سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 29
کل بازدید : 31365
کل یادداشتها ها : 154
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

 

نتیجه گیری این بخش از بحث مبتنی بر آیات فوق (16-44 نمل)

الف ) اینکه مسئول هر گروهی، باید برای دانستن غیبت هر عضو از آن گروه؛ پیش از اقدام به اموری همچون تنبیه، خشم و ...، شخصاً از آن فرد غایب دلیل بخواهد و اگر موجه بود از آن بگذرد و عنداللزوم هشدار لازم را برای مراعات موازین گروه بدهد. و در واقع از یک سو بر اساس اقوال دیگر اعضای گروه در هر مرتبه که باشند؛ چرا که اینگونه افراد فقط ذهنیت درست می کنند حتا اگر بر اساس حق باشد؛ و از سوی دیگر نیز بر اساس هوای نفس ؛ مرتبط با آن فرد غایب قضاوت نکند و تصمیم برای اجرا نگیرد.[1]

ب ) اینکه هدهد گفته که در وقت نبودش در صف لشکریان سلیمان بر چیزی احاطه یافته که وی بر آن احاطه ندارد؛ بدان معناست که دانش هر کس به امور و احاطه بر آنها تا آن حد است که خداوند بر اساس فضلش با قرار دادن ابزارش به او بخشیده است و می تواند که به سیر در زمین بپردازد و ...، که در واقع کم و کیف جهان بینی یک فرد را نیز شکل می دهد. یعنی اگر آن هدهد به فضل خدا نبود، روشن نبود که سلیمان ع از وجود چنین قومی با چنین بینش شرک گونه ای آگاه و به رسالت خود مرتبط با این قوم مشغول شود، مگر به فضل الاهی که اسباب آن را همین هدهد و منطق الطیر عطا شده به سلیمان ع قرار داده بوده است.[2]

پ ) اینکه حضرت سلیمان ع با یادآوری فضل خدا بر خودش در مواردی همچون آموختن منطق الطیر و ...، به این امر اشاره و اذعان کرده و گواهی داده که اگر صاحب و وارث " مُلک " و مقام پادشاهی است، همه و همه از جانب خداست و نه کسی جز او. تا همگان بدانند که او بواسطه ی نعمتی از خدا به رسالت و سلطنت رسیده و وارث پدرش داوود ع شده است[3].  

ت ) اینکه بر اساس این آیات کریمه به نمونه ای از حکومت داری و حاکمیت کشوری در زمان حضرت سلیمان ع به ریاست و پادشاهی یک " زن " که ملکه ی سبا باشد و خداوند در این امر یعنی پادشاهی آن سرزمین، هر گونه دولت و نعمتی به او داده بود؛ و وی هم از این لحاظ دارای تخت پادشاهی بزرگی بود و بر مردم سرزمین خود فرمانروایی می کرد؛ اشاره شده است[4]. هر چند که او و قومش یا مردم سرزمینش با پرستش خورشید، به پروردگار عرش بزرگ[5] و خدای یگانه ی آفریننده ی همه چیز از جمله آفریننده ی خورشید ، مشرک بودند[6] و البته وی یعنی ملکه ی سبا پس از حضور در بارگاه سلیمان؛ از مسلمانان برای خدای یگانه به همراه آن حضرت شد و در این امر گواهی داد[7]. و این امر می رساند که خداوند یگانه، همانطور که برابر آیه ی 26 سوره ی آل عمران گذشت ؛ "مُلک" را که به دست او است به هر کس که بخواهد، اعم از " زن " و " مرد " به هر قومی در هر سرزمینی می دهد تا آنان بدین واسطه و با اندیشه و خردورزی و پند گرفتن از سرگذشت گذشتگان و نیز همگنانی که با آن راه طغیان را در پیش گرفتند و نابود شدند؛ بدانند که باید از این نعمتِ خداوندی در راه او و اصلاح امور روی زمین ضمن به جای آوردن شکر و سپاس خداوندی و پرستش او استفاده کنند و نه جز آن. چه آنکه او یعنی خداوند یکتا تنها این رسالت و امامت است که به مردان برابر اراده اش داده است و به هر کس از بندگانش هم که بخواهد تا آیات قرآن را برای دیگران به عنوان منذر بخواند می دهد. والله اعلم. البته باید گفت همانطور که گذشت او به حضرت داوود ع و حضرت سلیمان ع اموری خارق العاده به عنوان خلیفه الله در قالب مُلک روی زمین داده بود.

ث ) اینکه هر گونه نوشته ای ، حتا اگر برای مشرکین و کفار باشد؛ مومنین باید با الگو قرار دادن حضرت سلیمان ع؛ آن را با " بسم الله الرحمن الرحیم " آغاز نمایند[8].

ج ) اینکه در امر حکومت داری؛ مشورت با اهل آن در امور جهت تصمیمات خردمندانه از ضروریات است[9]. که خداوند یکتا به این مهم یعنی مشورت در کارها دستور داده است. ( 28 سوره شورا).

چ ) اینکه برابر آیه ی 39 این سوره یعنی نمل؛ جنیّیان توانایی کارهایی دارند که انسان ها به جز با استفاده از زمان و ابزار مورد نیاز و متناسب آن کار، توانا و قادر به انجام آنها نیستند. همانند اینکه عفریتی از آنان به سلیمان ع گفت: من تخت بلقیس را پیش از اینکه از جایت بلند شوی نزد تو می آورم[10]. یعنی ظرف چند ثانیه ی اندک که به تعداد انگشتان یک دست هم نمیرسد. در حالی که هیچ انسانی قادر به این کار در این زمان نیست و به عنوان یک امر روشن، ادعایی هم نمی تواند داشته باشد؛ همانگونه که انسان بدون وسایل و دانش و زمان مورد نیاز مربوطه نمی تواند در دریا غواصی کند. اما گروه جن ، برابر آیه ی کریمه ی قرآنی که ذکر آن رفت توانا بر این امر با فضل و اراده ی خداوندی که در آفرینش آنها قرار داده است هستند.



[1] - وَتَفَقَّدَ الطَّیْرَ فَقَالَ مَا لِیَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ کَانَ مِنَ الْغَائِبِینَ (20 )لأعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِیدًا أَوْ لأذْبَحَنَّهُ أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ (21  نمل).

[2] - فَمَکَثَ غَیْرَ بَعِیدٍ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُکَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقِینٍ (22 نمل).

[3] - وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ وَقَالَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّیْرِ وَأُوتِینَا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ (16 نمل).

[4] - إِنِّی وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ وَأُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِیمٌ (23 نمل).

[5] - در واقع همانگونه که ایمان و صد البته یقین داریم؛ این یعنی پروردگار عرش عظیم بودن خداوند؛ بدان معناست که اگر ملکه ی سبا نیز دارای عرش عظیم برابر کلام مقدس الاهی و نقل قول از هدهد بوده از آن جهت بوده که آین مقام و موقعیتش ناشی از فضل خداوند و در واقع عرش عظیم او، نعمتی از سوی خداوند بوده و هر کسی هم که دارای چنین موقعیتی در هر سرزمینی از کره ی زمین باشد؛ باید بداند که این مقام و موقعیت او وابسته به مقام الاهی و تا زمانی معین است که او یعنی الله، یگانه است و صاحب عرش عظیمی که درا ین زمینه همانندی نداشته و ندارد. و پس از آن به هر کس که بخواهد آن را در روی زمین به ارث می دهد همانگونه که از داوود ع به سلیمان ع؛ مُلک را به ارث داد. که این امر البته تا رستاخیز که تنها خداوند از آن آگاه است تداوم دارد. آنچه مهم است و راهنمایی و رستگاری را برای برخورداران از فضل الاهی در این زمینه به لطف خدا در پی دارد این است که باید آن را آزمایشی از سوی خداوند برای خود بدانند و بدان وسیله در راه خدا گام بردارند و شکر خدای را به جا آورند و به فکر آخرت خود باشند و ... « اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ (26نمل ). »

[6] - وَجَدْتُهَا وَقَوْمَهَا یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ فَهُمْ لا یَهْتَدُونَ (24 )أَلا یَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی یُخْرِجُ الْخَبْءَ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَیَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ (25 نمل .)

[7] - قِیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَکَشَفَتْ عَنْ سَاقَیْهَا قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوَارِیرَ قَالَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ (44 نمل ) ».

[8] - قَالَتْ یَا أَیُّهَا الْمَلأ إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتَابٌ کَرِیمٌ (29 )إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ (30  نمل) ».

[9] - قَالَتْ یَا أَیُّهَا الْمَلأ أَفْتُونِی فِی أَمْرِی مَا کُنْتُ قَاطِعَةً أَمْرًا حَتَّى تَشْهَدُونِ (32 نمل).

[10] - قَالَ عِفْریتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقَامِکَ وَإِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ ( 39 نمل).

 

 

 


  

گفتار سوم : مرتبط با رسالت حضرت سلیمان ع

1 ) « وَوَهَبْنَا لِدَاوُدَ سُلَیْمَانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ (30) إِذْ عُرِضَ عَلَیْهِ بِالْعَشِیِّ الصَّافِنَاتُ الْجِیَادُ (31) فَقَالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ عَنْ ذِکْرِ رَبِّی حَتَّى تَوَارَتْ بِالْحِجَابِ (32) رُدُّوهَا عَلَیَّ فَطَفِقَ مَسْحًا بِالسُّوقِ وَالأعْنَاقِ (33) وَلَقَدْ فَتَنَّا سُلَیْمَانَ وَأَلْقَیْنَا عَلَى کُرْسِیِّهِ جَسَدًا ثُمَّ أَنَابَ (34) قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْکًا لا یَنْبَغِی لأحَدٍ مِنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ (35) فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَیْثُ أَصَابَ (36) وَالشَّیَاطِینَ کُلَّ بَنَّاءٍ وَغَوَّاصٍ (37) وَآخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الأصْفَادِ (38) هَذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسَابٍ (39) وَإِنَّ لَهُ عِنْدَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ (40 صاد)» . 

    این آیات کریمه به این امر اشاره دارد که خداوند یکتا به حضرت داوود ع، سلیمان ع را بخشیده ، آن هم از آن جهت که او بنده ای نیکو بوده و به درگاه خدا انابه و بازگشت می کرده است. سپس به اینکه به او یعنی حضرت سلیمان ع اسب های تندرو و نیز با افکندن کالبدی بر تختش وی را مورد آزمایش قرار داد پرداخته، که آن حضرت به خاطر فراموش کردن ذکر پروردگار، به خود می آید و به درگاه خداوند انابه می کند و او را می خواند و از ضمن آمرزش از او می خواهد که بواسطه ی " وهاب " و بسیار بخشنده بودنش به وی سلطنت و پادشاهی ایی ببخشد که پس از او به احدی در جهانیان نرسد. از اینجا به بعد است که خداوند یکتا باد را رام و مسخر او می کند تا به امرش به آرامی به هر کجا بخواهد برود[1]، و نیز از سوی دیگر؛ دیوان و شیاطین را هم که بناهای عالی می ساختند و از دریا جواهرات گرانبها می آوردند، مسخر و رام او نمود و دیگر شیاطین هم به دست سلیمان به زنجیر کشیده شدند.[2]

    برابر آیات فوق،خداوند یکتا در ادامه به سلیمان ع می فرماید که این سلطنت و قدرت، عطای ماست حال به هر کس می خواهی بی حساب ببخش و یا منع نمای. و در پایان برابر آیه ی 40 این سوره (صاد) در باره ی آن حضرت می فرماید که سلیمان نزد ما بسیار مقرب و نیکو منزلت است.

   برآیند این آیات به طور کلی اینکه، دادن مقام سلطنت به سلیمان ع با این وسعت از مسخر نمودن باد و شیاطین برایش؛ به خاطر انابه به درگاه خداوند در عین داشتن تخت پادشاهی و برخورداری از فضل خداوند از وجهی دیگر از پیش، بدلیل مقصر دانستن خویش در اینکه از ذکر خدا طی فضلی دیگر با دادن آن اسب های تندرو؛ غافل شده، و نیز اینکه از خدا خواسته که هم او را بیامرزد و هم اینکه به او چنان سلطنتی را ببخشد. که خداوند یکتا و " وهاب " هم دعایش را به شرح مذکور در آیه ی مربوطه اجابت و حتا به او اختیار تفویض آن به هر کس که می خواهد مسئولیت دهد را نمود[3]. و این موضوع به نوعی اهمیت توبه و انابه به درگاه خداوند، ضمن آمرزش خواستن از او به همراه طلب حوائج را می رساند که همانا برآورنده ی حاجات، تنها خداوند یگانه است، همانگونه که تنها این او است که آمرزنده ی گناهان بندگان و توبه پذیر از آنان است.

2 ) آیات 16 – 44 سوره ی نمل نیز مرتبط با شرح رسالت حضرت سلیمان ع است که به لطف خداوند یگانه، وارث مُلک حضرت داوود ع شده بود و البته خود او هم همانطور که گذشت با آن حد از فضل الاهی به مقام سلطنت پس از پدر رسیده بود و لذا به این واسطه از یک طرف به مردم از نعمت های خدا بر خودش گفت مبنی بر اینکه به او زبان مرغان را آموخته و از هر چیزی بدو از فضل روشنش داده است و از سوی دیگر چون همه ی لشکریانش از جن و انس و پرندگان که تحت امرش بودند، در رکابش حاضر شدند و به راه افتادند تا به وادی مورچگان رسیدند و چون از فضل خدا از مورچه ای شنید که به دیگر مورچگان میگوید که به خانه های خود بروید تا پایمال سلیمان و لشکریانش نشوید؛ پس به گفته ی آن مور خندید و آنگاه از پروردگارش که پروردگار جهانیان است خواست که او را توفیق شکرگزاری نعمت اش را که بر خودش و پدرش داده عطا کند و بر انجام کارهای شایسته که مورد خشنودی اش باشد ببخشد و وارد صف بندگان شایسته اش بواسطه ی رحمت بی انتهایش نماید[4]. [5]

   ادامه ی آیات این سوره (نمل) در ارتباط با غیبت هدهد در صف لشکریانش است که وقتی آن حضرت متوجه می شود ، می گوید که او را عذاب شدید خواهد کرد و یا ذبحش خواهد نمود و یا آنکه باید برای این غیبتش دلیل روشن و موجه بیاورد تا در واقع مشمول این عذاب به خاطر نبودنش نشود. که هدهد پس از حضور برای آن حضرت دلیل می آورد مبنی بر اینکه او در طی این نبودش از چیزی خبر دار شده که سلیمان بر آن احاطه ندارد و آن اینکه سرزمینی را یافته که پادشاه آن یک زن است و با پرستش خورشید؛ به خدایی که آفریننده ی همه چیز و پروردگار عرش بزرگ است شرک آورده اند.[6]

    حضرت سلیمان ع برای اطمینان یافتن از گفتار و دلیل ارائه شده ی هدهد، نامه ای می نویسد و به او می سپارد تا بر آن قوم ببرد و منتظر باشد که ببیند پاسخشان چیست. ملکه ی قوم سبا پس از دیدن و باز کردن نامه، آن را " کتاب کریم " می خواند که از سوی سلیمان نوشته و با " بسم الله الرحمن الرحیم " شروع شده و از آنان خواسته که در پی برتری جویی بر او نباشند و تسلیم امر او شوند. نخستین اقدام پادشاه سبا در این خصوص، پس از مشورت با ملأ قومش و برای جلوگیری از تخریب شهر و ذلیل شدن مردمش و در واقع برای اینکه ببیند سخن آن حضرت چیست و چه می خواهد؛ هدیه ای را برای سلیمان ع می فرستد تا ببیند فرستادگانش با چه پاسخی از سوی او بر می گردند؛ که سلیمان ع با دیدن هدیه ی آن فرستادگان از قوم سبا می گوید که آنچه خدا به او از فضلش داده از این هدیه بهتر است، که همانا شما به چنین هدیه ای از خودتان شاد می شوید. سپس به آنان می گوید تا به سرزمین خود همراه با پیامی که داده برگردند. بعد از این حضرت سلیمان ع به ملأ بارگاه خود میگوید که کدام یک از شما می تواند تخت پادشاهی ملکه ی سبأ را پیش از آنکه او تسلیم امر من شود برایم بیاورد؛ که ابتدا یک عفریت از گروه جن میگوید که من این کار را پیش از آنکه از جای خود برخیزی برای تو خواهم کرد. سپس یک نفر از گروه انس که از " دانش کتاب " به فضل الاهی برخوردار بوده به سلیمان می گوید که پیش از اینکه چشم بر هم زنی من این کار را برای تو خواهم کرد که سرانجام این کار را می کند و همین جا به بعد است که وقتی بلقیس یا ملکه ی سبا، خود را در بارگاه با شکوه و بزرگ و بی همانند سلیمان ع می بیند؛ پروردگار را صدا می زند و ضمن گفتن اینکه به خود ستم کرده چرا که به او شرک آورده و شکر نعمت هایش را به جا نیاورده؛ به درگاهش عرضه می دارد که من با سلیمان تسلیم امر " الله " پروردگار جهانیان شدم.[7] و بدینوسیله ملکه ی قوم سبا از مسلمانان برای خداوند یکتا می شود.



[1] - که در این زمینه می توان به آیه ی 81 سوره ی انبیاء (وَلِسُلَیْمَانَ الرِّیحَ عَاصِفَةً تَجْرِی بِأَمْرِهِ إِلَى الأرْضِ الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا وَکُنَّا بِکُلِّ شَیْءٍ عَالِمِینَ.) ؛و نیز بخش اول آیه ی 12 سوره ی سبأ (وَلِسُلَیْمَانَ الرِّیحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ وَأَسَلْنَا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ...) ؛ اشاره کرد.  

[2] - که در این زمینه می توان به آیات 82 سوره ی انبیاء (وَمِنَ الشَّیَاطِینِ مَنْ یَغُوصُونَ لَهُ وَیَعْمَلُونَ عَمَلا دُونَ ذَلِکَ وَکُنَّا لَهُمْ حَافِظِینَ.) ؛ و بخش دوم آیه ی 12 و نیز آیه ی 13 سوره ی سبأ (وَمِنَ الْجِنِّ مَنْ یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَمَنْ یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِیرِ . یَعْمَلُونَ لَهُ مَا یَشَاءُ مِنْ مَحَارِیبَ وَتَمَاثِیلَ وَجِفَانٍ کَالْجَوَابِ وَقُدُورٍ رَاسِیَاتٍ اعْمَلُوا آلَ دَاوُدَ شُکْرًا وَقَلِیلٌ مِنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ . )؛ اشاره کرد.

[3] - یعنی اختیار دادن و واگذاری امر ولایات تحت حاکمیت به او طی سلسله مراتب و البته با مراعات شرایط خود مثل اینکه فرد برگزیده برای یک ولایت، باید مومن و متقی و امین و عادل باشد و ... به امور حکومت واقف و مشرف و... – والله اعلم .

[4] - و این بدان معناست که انسان باید این توفیقات را از خدا بخواهد، آنگونه که در جایی دیگر خداوند یگانه به این مهم اشاره کرده است: « وَوَصَّیْنَا الإنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهًا وَوَضَعَتْهُ کُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلاثُونَ شَهْرًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَى وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَإِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ(15) أُولَئِکَ الَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَنَتَجاوَزُ عَنْ سَیِّئَاتِهِمْ فِی أَصْحَابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِی کَانُوا یُوعَدُونَ(16 احقاف) » .   

[5] - آیات 16 – 19 سوره ی نمل .

[6] - آیات 22 – 26 سوره ی نمل.

[7] - آیات 27 – 44 سوره ی نمل .


  

ج ) آیه ی 25 سوره ی صاد اشاره به این دارد که خداوند یکتا می فرماید که او داوود ع را به خاطر این کار و حکمش بین آن دو خصم آمرزید که همانا برای داوود از نزد خداوند ، مقام بالا و منزلت نیکویی است.

   برآیند این آیه ی کریمه با توجه به بخش اخیر آیه ی 24 سوره ی صاد اینکه بندگان خدا حتا مومنین چنانچه دچار خطایی هر چند سهوی شوند؛ به محض آمدن دانش و هدایت ؛ باید از خدای خود آمرزش بخواهند و به درگاهش توبه و انابه کنند و برایش سجده کنند تا خداوند هم آنان را بیامرزد. در واقع خداوند منان مجیب الدعوات و قریب مجیب است است و در قبال آمرزش خواستن بابت گناهان است که بنده اش را می آمرزد و ... والله اعلم. « وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ صأُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ (186 بقره)» . پس برابر این آیه ی کریمه روشن می شود که اجابت دعای بندگان و رسیدن به رشد و سعادت از سوی خداوند یگانه، مشروط به خواندن او ضمن اجابت دعوتش و ایمان به وی می باشد و نه کسی جز او.

چ ) آیه ی 26 سوره ی صاد ، خطاب به حضرت داوود ع از سوی خداوند است مبنی بر اینکه این او است که وی را خلیفه ی روی زمین قرار داده، پس لازم است که بدین واسطه و مقام، بین مردم به " حق " حُکم کند و مبادا که در این راه پیروی " هوای نفس " را بنماید چرا که نتیجه اش گمراهی از راه خدا و عذاب شدید به خاطر فراموش کردن " روز حساب " است.

    برآیند این آیه ی کریمه اینکه هر یک از مومینن در هر جایگاه علمی و مسئولیت و مرتبه ی اجتماعی ناشی از فضل خداوند که هست؛ وقتی گروهی از مردم، فارغ از نگرش و بینش و مذهب و قشر و نژاد و نسبت و ... اینها که به او برای حل و فصل امری مراجعه می کنند؛ باید فقط و فقط بر اساس " حق " و البته شنیدن اظهارات آنها و دیدن مستندات و ... بررسی امر؛ بین آنها حکم کند، چرا که اگر چنان حَکَمی برای صدور حُکمی بین دو یا چند نفر دارای اختلاف، بر پایه ی پیروی هوای نفس که ناشی از احساسات و عواطف یا ملاحظاتی دیگر که ریشه در دنیا دوستی دارد به پیش برود؛ پایان آن برای چنان حُکم کننده ای ، گمراهی از راه خداست که خداوند فرموده کسی هم که از راه او که " سبیل الله " باشد به گمراهی بیفتد، عاقبتش عذاب شدید است چرا که او در حُکم کردن میان مردم؛ روز حساب یا " یوم الحساب " را فراموش کرده بوده است. به عبارت دیگر کسانی که بر اساس حق میان مردم حُکم نمی کنند حتا اگر از مومنین باشند که هدایت الاهی برایشان آمده است؛ از روز حساب و کتاب غافلند که باید پاسخگوی اینگونه اعمال خود باشند و از این لحاظ باید به خدای یکتا پناه برد. البته باید افزود که حکم کردن میان مردم نیازمند عطای دانش آن از سوی خدای یکتا میباشد همانگونه که از فضل خود ، علم و حکم و فصل الخطاب را به داوود ع بخشیده بود. در واقع آن کس باید در این راه اقدام کند که بداند دانش چنین امری به او داده شده است، وگر نه تبعاتش برایش خواهد بود. و تمام اینها مبتنی بر کلام مقدس الاهی بدانخاطر است تا دانسته شود که در صورت اجرای حکم به حق در میان مردم؛ آنان نه تنها به لطف الاهی رو به سوی دین می آورند و از هدایت یافتگان و مومنین به خدا می شوند؛ بلکه مفاسد روی زمین رو به اصلاح و سامان میگذارد و هر چه بیشتر به لطف حضرتش بر مومنین و کنندگان کارهای شایسته و پرهیزگاران افزوده می شود. یعنی کسانی که رستگاری در آخرت نیز برایشان است.

ح ) خداوند یکتا در ادامه ضمن بیان اینکه او آسمان ها و زمین و آنچه میان آن دو است را به بیهودگی نیافریده و تنها این کفار هستند که دارای چنین گمانی هستند که البته جایگاهشان آتش است؛ می افزاید که او ، مومنین و کنندگان کارهای شایسته را همچون مفسدین؛ و پرهیزگاران را همچون گناهکاران و فجار قرار نمی دهد. و این قرآن که بر حضرت محمد ص فرو فرستاده شده، نیز برای تدبر در آیاتش و متذکر شدن توسط صاحبان خرد است: « وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالأرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلا ذَلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ (27) أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الأرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ (28) کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ وَلِیَتَذَکَّرَ أُولُو الألْبَابِ (29 صاد)».

    و این بدان معناست که مومنین، بر اساس آیات قرآن و تدبر در آنها، باید بدانند که تنها راه رستگاری در انجام کارهای شایسته ضمن پرهیزگار بودن است و نه در انجام فساد و فجور روی زمین که همانا پایانش آتش دوزخ است. یعنی باید از حُکم کردن به ناحق و بر اساس هوای نفس میان مردم و نه تنها مومنین، پرهیز نمود که همانطور که بر پایه ی کلام مقدس الاهی گذشت؛ سرانجامش دور افتادن از " سبیل الله " و اهل آتش و عذاب سخت الاهی شدن است.

نتیجه ی این گفتار ( دوم )

1 )اینکه هر چند خداوند از فضل خود به داوود ع حُکم و حکمت و فصل الخطاب و علم ؛ و او را خلیفه ی خود روی زمین قرار داده و کوهها را مسخر او کرده بود و ...؛ اما با این همه حال وی را هم مورد آزمایش قرار داده بود، و این بدان معناست که مومنین باید بدانند که خداوند در قبال آنچه که به آنان میدهد برای آزمایش آنهاست و در واقع مورد آزمایش قرار می گیرند تا معلوم شود که آیا از آن آزمایش سر بلند بیرون می آیند یا نه و آیا سپاسگزار نعمت هایش بر خودشان هستند یا نه؟ آیا بدان وسیله در پی اصلاح امور روی زمین و برداشتن توشه ای برای آخرت خود هستند یا نه ؟ و ...

2 ) اینکه مومنین باید بین " مردم " بر اساس " حق " که دانش آن را خداوند داده حُکم کنند و نه بر اساس هوای نفس و پیروی کردن از آن. چرا که این عواقب بد خود را برای عامل بدان در دنیا و آخرت دارد. و البته روشن است که منظور از حق برای مومنین، چیزی نیست جز " آیات قرآن کریم " که به حق بر حضرت محمد از جانب حضرت حق جل عظمته نازل شده است.« وَبِالْحَقِّ أَنْزَلْنَاهُ وَبِالْحَقِّ نَزَلَ وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلا مُبَشِّرًا وَنَذِیرًا (105 اسرا) ».

3 ) اینکه همه به ویژه مومنین بدانند که فضل خداوند گسترده است، پس باید سپاسگزار او باشند و تسبیح به حمدش بگویند و هر گز سرای دیگر را فراموش نکنند و مراقب گفتارها و رفتارهای خود ضمن مراعات ایمان و انجام کارهای شایسته و البته پرهیزگاری باشند. که اینان در نزد خداوند، با فجار و مفسدین یکسان نیستند.

4 ) اینکه " مُلک "[1] و دادن آن به هر یک از بندگانش[2]، به دست خداست و چون آن را به هر کس که بخواهد همراه با حُکم و علم می دهد؛ پس او هم باید بر اساس " حق " که لازمه ی آن داده شدن دانش و فرزانگی،قدرت تمیز شناخت حق از باطل از سوی خداوند یگانه است، بین همه ی مردم " حُکم " نماید و نه با پیروی هوای نفس. چرا که این رو به گمراهی از راه خدای یکتا دارد[3]

5 ) اینکه خداوند یکتا علاوه بر حُکم کردن به " حق " بین مردم؛ به حُکم کردن به " عدل " و دادگری بین همه ی مردم نیز دستور داده است: « إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الأمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ سَمِیعًا بَصِیرًا (58 نساء)» . و بدینگونه است در این زمینه اینکه پیامبر مکرم اسلام ص نیز از جانب خداوند مامورشده تا به محض مراجعه ی اهل کتاب به او، میانشان به قسط و داد حکم نماید که همانا او یعنی خداوند؛ دادگران را دوست دارد: « سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ أَکَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِنْ جَاءُوکَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَإِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ یَضُرُّوکَ شَیْئًا وَإِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ (42 مائده با توجه به آیات 41-48) » .

   و دیگر اینکه قرآن کریم " حق " است و بر حضرت محمد ص به " حق " فرو فرستاده شده و بنابراین او باید میان اهل کتاب که خود دارای کتب الاهی تورات و انجیل هستند، به " حق " و بر اساس آن یعنی " قرآن کریم " حُکم کند. در واقع ایشان نه تنها همانند حضرت داوود ع که شرح آن برابر کلام مقدس الاهی گذشت؛ نباید در حُکم کردن میان مردم، پیروی "هوای نفس" خود را نماید؛ بلکه در این جا ایشان مامور به این شده که حتا نباید پیروی هوای نفس اهل کتاب را نیز بنماید. یعنی به عبارتی در صورت درخواست آنها، فقط و فقط باید بر اساس کتاب قرآن میانشان، آن هنگام که به او مراجعه می نمایند و از او می خواهند؛ حُکم نماید، که همانا این " حق " است و بنابراین مومنین باید این مهم را در زمینه ی چند و چون حکم کردن میان مردم از مومنین و غیر آن مد نظر قرار دهند که ملاک حق قرآن کریم یعنی کلام مقدس الاهی است و لذا بر پایه ی همین کتاب، به حق میان دیگران که البته دانش خود را می خواهد و نیازمند عطای آن از سوی خداوند است حکم نمایند. به هر جهت باید دانست که حکم کننده ای نیکوتر از خداوند یکتا برای گروهی که اهل یقینند نیست: « وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِنًا عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی مَا آتَاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ (48) وَأَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَنْ یَفْتِنُوکَ عَنْ بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُصِیبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ کَثِیرًا مِنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ (49) أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْمًا لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ (50 مائده) ».



[1] - آنچه باید با عنایت خداوندی به این موضوع افزوده شود اینکه؛ سوره ی شصت و هفتم قرآن کریم که دارای سی آیه ی کریمه است، به این نام یعنی " مُلک " است که آیات آن در برگیرنده ی موضوعاتی همچون : مُلک به دست خداست که منزه و بر هر چیزی تواناست (آیه ی 1 ) ؛ مرگ و زندگی را قرار داد تا بیازماید که کدامیک از بنی آدم نیکوترین اعمال را دارد (آیه ی 2) ؛ یا باید شنونده ی آیات خدا در امور بود و یا اینکه در این خصوص خردورزی و تعقل را پیشه کرد تا از اهل آتش نبود (آیه ی 10 با توجه به آیات 6-11) ؛ اینکه برای برخورداری از آمرزش و پاداش بزرگ خداوندی باید از او در نهان ترسید و دانست که او به آنچه که در درون سینه هاست نیز داناست. یعنی نباید اهل تظاهر بود و از اینکه خداوند در دور از چشم همنوع نیز ناظر و گواه اعمال آدمی است غفلت نمود. (آیات 13-14) ؛ به جا آوردن شکر خداوند به خاطر دادن اعضای گوش و چشم و دل که در فراگیری دانش و ایمان آوردن تاثیر دارند. (آیه ی 23 ) ؛ پیرامون صفات حضرتش جل عظمته و وحده لا شریک له. ( آیات 2-5 و 15-22) ؛ پیرامون رستاخیز و وقوع آن که علمش نزد حضرتش می باشد( آیات 24-27) ؛ اینکه خداوند، رحمان و رحیم است و برای کفار هیچ یاوری جز او هنگام رسیدن عذاب دردناک نیست؛ همانگونه که اگر او آب را در زمین فرو برد برای مردم کسی نیست که آب گوارا پدید آورد؛ پس باید به او ایمان آورد و بر او تکیه کرد، (آیات 28-30) ؛ می باشد.

[2] - آیه ی 26 سوره ی آل عمران .

[3] - آیه ی 26 سوره ی صاد .


  

3 ) « اصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ وَاذْکُرْ عَبْدَنَا دَاوُدَ ذَا الأیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ (17) إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَالإشْرَاقِ (18) وَالطَّیْرَ مَحْشُورَةً کُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ (19) وَشَدَدْنَا مُلْکَهُ وَآتَیْنَاهُ الْحِکْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ (20) وَهَلْ أَتَاکَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرَابَ (21) إِذْ دَخَلُوا عَلَى دَاوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قَالُوا لا تَخَفْ خَصْمَانِ بَغَى بَعْضُنَا عَلَى بَعْضٍ فَاحْکُمْ بَیْنَنَا بِالْحَقِّ وَلا تُشْطِطْ وَاهْدِنَا إِلَى سَوَاءِ الصِّرَاطِ (22) إِنَّ هَذَا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِیَ نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ فَقَالَ أَکْفِلْنِیهَا وَعَزَّنِی فِی الْخِطَابِ (23) قَالَ لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِکَ إِلَى نِعَاجِهِ وَإِنَّ کَثِیرًا مِنَ الْخُلَطَاءِ لَیَبْغِی بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ إِلا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِیلٌ مَا هُمْ وَظَنَّ دَاوُدُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاکِعًا وَأَنَابَ (24) فَغَفَرْنَا لَهُ ذَلِکَ وَإِنَّ لَهُ عِنْدَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ (25) یَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الأرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ (26 صاد) » . 

الف ) آیه ی 17 سوره ی صاد خطاب به پیامبر خاتم ص است تا در قبال گفتار و رفتارهای مشرکین زمانه؛ شکیبا باشد و داوود ع را که نیرومند بود و بسیار به درگاه خدا توبه و انابه می کرد یاد نماید.

   برآیند این آیه ی کریمه اینکه مومنین باید ضمن شکیبایی؛ به درگاه خداوند یکتا توبه و انابه نمایند هر چند که دارای قدرتی متفاوت از یکدیگر باشند. چرا که این مهم یعنی قدرت را خداوند بدانان داده است. پس نباید بدان مغرور شوند و یا راه طغیان از امر الاهی را در پیش گیرند؛ چرا که مرتبط با این موضوع و سرانجام این نافرمانی و در واقع پیشه نکردن تقوای الاهی با توجه به اینکه خداوند دانای به تمام امور؛ رسولانی را برایشان فرستاده بود؛ در بخش های مربوط به اقوام عاد و ثمود که در واقع شرح رسالت حضرت هود و حضرت صالح ع باشد؛ مستند به آیات خداوندی، مطالبی آورده شد.

ب ) با نظر داشت آیه ی 10 سوره ی سبأ، آیات 18-19 سوره ی صاد به رام کردن کوه توسط خداوند با داوود ع برای تسبیح حضرتش در بامدادان و شامگاهان و نیز گردآوردن پرندگان دور او اشاره دارد. و این همانطور که گذشت بدان معناست که همه چیز به تسبیح خداوند در اوقات شبانه روز مشغولند و لذا انسان به طور عام و مومنین به طور خاص به خاطر آمدن هدایت و ایمان آوردن؛ باید اینگونه باشند: «  سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا یَقُولُونَ عُلُوًّا کَبِیرًا (43) تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالأرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا (44 اسراء)».   البته باز برابر کلام مقدس الاهی باید افزود که حتا " سایه های " این موجودات نیز علاوه بر تسبیح به حمدش؛ به سجده برای خدای یکتا در بامدادان و شامگاهان مشغولند: «وَلِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا وَظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ (15 رعد) » . و این بدان معناست که اگر انسانی از سر غفلت و یا کفر و شرک و یا اعراض از این کار سر باز زند؛ اما سایه اش به سجده برای او یعنی " الله " مشغول است. پس چه بهتر که خود صاحب سایه از اینگونه افراد نیز به این کار بپردازند.

پ ) آیه ی 20 سوره ی صاد به دیگر فضایل و نعمت های داده شده توسط خداوند به حضرت داوود ع اشاره دارد مبنی بر اینکه او را در پادشاهی نیرومند ساخت و به او فرزانگی و فصل الخطاب داد[1].  

ت ) در آیات 21 – 23 سوره ی صاد، خداوند یگانه ضمن مخاطب قرار دادن حضرت محمد ص در باره ی خبر و حکایت دو نفر که با هم دشمنی داشتند و در محراب بر حضرت داوود ع وارد شدند تا آنجا که او ترسید و آنان عرضه داشتند که نترس که ما دو دشمنی هستیم که برخی در حق برخی ستم کرده ایم و حال آمده ایم تا به " حق " میان ما حکم کنی بدون اینکه نسبت به کسی از ما ستم روا داری یا طرفداری هیچ یک از ما را بنمایی تا آن حد که به راه راست راهنمایی مان کنی؛ می افزاید که یکی از آن دو به عنوان شاکی به داوود ع عرضه داشت که برادر من نود و نه راس میش دارد و من یک راس میش، که با خطاب قهر آمیز گفته که این یک راس میش را هم به او واگذارم.

   برآیند این آیات کریمه اینکه پیامبر ص از این حکایت تا زمانی که به وی از جانب حضرت حق سبحانه و تعالی وحی نشده خبری نداشته است و دوم اینکه داوود ع هر چند دارای نیرومندی در مُلک و پادشاهیِ داده شده از سوی خداوند بوده، اما هر گز از ذکر خداوند در محراب عبادت و غیر آن غافل نبوده و سوم اینکه او علیرغم این پادشاهی، چون بشری بیش همانند بقیه نبوده، وقتی ناگهان کسانی بر او وارد می شده اند همانند همه از همنوعان می ترسیده و هیچ چیزی جز رحمت الاهی نمی توانسته کفایت ترس او را بنماید. و این بدان معناست که باید بپذیریم که هر آنچه از خوبی ها داریم از فضل خداست، واگر بدیها را انجام می دهیم به خاطر پیروی هوای نفس و وسوسه های شیطان است.

ث ) آیه ی 24 سوره ی صاد به چند و چون بیان حکم یا قضاوت حضرت داوود ع در رابطه با شکایت شاکی به شرح فوق ( مذکور در آیه ی 23 صاد) دارد مبنی بر اینکه آن حضرت پاسخ می دهد که همانا برادر تو به لحاظ خواسته اش که اضافه کردن یک راس میش تو به نود و نه راس میش اش باشد؛ به تو ستم روا داشته و همانا بسیاری از معاشران و شریکان به برخی دیگر ستم روا می دارند مگر کسانی که ایمان دارند و کارهای شایسته می کنند که این گروه هم اندک هستند. خداوند یکتا در ادامه ی آیه می فرماید که ناگاه داوود ع پس از این حکم ، گمان برد که در حال آزمایش الاهی است پس خیلی زود از پروردگارش که پروردگار جهانیان است آمرزش خواست و برایش به سجده افتاد و به درگاهش توبه و انابه کرد.

   حال با توجه به این آیه ی کریمه شاید این پرسش پیش بیاید که چرا خواستن آمرزش و چرا توبه کردن به درگاه حضرت حق از سوی داوود ع مرتبط با این کارش؟ مگر چه اشکالی در این حُکم او در رابطه با مسئله و شکایت طرح شده رخ داده که او اینگونه باید عمل نماید؟ برآیند این موضوع بر اساس این آیه ی کریمه ی  چیست؟ هر چند که لازم است گفته شود که انسان باید به خاطر تقصیر و قصورهایش از خداوند یکتا هر دم آمرزش بخواهد. اما در اینجا قصد بر این است که تا به لطف حضرتش دلیل این کار داوود ع مورد بررسی و نتیجه گیری واقع شود. چه آنکه اگر کسی توفیق گام برداشتن در راه خدا را با موردی همچون " حکم کردن به حق " میان دو یا چند نفر که به او مراجعه کرده اند پیدا نماید بایسته است که شکر گزار خداوند نیز باشد.

    در پاسخ باید به لطف و عنایت الاهی گفته شود: نخست اینکه بیان حکم داوود ع تنها پس از شنیدن شکایت یکی از آن دو دشمن یا دو برادر شاکی بوده و نه پس از بررسی و شنیدن توضیحات به اصطلاح طرف دیگر شکایت و یا در واقع توضیح خواستن از طرف دیگر دعوا که نظرش در رابطه با اظهارات برادرش به عنوان شاکی چیست؛ چه آنکه هر دو آنان پس از مراجعه ی ناگهانی به او در محرابش و پیش از طرح مطلب یا شکایتی از او خواسته بودند که بر اساس " حق " ؛ بدون ستم به هیچ یک از آنان، بین آنها حُکم کند. نهایت امر اینکه این حُکم داوود ع یعنی ستمگر دانستن مالک نود و نه راس میش، با بررسی شنیده ها و اظهارات دو طرف دعوا که به وی برای داوری بین شان آن هم بر اساس حق؛ مراجعه کرده بودند نبوده است بلکه همانطور که گفته شد بلافاصله پس از طرح موضوع از سوی یک طرف دعوا بوده است. و بنابراین با این توضیح می شود گفت آنچه که باعث شده که داوود ع پس از ظن به اینکه این یک امتحان الاهی است و حُکمش بر اساس " حق " نبوده؛ پس بلافاصله از خدا آمرزش می خواهد و با سجده کردن برای او به درگاهش توبه و انابه می کند. والله اعلم.

     البته باید به این امر هم به عنوان یک مومن اذعان کرد که هر چند این " ایمان " و " انجام کارهای شایسته " است که از ستم برخی شریکان و معاشران در امور بر برخی دیگر جلوگیری میکند؛ اما از تعداد آنها تنها خدای یکتا آگاه است چرا که این او است که همه را آفریده و به احوالاتشان در هر وضعیت و موقعیتی که باشند داناست و بنابراین مردم و مومنین باید تلاش نمایند که در تمامی امور این دو مقوله را مد نظر و ملاک عمل داشته باشند چرا که این ایمان و اعمال صالح است که رستگاری دو گیتی را به لطف الاهی برای عاملینش هر چند که اندک باشند، به همراه تقوای الاهی، بدنبال خود دارد و نه جز آن.



[1] - در معنای فصل الخطاب اینگونه آمده است: " آنچه بین حق و باطل را جدا کند. حکم به بینه یا سوگند " . فرهنگ فارسی به فارسی عمید. تهران 1357. موسسه انتشارات امیر کبیر. چاپ سیزدهم.


  

گفتار دوم ) رسالت حضرت داوود ع

1 ) چند و چون داده شدن پادشاهی و فرزانگی از جانب پروردگار جهانیان به داوود ع و نیز آموختن آنچه او خواهان آن از سوی حضرتش جل عظمته بود[1]؛ بر می گردد به داستان جنگ طالوت و جالوت و کشته شدن جالوت در آن جنگ به دست داوود ع و شکست سپاه پر شمار جالوت به دست سپاه اندک طالوت به اذن و یاری خداوند غالب که تخلفی در وعده اش در نصرت مومنین نیست.

   البته مقدمه ی تحقق این امر بر می گردد بدانجا که " ملأ " قوم بنی اسراییل پس از وفات حضرت موسی ع ، از پیامبر تبلیغی زمان خود خواستند که پادشاهی برایشان برانگیزد که در راه خدا با همراهی اش کارزار کنند، که پاسخ آن رسول خدا این بود که مبادا اگر جهاد بر شما فرض شد بدان اقدام نکنید، که آنها گفتند چگونه این کار را نکنیم در حالی که دشمنانمان ما را از سرزمینمان بیرون کرده اند. خداوند یکتا می فرماید که پس از واجب شدن و صدور حکم جهاد، به جز عده ی اندکی از آنان از این حکم پیروی نکردند و بسیاریشان نافرمانی حکم او را کردند. به هر جهت آن پیامبر به آنان می گوید که طالوت به عنوان همان پادشاهی که می خواستند برایشان برانگیخته شده است. که واکنش آنها این است که چرا طالوت که مال فراوان ندارد باید به عنوان پادشاه و فرمانروای ما باشد در حالیکه ما به این امر از او شایسته تریم. آن رسول پاسخ می دهد که خدای یگانه او را بر شما برگزیده و به او در دانش و توانایی بدن فزونی بخشیده که همانا او یعنی خداوند؛ پادشاهی و فرمانفرمایی را به هر یک از بندگانش که بخواهد می دهد.[2] وی سپس برای آنان نشانه های آن پادشاه را که به همراه داشتن تابوتی که در آن سکینه ای[3] از پروردگارشان و نیز میراث آل موسی و آل هارون است که فرشتگان آن را حمل می کنند برایشان می گوید تا به عنوان مومنین پیروی او را بکنند و در واقع دیگر دست از بهانه تراشی و نافرمانی بردارند و پیروی حکم حق را که در واقع اجابت درخواست خودشان از سوی او بوده بنمایند. باری؛ پس از آن، جنگ بین طالوت و جالوت و لشکریان آنها در می گیرد که نتیجه کشته شدن جالوت به دست داوود است و داده شدن همان پادشاهی و حکمت و علم از سوی خداوند به او که شرحش گذشت.[4] « أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلإ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکًا نُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ أَلا تُقَاتِلُوا قَالُوا وَمَا لَنَا أَلا نُقَاتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِیَارِنَا وَأَبْنَائِنَا فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلا قَلِیلا مِنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ (246) وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا قَالُوا أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ (247) وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَبَقِیَّةٌ مِمَّا تَرَکَ آلُ مُوسَى وَآلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِکَةُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (248) فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَمَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلا قَلِیلا مِنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لا طَاقَةَ لَنَا الْیَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُو اللَّهِ کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ (249) وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ (250) فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا یَشَاءُ وَلَوْلا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الأرْضُ وَلَکِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِینَ (251) تِلْکَ آیَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَإِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ (252 بقره) ».

   آنچه برآیند این مطالب است؛ نخست اینکه داوود ع خود از سپاه اندک طالوت از همان بنی اسراییل بوده که از میان آنها به همان مقام از جانب پروردگار جهانیان می رسد و دیگر اینکه در این جا باز نافرمانی بنی اسراییل از رسولان الاهی و بلکه اوامر الاهی علیرغم فرستادن رسولانش برایشان روشن می شود، و البته باید افزود نافرمانی کردن و پیروی نکردن بیشترشان از آنچه که ملأ این قوم از رسولشان خواسته بودند و خداوند با برانگیختن طالوت به عنوان پادشاه برایشان اجابت کرده بود تا به همراه او به جهاد در راهش بپردازند و ...

2 ) اما علاوه بر این، خداوند یکتا باز داوود ع را مشمول فضل خویش قرار داد و آن آنجا بود که به کوه و پرندگان دستور داد که در تسبیح اش یعنی تسبیح به حمد الله، با او یعنی داوود هماهنگ شوند و از سوی دیگر آهن را به دست او نرم کرد و به او دستوراتی داد مبنی بر اینکه از آهن، زره بسازد و از سوی دیگر با قومش " کارهای شایسته " بکند که همانا او بدانچه انجام میدهند؛ بیناست. « وَلَقَدْ آتَیْنَا دَاوُدَ مِنَّا فَضْلا یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَالطَّیْرَ وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ (10) أَنِ اعْمَلْ سَابِغَاتٍ وَقَدِّرْ فِی السَّرْدِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (11 سبا) » .  // « ... وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ یُسَبِّحْنَ وَالطَّیْرَ وَکُنَّا فَاعِلِینَ (79 انبیاء) ».   

   آنچه از این آیات بر می آید اینکه فضل خدا گسترده است و باید سپاسگزار او بود و دوم اینکه همه چیز از جنبنده و غیر آن از جمادات، خواه کوهها باشند یا پرندگان و ... تسبیح به حمد خدای یکتا می گویند و سوم اینکه کار ساخت زره از آهن از زمان این رسولِ خدا آن هم با دادن علم آن توسط خداوند به داوود ع از فضلش شروع شده و البته دانش اینکه چگونه آهن سخت[5] را نرم نماید و از آن زره بسازد و با چه هدفی این کار را بکند و ...«  وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ لِتُحْصِنَکُمْ مِنْ بَأْسِکُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شَاکِرُونَ (80 انبیا) » . (والله اعلم) و چهارم اینکه همه ی مومنین در هر درجمه از برخورداری از فضل الاهی که باشند و بدان واسطه دارای جایگاهی شده باشند؛ باید " کارهای شایسته و خوب " نمایند و در عین حال خدای یکتا را در همه حال " بینا " به آنچه که در آشکار و نهان و یا به دور از چشم دیگران می کنند بدانند.



[1] - پس روشن می شود که باید حاجات را از خداوند یکتا به عنوان قاضی الحالجات و مجیب الدعوات خواست؛ خواه فزونی دانش از او باشد و یا ... هر امر خیر دیگری که بندگانش به او نیازمندند و او بی نیاز ستوده است و بسیار بخشنده.

[2] - چه اینکه همانطور که ایمان داریم؛ مُلک به دست خداست و به هر یک از بندگانش که بخواهد می دهد: « قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (26 آل عمران)» .

[3] - البته باید دانست که خداوند یکتا این سکینه و آرامش را برای افزوده شدن ایمان به ایمانشان برای مومنین نیز فرو می فرستد : « هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَانًا مَعَ إِیمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا (4 فتح) ».

[4] - با توجه به آیات 253- 254. «

[5] - لازم به ذکر است که سوره ی پنجاه و هفتم قرآن کریم به این نام یعنی حدید است که دارای بیست و نه آیه ی کریمه با موضوعاتی از قبیل : 1 ) صفات مطلق خداوند یکتا {آیات1-6} و 2 ) دستور به ایمان به او و فرستاده اش که پاداش بزرگ دارد {آیات7 - 9} و 3 ) انفاق در راهش {آیات7 و 11} و 4 ) خطاب به مومنین برای خاشع شدن دلهاشان برای ذکر خدا و قرآن کریم {آیات16} و 5 ) اثبات قیامت {آیه ی 17} و 6) لهو و لعب و زینت و فخر فروشی دنیا میان انسانها، که البته باید به سوی آمرزش و بهشت خداوند گام برداشت و از فخر فروشان خودخواه نبود {آیات 14-20) و 7 ) بیان هدف از فرستادن رسولان و کتابهایش و میزان و نزول آهن و لزوم اینکه باید از مومنین به خدا و رسولانش بود و تقوای الاهی داشت تا از برکات آن بهره مند شد، که همانا فضل به دست خداست و به هر کس از بندگانش که بخواهد به عنوان صاحب فضل می دهد؛ می باشد.  


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ