سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 17
بازدید دیروز : 11
کل بازدید : 31293
کل یادداشتها ها : 154
خبر مایه


 

 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم.

بخش دوم : حضرت نوح ع

مقدمه

     از موارد آمده در گفتارهای بخش نخست روشن شد که موجود انسانی در شکل گیری خود دارای دو مرحله است؛ یکی همان پیدایش یا ایجاد اولیه که ماده ی آن " گل و لای " است و وقتی این گِل به اراده و قدرت الاهی آراسته و در واقع برایش دو پا که بدان راه رود و دو دست که بدان وسیله کارها را انجام دهد و صاحب دو گوش و دو چشم برای شنیدن و دیدن و ... شد بشر گردید و چون خدای یکتا از روح خود در آن دمید اولین نوع مصداقی این بشر که در واقع نخستین برگزیده ی خدا از موجود انسانی و همانا " آدم " ع است از آن پدید آمد و جان گرفت و صاحب دل برای اندیشه و ... روی اموری که به حواس در می یابد گردید[1]. پس مرحله اول شکل گیری انسان از ماده ی گل و لای به همین جا با نمود آدم ع از جنس بشر و البته در قالب آفرینش توسط خدای یکتا پایان می پذیرد.

     نکته ی دیگر اینکه هم در این مرحله بود که خداوند یگانه به خاطر دمیدن از روح خود در بشر آراسته شده به فرشتگان دستور می دهد که بر آدم به عنوان نخستین برگزیده اش از جنس انسان سجده کنند، که همه ی فرشتگان به جز ابلیس این دستور را اجرا کردند. به عبارت دیگر می شود دلیل این دستور را دمیده شدن روح خداوند در بشر دانست که اولین نمود آن حضرت آدم ع می باشد و چون حضرت آدم ع از روح الاهی برخوردار گردید پس نسل او یعنی بنی آدم نیز بدین منوال ار روح الاهی برخوردارند.

     اما مرحله ی دوم شکل گیری انسان بر می گردد به نطفه؛ مقوله ای که در اثر آمیزش زن و شوهری به خواست خداوند عینیت می یابد و البته که ماده ی این نطفه مایعی به نام " منی " یا آب بد بو و جهنده است که در پشت و صلب مرد است و همانطور که اشاره شد با ازدواج و آمیزش مربوطه ی مشروع این دو در رحم زن قرار می گیرد و ... با طی زمانی مشخص یک نوزاد انسانی پا به این گیتی می گذارد و ... در واقع این مرحله، مرحله ی نسل انسان در قالب " بنی آدم " است که برابر آیه ی یک سوره ی مبارکه ی نساء با آفرینش همسر آدم ع از آدم و سپس با مقوله ازدواج آن دو شروع شده و تا کنون ادامه یافته و نسل آدم اینگونه در جاهای گوناگون با رنگ ها و زبان ها و نژادهای گوناگون رو به فزونی گذاشته است و این سیر تا آن زمان که خدای یکتای بدون انباز بخواهد ادامه خواهد داشت.

    باری؛ نخست روشن می شود که انسان در مرحله ی اول شکل گیری خود به اراده ی خداوندی ایجاد می شود در حالی که مرحله ی دوم که حالت تداوم و بقای این ایجاد تا آن زمان که خدا بخواهد می باشد؛ تابعی از مرحله ی اول این امر است. و دوم اینکه روشن شد که خدای یکتا طی مرحله ی اول ایجاد و آفرینش انسان، حضرت آدم ع را از موجود انسانی و نوع بشر بر می گزیند؛ اما پرسشی که هم اکنون پیش می آید این است که آیا این " برگزیدن " در بین بنی آدم یعنی همان نسل انسان نیز به عنوان یک سنت الاهی شیوع داشته است یا خیر؟ و اگر پاسخ آری است باید دید که " نخستین " برگزیده ی خداوند از نسل آدم ع و در واقع از بین بنی آدم چه کسی و با چه حکمت و اهدافی است و ... ؟ که البته این ها پرسش هایی است که پاسخ های آن را انشاءالله در گفتارهای آینده و صد البته باز با توجه و بر اساس کلام مقدس الاهی و لطف و رحمت و منت بی منتهای او بر بندگانش باید یافت.

گفتار اول : حضرت نوح ع

    به عنوان یک امر روشن وقتی به آیات 33-34 سوره ی آل عمران[2] نگریسته شود دیده خواهد شد که خدای یکتا پس از آدم ع اشاره به این دارد که نوح ع را برگزیده است و این بدان معنا می باشد که "نخستین " برگزیده ی خداوند یگانه از نسل انسان یعنی همان بنی آدم، " حضرت نوح ع " بوده و می باشد. و این یعنی رسیدن به پاسخ پرسش اخیر مبنی بر اینکه مقوله ی برگزیدن رسولانش در بین بنی آدم هم به عنوان یک سنت جاری بوده و می باشد و نخستین آنها هم حضرت نوح ع بوده است.

    و اما پیرامون حضرت نوح ع اینگونه در قرآن کریم یاد گردیده است:

1 اینکه آن حضرت از پیامبران اولوالعزم و بلکه نخستین آنها و دارای شریعت الاهی در دین اسلام همانند سایر پیامبران اولواالعزم است:

الف ) « فاصبر کما صبر اولوا العزم من الرسل و لا تستعجل لهم ج کأنهم یوم یرون ما یوعدون لم یلبثوا الا ساعة من نهار ج بلاغ ج فهل یهلک الا القوم الفاسقون. ( 35 احقاف ) » .

ب ) « شرع لکم من الدین ما وصی به نوحاً و الذی اوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی ص ان اقیموا الدین و لا تتفرقوا فیه ج کبر علی المشرکین ما تدعوهم الیه ج الله یجتبی الیه من یشاء و یهدی الیه من ینیب. (13 شورا ) . »

   که برابر این آیه ی کریمه نخست روشن می شود که دین نزد خدا فقط یکی و آن اسلام است که دارای پنج شریعت به واسطه ی پنج پیامبر اولواالعزم آمده در آیه است که نخستین آنها حضرت نوح ع است و پایان پذیر آنها حضرت محمد ص است که در واقع با شریعت وی؛ دین نیز تکمیل گردیده است. دوم و در ادامه مطلب اخیر اینکه روشنتر می گردد که خدای یکتا ادیان ندارد بلکه یک دین با پنج شریعت دارد که آن اسلام است. دینی که راستگراست و مردم بر آن سرشته و ?فریده شده اند بنابراین باید پیرو همین دین باشند و نه جز آن.[3] و سوم اینکه خدای یکتا برابر بخش اخیر این آیه ی کریمه فرموده است که هر کس را که بخواهد هم به سوی خود برمی گزیند و هم اینکه چنانچه کسی توبه و انابه به درگاهش کند؛ او را راهنمایی می کند و این بدان معناست که هم برگزیدن هر کس از انسان که بخواهد از سنت های او بوده و می باشد و هم اینکه هدایت شدن از سوی خداوند یکتا در توبه و انابه و بازگشت به سوی اوست.  

2 اینکه حضرت نوح ع کسی بوده که برابر سخن پاکیزه و دگرگون ناپذیر خداوندی نهصد و پنجاه سال میان قوم خود درنگ کرده و آیاتش را نیز برایشان خوانده اما به جز اندکی و کسانی که به همراه وی سوار بر کشتی آن حضرت شدند و بقیه به خاطر دروغ شمردن آیات خدا و یا دروغ شمردن رسالت حضرتش از ستمکاران شدند و بنابراین خشم الاهی در قالب طوفان آنان را در بر گرفت و آن کشتی هم برای جهانیان یک نشانه ای قرار داده شد. و این بدان معناست که آن کشتی هنوز موجود است. والله اعلم.

 « و لقد ارسلنا نوحاً الی قومه فلبث فیهم الف سنة الا خمسین عاماً فأخذهم الطوفان و هم ظالمون. فانجیناه و اصحاب السفینة و جعلناها آیة للعالمین. (14-15 عنکبوت) ».

3 – اینکه او نخستین برگزیده ی خدا از بنی آدم برای قومش بوده است؛ ولی خدای یکتا پس از او هم رسولانی را برای اقوامشان فرستاده است که آخرین آنها پیامبر اولواالعزم حضرت محمد ص می باشد و البته او حجت هایی را هم به عنوان جانشینان این پیامبر ص قرار داده است که آخرین آنها حضرت حجت عج می باشد که البته امر وحی به پیامبر خاتم ص ختم گردیده است.

 « ... ثم انشأنا من بعدهم قروناً آخرین.ما تسبق من امة اجلها و ما یستئخرون. ثم ارسلنا رسلنا تترا ص کل ما جاء امة رسولها کذبوه ص فأتبعنا بعضهم بعضا و جعلناهم احادیث ج فبعداً لقوم لا یؤمنون. (42-44 مومنون با توجه به آیات 24-41 ) »... پس از هلاک اینان ( قوم ستمکار نوح) باز اقوامی دیگر پدید آوردیم. هیچ قومی را اجل پیش و پس نخواهد شد. آنگاه پیامبرانی پی در پی فرستادیم و هر قومی که رسول بر آنها آمد آن رسول را تکذیب کردند، ما هم آنها را از پی یکدیگر همه را هلاک و نابود کردیم و داستانهای هلاک آن اقوام را عبرت دیگران ساختیم. پس قوم بی ایمان از رحمت خدا دور باد.

    نتیجه اینکه باید از تکذیب رسولان الاهی پرهیز نمود که تبعات خود را دارد.   

گفتار دوم : وجه تسمیه

    شاید این پرسش پیش بیاید که چرا نام آن حضرت نوح بوده است؟ البته که پاسخ آن را باز باید بر پایه ی سخن جاویدان خداوندی یافت، مبنی بر اینکه اولن این اسم ریشه در وحی دارد و از این خانواده است و دوم اینکه بر این اساس نوح یعنی کسی که از جانب خداوند یکتا بدو وحی شده و یا آن پیامبر مورد وحی الاهی قرار گرفته است. به عبارت دیگر؛ وحی همانطور که در بخش اول ثابت و گفته شد وسیله ی رساندن آیات الاهی توسط پیامبرانش از حضرت نوح ع تا حضرت محمد ص که همه به عنوان تصدیق و تفصیل در قرآن کریم است و همه ی این رسولان و انبیا نیز از مردان بوده اند به مردم بوده استو البته می باشد[4].

    در واقع باید گفت چون به عنوان یک سنت الاهی مقرر بوده که آیات الاهی در قالب وحی به مردم و به عبارتی دقیقتر به بنی آدم در هر زمان و مکانی برای رهایی از گمراهی و رسیدن به هدایت و رستگاری برسد و واسطه ی این امر هم برگزیدگان او از میان همین بنی آدم  بوده اند و سر آغاز این امر هم با وی یعنی حضرت نوح ع بوده و لذا از سوی خدا به او به عنوان نبی اش و البته نخستین برگزیده اش از بنی آدم وحی شده است ؛ بنابراین می شود گفت و نتیجه گرفت که بر همین مبنا بوده است که این نام نیز بدو تعلق گرفته و بر او گذاشته شده است. چرا که او اولین رسول بزرگوارش از میان بنی آدم بوده که مورد وحی قرار گرفته است تا آیاتش را به مردم قومش برساند که تنها خدای یکتا را بپرستند و دست از شرک بردارند و راه پرهیزگاری را پیشه ی خود نمایند و فرمان او را که فرمان الهی است را ببرند تا از رستگاران گردند و ... والله اعلم.

 « ذالک من انباء الغیب نوحیه الیک ص و ما کنت لدیهم اذ اجمعوا امرهم و هم یمکرون. و ما اکثر الناس ولو حرصت بمؤمنین. ( 102-103 یوسف و مرتبط با داستان حضرت یوسف ع و برادرانش که از اخبار غیب بوده و توسط خداوند به پیامبر مکرم اسلام ص وحی شده است. ) » . ای رسول ما؛ این حکایت از اخبار غیب است که بر تو به وحی رسانیدیم، و گرنه تو آنجا که برادران یوسف بر مکر و حیله تصمیم گرفتند حاضر نبودی. و تو هر چند جهد و ترغیب در ایمان مردم کنی باز بیشتر آنان ایمان نخواهند آورد.

 نتیجه اینکه پیامبر مکرم اسلام ص نیز تا امری به وی از سوی خدای یکتا وحی نمی شده؛ از آن امر که داستان حضرت یوسف و برادرانش یکی از آنهاست خبر نداشته است. پس دانش پیرامون امور از جمله کتاب الاهی در گرو دادن و عطا کردن همان دانش توسط خدای یکتا می باشد.

« و ما ارسلنا من قبلک الا رجالا نوحی الیهم من اهل القری ق أفلم یسیروا فی الارض فینظروا کیف کان عاقبة الذین من قبلهم ق و لدار الاخرة خیر للذین اتقوا ج افلا تعقلون. ( 109 یوسف ) » . و ما هیچ کس را پیش از تو به رسالت نفرستادیم جز آنکه رسولان همه مردانی بودند از اهل قریه ها که ما به آنان وحی می کردیم. آیا پس در روی زمین سیر نکرده اند تا عاقبت حال پیشینیان را بنگرند. و هر آینه سرای آخرت برای پرهیزگاران بهتر است. پس آیا خرد نمی ورزید.

 نتیجه اینکه باید با تعقل در کار کسانی که غیر پرهیزگار و در واقع ستمکار و گناهکار بودند و عاقبت کارهای بد خود را در دنیا دیدند و می بینند؛ پند بگیریم که این پرهیزگاری است که آخرت را برای عامل به آن در پی دارد و نه ستمگری و گناهکاری.

 « و ما ارسلنا قبلک الا رجالا نوحی الیهم ص فسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون. (7 انبیا) ». که برابر این آیه ی کریمه روشن می شود که اهل کتاب نیز از این امر آگاه هستند. و بدینگونه است در این رابطه این آیه ی کریمه : « و ما ارسلنا من قبلک الا رجالا نوحی الیهم ص فسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون. (43 نحل با توجه به آیات 44-61 ) ».

 « و ما ارسلنا من قبلک من رسول الا نوحی الیه انه لا اله الا انا فاعبدون. (25 انبیا) » . که برابر این آیه ی کریمه روشن می شود که نخستین امری که توسط خدا به رسولانش وحی می شده تا آن را به مردم برسانند این بوده که بگویند خدایی جز " الله " نیست و بنابراین بایسته است که تنها او را بپرستند و نه کسی جز او را.

   پس نتیجه اینکه رسولان خدا همه از مردانند که بدانان از سوی او وحی می شده است و آنها هم هر آنچه را که به ایشان وحی می شده است را به مردم قوم و امت خویش می رسانده اند و نه چیزی کم از آن و یا افزون بر آن. پس باید به آیات الاهی ایمان آورد و بر اساس آنها که تمامش در قرآن کریم است عمل نمود و ترویج داد و تبلیغ کرد تا به لطف حضرتش مردم به سوی دین بیایند. انشاءالله.


 

[1] - چه آنکه وقتی به اذن و اراده ی خداوندی؛ روح که جان مایه ی جنب و جوش و رشد و ... آدمی است از فردی گرفته می شود؛ که طبیعی و بر اساس همان سنتش می باشد؛ آن فرد هر چند مرده اما به شکل همان بشر باقی است. یعنی دارای دست و پا و چشم و گوش و دیگر اعضاست که اگر دیر به خاک سپرده شود بو او را فرا خواهد گرفت و ... این بدان معناست که قوام بشر در موجودیت انسانی اش و تعیّن آدم و بنی آدم بودنش؛ و کار کردن اعضا و حواسش و پس از آن اندیشه و خردورزش اش و رشد و کمال یا زوالش و ...، تنها و تنها در سایه ی روح الاهی است و بس، که چون قبض شد؛ فقط قالب بشری اش باقی می ماند که باید سریع به خاک سپرده شود چون از خاک است.

[2] - « ان الله اصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین. ذریة بعضها من بعض ق والله سمیع علیم . »ضمن بازگشت به مباحث گفتار اول از بخش اول این بحث .

[3] - ... فأقم وجهک للدین حنیفا ج فطرت الله التی فطر الناس علیها ج لا تبدیل لخلق الله ج ذالک الدین القیم ولکن اکثر الناس لا یعلمون. منیبین الیه و اتقوه و اقیموا الصلاة و لا تکونوا من المشرکین. من الذین فرقوا دینهم و کانوا شیعا ص کل حزب بما لدیهم فرحون. (30-32 روم) . که برابر آیه ی 31 روشن می شود که این انابه و بازگشت به سوی خدا و تقوی الله و همچنین خواندن نماز است که از شرک و مشرکین بودن باز می دارد.

[4]- که منظور از این بخش از سخن این است که وظیفه ی مومنین است که آیات قرآن را برای یکدیگر و نیز دیگر مردم بخوانند و بدین وسیله در جهت تبلیغ دین مبین اسلام بکوشند.






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ