهانیان است اشاره دارد مبنی بر اینکه اذعان می کند به اینکه او یعنی خداوند یکتا " تأویل احادیث " را به وی یاد داد. یعنی همان خدایی که ولی و سرپرست او در دنیا و آخرت است و آفریننده ی آسمان ها و زمین. سپس از خدا می خواهد که او را مسلمان بمیراند و به شایستگان ملحقش نماید. «  رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ وَعَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الأحَادِیثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ تَوَفَّنِی مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ (101 یوسف) ».

    آنچه از این آیه ی کریمه به عنوان نشانه و آیه ای و یا آیات و درسهایی نهفته در این داستان، بر می آید اینکه نه تنها باید شکر گزار خدا به خاطر تمام نعمت هایش بود و از این نعمت ها و اسباب در راه خدا و اصلاح امور بر روی زمین بهره برد و در واقع گام برداشت؛ بلکه باید تنها خدای یکتا را در تمام امور در دو گیتی ، ولی و سرپرست و دوست خویش دانست و نه کسی جز او را و بر اساس آیاتش تنها فرمان او و رسولش را برد و با تکیه بر او در انجام کارهای خوب و پسندیده ی او به پیش رفت ، چه آنکه اگر کسی بر اساس هوای نفس و یا وسوسه های شیطان، کارهایی را انجام دهد؛ آن وقت یار و یاوری برایش به جز خداوند نخواهد بود. یعنی در واقع از شیطان یا دیگران کاری ساخته نیست که بتوانند انسانِ بدکار و مجرم و خطا کار را یاری کنند، زیرا که آنان نیز آفریده ی خدایند و به سوی او باز می گردند تا از آنچه که بودند و انجام می دادند با خبر شوند و نتیجه اش را ببینند؛ همانگونه که مرتبط با برادران یوسف که علیه او کید و دسیسه کردند و فرمان شیطان را بردند؛ اما با روشن شدن حقیقت، اذعان به آن کردند و آمرزش خواستند و این از لطف الاهی بود که باز ایمان آورده و توبه نموده و حق را بپذیرند و باز خدا یار و یاورشان باشد. پس به هنگام آمدن " حق "، باید بدان ایمان قلبی و استوار آورد که در دو سرا برای کسی یار و یاوری جز خدای یکتا نیست.

    و اما نکته ی دیگر اینکه او از خدا می خواهد که تا دم مرگ این لطف و عنایت را داشته باشد و لحظه ای او را به حال خود وا نگذارد و مسلمان از دنیا ببرد و علاوه بر این، او را به شایستگان بپیونداند. آری پس درسی دیگر از این داستان این است که مومینن باید از خدا بخواهند که در طول زندگی تا مرگ، آنان را از مسلمانان برای خودش قرار دهد و پایان کارشان را از شایستگان بودن رقم بزند، یعنی کسانی که به لطف حضرتش اهل بهشتند. باری هیچ کس از مومنین نباید خود را مصون از وسوسه های شیطان و یا بی نیاز از خواندن خدا حتا برای اینکه او را از مسلمانان بمیراند و به مرتبه ی شایستگان برساند و با آنان قرین و رفیقشان گرداند؛ بداند.



[1] - و اما نشانه و درس دیگر اینکه باید مومنین بدانند که شیطان می تواند از این جهت نیز دشمن آشکار آدمی باشد که کوشش می کند تا موارد را که حتا اگر ذکر خدا باشد نیز از یاد آنها ببرد تا امور سامان نیابد و .... ؛ اگر فضل خدا نباشد. پس باید شکر گزار خدا و یاد او بود تا از شر شیطان هم در امان بود.

[2] - آیات کریمه ی 42- 48 سوره ی یوسف.

[3] - و این بدان معنا و نشانه ای از آن است که هر مومنی باید بداند که خداوند یکتا او را در پیدا و پنهان می بیند و به تمام حرکات و سکناتش بیناست؛ همانگونه که این بینایی او همه ی بندگانش و حتا موجوداتش را در هر زمان و مکان در بر می گیرد.

[4] - و نشانه ی دیگر این داستان همانطور که گذشت برای سائلین این است که وقتی موقعیتی مبنی بر خبر رهایی کسی از مومنین از یک سختی فراهم شد که حقانیت فرد را می رساند؛ لذا او باید ابتدا بی گناهی خود را به لحاظ تحمل مجازات و سختی به خاطر گناه ناکرده خواستار شود تا بر همگان نیز اثبات شود. و دوم اینکه باید افراد و حتا مومنین بدانند که خدا کسانی را که بر اساس خدعه و مکر در پی خیانت ورزیدن به دیگری یا دیگران هستند را هدایت و راهنمایی نمی کند که به مقصود خود برسند.

[5] - و در واقع یوسف ع برای سومین مرتبه؛ پس از تاریکی چاه، کید زنان مصر و در این جا از زندان، به لطف خدا رهایی می یابد، در حالی که بی گناهی اش ثابت شده است. و البته در این مرحله پس از رهایی به فضل خدا به مقام و موقعیتی خاص و بالا و حساس در حکومت مصر می رسد.

[6] - آیات کریمه ی 49- 57 سوره ی یوسف .

[7] - از این جهت گفته می شود دست کم؛ زیرا که گروهها و افراد دیگری هم در حق او در مصر و پیش از رسیدن به  مسئولیتی در زمامداری و البته خزانه داری مصر، جفا کرده کرده بودند و حق را علیرغم آمدن آن نه تنها نپذیرفته بودند بلکه کماکان راه باطل و پیروی از شیطان و هوای نفس را می کردند؛ که در این زمینه می توان به همان زنان مصر که در پی اغوای او برای مراوده ی نامشروع وی با آنان بود و چون یوسف ع تن بدان نداد و رنج سالیانی زندان را برای خود خرید و تنها به هنگام فرمان آزادی اش توسط شاه زمانه ی مصر، به اثبات بی گناهی خود بسنده کرد؛ اشاره نمود.

[8] - و این بدین معناست که در آمرزش خواستن از خدای یکتا نباید تاخیر کرد و یا آن را به زمانی یا مکانی خاص موکول کرد؛ چرا که هیچ عهد و تضمینی وجود ندارد که آدمی تا آن زمان و مکان خاص زنده باشد. و همینطور است پیرامون توبه و انابه به درگاه آن ذات مقدس.






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ