سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 30
بازدید دیروز : 2
کل بازدید : 31802
کل یادداشتها ها : 154
خبر مایه


1 2 3 >

گفتار سوم : نتیجه گیری این بخش

1 ) اینکه می شود گفت رسالت این حضرت در قبال اعضای خانواده و به طریق اولی فرزندش بوده است.

2 ) اینکه می شود گفت این امر و بیان این داستان توسط خداوند یکتا ، بدان منظور بوده که مومنین " وظیفه ی " خود در قبال فرزندانشان را بدانند و به نوعی در تعلیم و تربیت آنان بر اساس کلام مقدس الاهی بکوشند و حضرت لقمان ع را در این زمینه " الگوی " خود قرار دهند و بدانند که پرورش فرزندان با آموزش دادن آنان در سایه ی حکمت به عنوان " حقِ " فرزندان لازم و بایسته است.

3 ) اینکه بیانِ حق، نیازمند داشتن حکمت و در واقع داده شدن حکمت توسط خداوند به هر یک از بندگانش است، همانگونه که حضرت لقمان نمونه ی این امر است و منظور از حکمت هم، استدلال داشتن در سخن و بیان آن برای تاثیر گذاری و پذیرفتن از سوی مخاطبین است. چرا که این مهم یعنی بر اساس استدلال و احتجاج سخن گفتن و پذیرفتن آن باز به صورت عقلی؛ از امور فطری است.

4 ) اینکه باید به فرزندان بر اساس کلام مقدس الاهی و به طور حکیمانه " پند " داد تا به لطف حضرتش جل عظمته به راه راست هدایت و رستگار شوند.

5 ) اینکه خداوند یکتا پیرامون نتیجه و آثار دادن حکمت به هر یک از بندگانش اینگونه می فرماید: « یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشَاءُ وَمَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ. (269 بقره) » .

6 ) اینکه کسی که می خواهد بر اساس حکمت و حجت با کسی سخن بگوید، باید خود بدانچه که می گوید نخست باور داشته باشد و دوم اینکه اگر معروفی است، انجام دهنده ی آن باشد و اگر منکری است و می خواهد کسی را از آن نهی کند، باید خود از قبل از انجام آن بدی دوری کرده باشد. به عبارت دیگر همخوانی گفتار و رفتار است که نتیجه بخش بر روی مخاطب یا مخاطبین است و نه تظاهر و یا رفع تکلیف.

7 ) اینکه نه تنها باید از شرک به خدا یعنی " الله " به دور بود، بلکه اگر کسی بدنبال این است که بخواهد بداند عزم در کارها کدام است و چگونه می تواند مصداق آن باشد باید نماز بخواند، امر به معروف و نهی از منکر کند و در قبال مصائب صبور و شکیبا باشد. از سوی دیگر اینکه بداند پایبندی به اخلاقیات انسانی علاوه بر فرایض دینی نیز از مهمات امور است. و جان کلام؛ برای اینکه خدا دوستمان داشته باشد هم باید مشی معتدل در زندگی داشته باشیم و هم اینکه از خودخواهانِ فخر فروش که خدا دوستشان ندارد نباشیم.

8 ) اینکه داستان پند دادن حضرت لقمان به فرزندش؛ در واقع رسالت یک مومن را در قبال فرزند یا فرزندان مومن خود می رساند تا ضمن تعلیم آنان را به خوبی تربیت و با آنها اتمام حجت نماید. والله اعلم .

9 ) اینکه می شود پی برد که هسته ی نخست آموزش دادن به کودکان برای پرورش و تربیت درست آنها ؛ « خانه و خانواده » می باشد به نحوی که فرد یا در واقع فرزند یا فرزندان وقتی وارد دیگر محیط های آموزشی و زندگی اجتماعی شدند؛ بنابراین خوب می دانند که هم باید یکتاپرست باشند، هم احترام پدر و مادر را داشته باشند و هم اینکه پایبند واجبات دین و فضایل اخلاقی به دور از هرگونه خودخواهی باشند و در همه حال خدا را ناظر بر خود و گفتار و رفتارهای خود بدانند.

10 ) اینکه به فضل الاهی بر اساس آیات قرآن کریم و همینطور آیات این سوره یعنی لقمان که مورد بحث این مقال است؛ باید یک مومن واقعی بود و علاوه بر پایبندی به اصول و فروع دین و فضایل اخلاقی؛ در قبال " حق " فرزندان به عنوان یک " وظیفه " احساس مسئولیت کرد و در جهت آموزش و پرورش آنان کوشید و دانست که هیچ کس از فردای خود خبر ندارد؛ پس همان بهتر که یک مومن باشد و مبادا که در عین غفلت از آیات خدا از دنیا برود که سرانجام آن را فقط خدای یکتا می داند.

 


با سپاس بی کران خدای یکتا را به خاطر این منت و نعمت های بی شمارش که برایم ارزانی داشته و به من بخشیده است و خواستار فزونی آن و نیز فزونی بیش از پیش دانش کتاب و حکمت از جانب حضرتش جل عظمته می باشم. 28/بهمن/1396 .

 

 

 


  

گفتار دوم : حضرت لقمان ع

1 ) « وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَمَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ (12 لقمان) » .

    برابر این آیه ی کریمه روشن می شود که این خدای یکتا بوده که به حضرت لقمان ع حکمت داده و به وی گفته که شکر او را به خاطر این نعمت به جا آورد که همانا هر کس شکر گزار خدا و نعمت هایش باشد برای خودش است ، همانگونه که کفر و ناسپاسی در قبال نعمت های او نیز ضررش علیه خود فرد کافر به نعمت های الاهی است. پس شکر خدا به خاطر نعمت هایش، به نفع شاکر است و فزونی را برایش از جانب خدا در پی دارد و بنابراین برابر این آیه ی کریمه، لزوم شکر خدا ؛ همانگونه که گذشت به خاطر تمام فضل و نعمت هایش و فزونی آنها به عنوان یک مومن روشن و مشخص می شود. در واقع یک مسلمان و مومن باید فرمان خدا را برده و شاکر نعمت های خداوندی بر خودش باشد.

2 ) « وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لابْنِهِ وَهُوَ یَعِظُهُ یَا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ (13 لقمان) ». 

   این آیه گویای این امر است که آن حضرت برابر حکمت عطا شده ی فوق؛ به فرزندش پندهایی می دهد که نخستین آنها مرتبط با نخستین اصل دین یعنی " توحید "، مبنی بر دوری از شرک به " الله " است؛ چرا که شرک به خدای یکتا از ستم های بزرگ است.

   البته خدای یکتا برابر آیات 14-15 همین سوره یعنی لقمان همانطور که گذشت به انسان وصیت کرده که هر چند که باید احترام پدر و مادر را نگه دارند و بدانان نیکی کنند؛ اما حق ندارند که وقتی آنان به سوی شرکِ به " الله " می خوانند، فرمانشان را ببرند.

  به هر جهت همانگونه که بر اساس آیات الاهی در بخش های گذشته گذشت، و بدان ایمان داریم و شکر خدا را به جا می آوریم که دانش آن را عطا کرد؛ شرک به خدا عین گمراهی است و بت پرستی که مصداقی از شرک به " الله " است؛ چیزی نیست جز گمراهی روشن. به عبارت دیگر و بر اساس " لا اله الا الله" باور داریم و گواهی می دهیم که خدایی جز خدای یکتا یا همان " الله " نیست و او انبازی ندارد.

 3 ) « یَا بُنَیَّ إِنَّهَا إِنْ تَکُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّمَاوَاتِ أَوْ فِی الأرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ (16 لقمان) » .

    برابر این آیه ی کریمه روشن می شود که او به پسرش پند داده که باید بداند که کوچکترین چیزی در آسمان ها و زمین از خدای لطیف دانا پنهان نمی ماند؛ پس باید مواظب گفتار و رفتارهای خود در آشکار و نهان باشد چرا که خدای یکتا آنها را به حساب می آورد.

   باید گفته شود که لطیف بودن خداوند از آن جهت است که همانطور که فرموده و ایمان داریم، او از رگ گردن به ما نزدیکتر است و البته افزون بر این مطلب اینکه او وجود مقدس لطیفی است که در عین حال از تمام امور خبر دارد، و برای نشان دادن اینکه " لطیف " است؛ طی آفرینش خود که موجودات باشند؛ مواردی از لطایف را نیز آفریده است که برخی با چشم مشاهده می شوند؛ مانند نور و موج و رنگ. و برخی قابل مشاهده نیستند اما به حواس دیگر در می آیند و اینگونه پی به وجودشان برده می شود مثل هوا، صدا و بو و مزه. اما با این تفاوت که این وجودهای لطیفِ مخلوق؛ از چیزی خبر ندارند، از پیش خبر نمی دهند و نمی توانند خبر بدهند، به کسی یا چیزی تعلق دارند، [1] زود می آیند و زود می روند، محیط و افراد کمی را در بر می گیرند، فانی هستند و ...؛ در حالی که خدای یکتا، وجودِ لطیفی است که هم خبیر و دانای به تمام امور است و هم محیط به تمام آنها در آسمانها و زمین و آنچه میان آنهاست، و هم به واسطه ی وحی که آیاتش باشند خبر از امور در زمانهای مختلف داده و صد البته که روزی هم که رستاخیز باشد و بدان ایمان داریم، همه را از آنچه که بودند و انجام میدادند با خبر خواهد ساخت و به حسابشان رسیدگی خواهد کرد و ...، هم زنده و پاینده است و ...، چرا که همه ی موجودات اعم از مشهود و لطیف آفریده ی او هستند و او تمام اینها را در کلام مقدس خود بیان نموده است و همه ی این موضوعات در قرآن کریم آمده است که بدان ایمان داریم.

   باری؛ نباید از غافلین به آیات خدا بود که همانا حضرت لقمان بر اساس این آیه ی کریمه و طی این پند خود؛ به فرزندش یاد داده یا یادآور شده که بداند که خدای یکتا ؛ همانگونه که در وجودش " یگانه " است؛ در اینکه به تمام امور از آشکار و نهان و از کوچک و بزرگ هم داناست نیز یگانه است. چه آنکه بر اساس فضل و رحمت الاهی، این از صفات آفریده ی او یعنی انسان است که تنها در محیط " آشکار "، آن هم در گستره ای محدود و به واسطه ی حواس به ویژه بینایی و نیز به واسطه ی ابزار آلاتی متناسب هر زمان؛ بتواند اعمال و رفتارهای همنوع را زیر نظر بگیرد و در واقع بدان دانش پیدا کند و از آن با خبر شود و از سوی دیگر هم همنوع در هر رده ی شغلی و ... تظاهر را پیشه نماید و از کارهای خلاف بپرهیزد و ... لیکن در پنهان و دور از چشم مردم و ابزارهای نظارتی همچون دوربین ها و ... به انجام کارهای بد خود بپردازد و ...؛ اما نباید غافل بود که مرتبط با خدای یگانه که آفریننده ی هر چیزی از جمله انسان است اینگونه نیست و او از هر چیزی در هر کجا و هر زمان در " آشکار و نهان " خبر دارد و روزی صاحب هر یک از آن اعمال را از آنها با خبر خواهد ساخت. و البته که از آن روز تنها خدای یکتا آگاه است. پس روشن می شود که باید بدنبال کارهای خوب و شایسته در آشکار و نهان بود و ضمن ایمان ، تقوای الهی داشت.

  4 ) «یَا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الأمُورِ(17 لقمان) ».

  پند دیگر آن حضرت به فرزندش برابر این آیه ی کریمه مرتبط با فرایض و فروع دینی است، یعنی خواندن نماز[2] و امر به معروف و نهی از منکر. سپس او را به شکیبایی در قبال آنچه که به او می رسد سفارش می کند و می افزاید که این از عزم در کارهاست. و پیرامون اهمیت " صبر " که البته باید گفت نه تنها یک مومن باید صبور و شکیبا باشد که باید دیگران را نیز به این مهم یعنی صبر سفارش کند تا از هر گونه خسارت و زیانی به دور باشد و در واقع از زیانکاران نباشد، همانگونه که حضرت لقمان اینگونه بود؛ تنها و تنها می توان به کلام مقدس الاهی تمسک جست مبنی بر اینکه: «  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم. وَالْعَصْرِ(1) إِنَّ الإنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ (2) إِلا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ (3) ».

  برای نمونه اینکه اگر کسی یا کسانی در قبال امر به معروف و نهی از منکر فردی مومن واکنش منفی نشان دادند، باید صبور بود و دانست که رخت بر بستن یک امر منکر که شایع شده زمان می برد تا اصلاح شود، نباید برخورد تند داشت چرا که نتیجه بر عکس می شود؛ باید برای اصلاح امور و اثبات و تحقق حق، شکیبا بود و این راه را همچنان به یاری خدا ادامه داد و دست از پند دادن بر نداشت و ... مورد دوم اینکه گذشته از عمل به بر پا داشتن نماز، این آیه ی کریمه همگانی بودن فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر و به عبارتی دیگر مسئول بودن همه ی مومنین در قبال یکدیگر را که البته شرایطی برای آن ذکر شده است می رساند که مثلن یکدیگر را امر به این کنند که بر اساس آیات خدا، زندگی کنند؛ آیات خدا را ترویج دهند و از سوی دیگر کسانی را که از آیات خدا غافلند و یا از آن اعراض می کنند یا غیر خدای یکتا را می خوانند و ... نهی نمایند. و نکته ی سوم اینکه سفارش کننده و پند دهنده ی به این امور؛ خود باید پیش و بیش از هر تاکید و ترویج و پندی؛ عامل به آن باشد. یعنی چنان فردی خود از نمازگزاران باشد، خود معروف را بشناسد و عمل نماید و از منکرات دوری کرده باشد و دور باشد و در امو برای اینکه از ثابت قدم ها و نمونه ی از کسانی باشد که عزم در کارها دارند، از شکیبایان باشد و آنگاه، سپس در خصوص پند دادن به دیگران در این زمینه ها مبادرت نماید. والله اعلم.

 به هر جهت باید دانست که این موارد از فرایض از صفات مومنین است؛ آنگاه که موضوع ولایت برخی بر برخی دیگر به میان می آید:« وَالمُؤمِنونَ وَالمُؤمِناتُ بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعضٍ ? یَأمُرونَ بِالمَعروفِ وَیَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ وَیُقیمونَ الصَّلاةَ وَیُؤتونَ الزَّکاةَ وَیُطیعونَ اللَّهَ وَرَسولَهُ ? أُول?ئِکَ سَیَرحَمُهُمُ اللَّهُ ? إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ(71توبه) » . یا همانگونه که بالاتر از این ، این از اهم واجبات امت اسلام است که دیگر امت ها را به سوی خیر بخوانند و امر به معروف و نهی از منکر کنند که رستگاری از سوی خدا در این است:«وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (104 آل عمران) ».  

5) « وَلا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلا تَمْشِ فِی الأرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ (18) وَاقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الأصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ (19 لقمان) ».

   در این آیات؛ آن حضرت مراعاتِ مسایل اخلاقی را که جامع بشریت و به عبارتی امور فطری است را به فرزندش یادآور می شود تا او بداند که اخلاقیات هم موضوعی از موضوعات دین اسلام و از خصوصیات انسانی است که مشترک بین همه است. بنابراین باید از نکوهیده های اخلاقی همچون رخ بر تافتن از مردم و با غرور و ناز روی زمین قدم برداشتن دوری نماید چرا که خدا چنین کسان را دوست ندارد. و از سوی دیگر باید به ستوده های اخلاقی همچون میانه روی در رفتار و گفتار و به آرامی سخن گفتن رو آورد و عمل نماید چرا که فریاد زدن کار درستی نیست و کار نکوهیده و زشتی است که نه تنها خریدار ندارد و باعث پراکنده شدن افراد از دور چنان فردی می شود و حق هم روشن نمی شود و تدبیر و تمرکز فرد هم از کنترل خارج می شود، که همانا بر اساس بخش اخیر آیه ی 29 این سوره یعنی لقمان، زشت ترین صداها همانا صدای الاغ است که هم گوش خراش است و هم اینکه پیامی را به کسی نمی تواند برساند و هم اینکه موجب می شود شنوندگانِ چنان صدایی، حتا درِ گوش خود را بگیرند تا نشنوند و ...

   البته باید یادآوری کرد که این به آرامی سخن گفتن و فریاد نکشیدن، برای کسانی است که عاقل و بالغ بوده و در شرایط متعادل و مطلوب بدنی، روانی، محیطی و ارادی طبیعی باشند؛ چه آنکه کسی را که عزیزی را از دست داده و به هنگام تشییع تازه گذشته از خود بی خود است و از اوضاع روحی خوبی برخوردار نیست و مدام فریاد می کشد و بر سر و صورت خود می زند و ... کسانی دور او را گرفته اند و مانع آزار رساندن به خودش می شوند و تسکین اش می دهند و ... در این دایره نمی گنجد که چرا فریاد سر داده است، همانگونه که کسی که از شدت بیماری به خود می پیجد و به صورت غیر ارادی فریاد می کشد و کمک برای درمان و رسیدگی به حال نامساعدش می خواهد و .. نیز اینگونه است و .. تمام اینها یعنی اینکه این موارد اخیر، طبیعی و از آثار و تبعات چنان وقایعی به هنگام وقوعشان می باشد.

    به هر جهت یک فردِ تندرستِ همراه واجد سلامت روان، در یک جامعه و محیط پیرامونی خود اعم از خانه و اجتماع و مدرسه و دانشگاه و ... اینها، روش اعتدالی دارد و برای تاثیرگذاری و بیان و احقاق حق و پند دادن و ... به آرامی و منطقی سخن می گوید.



[1] - یعنی باید خورشیدی یا شمعی باشد تا نوری که از آن متصاعد می شود دیده و به آن پی برده شود؛ یا آبی باشد که در اثر خروش دریا، موجی دیده شود و یا غذایی پخته شود تا پی به بو و مزه ی آن برده شود، چه آنکه باید گفت که اینها همه لازم و ملزوم یکدیگرند؛ یعنی ما از سوی دیگر با این نور پی به وجود شمع نیز می بریم و نمی توانیم آن را انکار کنیم؛ هر چند که البته و فراتر از اینها باید آن حس هم که مربوط به تک تک افراد بشر است، سالم باشد تا بتواند از طریق آن حواس پی به این موارد که از آنها تحت نام عوارض یاد می شود؛ ببرد. یعنی یک نفر نابینای مادر زاد تنها یک تصور آن هم به خاطر بیان مکرر اطرافیان از وجودی لطیف همچون " نور " دارد، و این است تفاوتی از تفاوتهای بین بینا و نابینا مبنی بر اینکه یکسان نیستند و ...

[2] - که در آیه ی   همین سوره گذشت که یکی از صفات محسنین که قرآن برایشان مایه ی هدایت و رحمت است؛ همین خواندن نماز می باشد. که در واقع این مهم اهمیت و تاثیر بر پا داشتن نماز را می رساند.


  

گفتار نخست: توضیحات

   لازم است گفته شود که سوره ی سی و یکم قرآن مجید که دارای سی و چهار آیه ی مبارکه است به نام این برگزیده ی الاهی یعنی حضرت لقمان ع است که در برگیرنده ی موضوعاتی از جمله پند و اندرزهای آن حضرت به فرزندش است که ان شاءالله در جای خود بدان پرداخته خواهد شد. اما از دیگر موضوعات این سوره می توان به موارد زیر اشاره کرد:

1 ) تصریح توسط خداوند یکتا مبنی بر اینکه آیات این سوره از کتاب حکیم یعنی قرآن کریم است. آیاتی که مایه ی هدایت و رحمت برای نیکوکاران است[1] . البته خدای یکتا در ادامه فرموده که منظور از محسنین یا نیکوکارانی که آیات قرآن برایشان مایه ی هدایت و رحمت است چه کسانی هستند. آری آنان کسانی هستند که ضمن خواندن نماز و دادن زکات؛ به آخرت هم که روز رسیدگی به اعمال توسط " مالک یوم الدین" یعنی خداوند یگانه است،یقین دارند. که این ها همه گویای این امر است که چنین گروهی بر هدایتی از سوی پروردگارشان هستند و از رستگاران نیز می باشند. « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم. الم (1)تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْحَکِیمِ (2) هُدًى وَرَحْمَةً لِلْمُحْسِنِینَ (3) الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ بِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ (4)أُولَئِکَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (5 لقمان)» .   

   پس جان کلام اینکه اگر کسی از مومنین بدنبال این است که از محسنین و نیکوکاران باشد به نحوی که بخواهد از هدایت و رحمت الاهی نهفته در آیات کتابش یعنی قرآن هم بهره مند و برخوردار و توسط خداوند هدایت شود و به رستگاری برسد؛ لازم است که خود را به ویژگی های آمده در آیه ی 3 سوره ی لقمان آراسته نماید.

2 ) اینکه نباید بدنبال " لهوالحدیث" رفت بلکه باید به آیات خدا که همه در قرآن کریم است گوش فرا داد چرا که پایان پیروی و یا ترویج سخن باطل و بیهوده چیزی جز عذاب دردناک الاهی نیست. « وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ (6) وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِ آیَاتُنَا وَلَّى مُسْتَکْبِرًا کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْهَا کَأَنَّ فِی أُذُنَیْهِ وَقْرًا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ (7 لقمان)» .

    به عبارت دیگر باید پیروی " احسن الحدیث " را کرد که همانا چیزی جز آیات خداوند یکتا نیست« اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَابًا مُتَشَابِهًا مَثَانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ ذَلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشَاءُ وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ . (23 زمر ) .

3 ) اینکه این ایمان و انجام کارهای شایسته است که بهشت وعده داده شده ی الاهی را که جاودانی در آن هم هست بدبنال خود دارد و نه کفر یا کارهای بد انجام دادن. یعنی مومنین مجاز به انجام کارهای بد بویژه در صورت دانایی به آن نیستند. «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِیمِ (8)خَالِدِینَ فِیهَا وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (9 لقمان)» .

4 ) اینکه خدای یکتا طی آیات 10 و 11 سوره ی لقمان ، یکتایی خود را بر اساس اصل " آفرینش" که از فعل خود او است، اثبات می نماید. « خَلَقَ السَّمَاوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا وَأَلْقَى فِی الأرْضِ رَوَاسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ وَبَثَّ فِیهَا مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَنْبَتْنَا فِیهَا مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ (10) هَذَا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِی مَاذَا خَلَقَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (11)» .

5 ) اینکه خدای یکتا به انسان سفارش به احسان به پدر و مادر کرده، اما در عین حال دستور داده که انسان جایز نیست که در جایی که آنان به سوی شرک به خدا می خوانند؛ فرزندانشان فرمان آنها را ببرند، بلکه باید از شرک به خدا بپرهیزند و با چنان پدر و مادری باز به خوبی رفتار کنند که بازگشت همه به سوی اوست و او زود به حساب بندگانش در سرای دیگر می رسد. « وَوَصَّیْنَا الإنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ (14) وَإِنْ جَاهَدَاکَ عَلى أَنْ تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفًا وَاتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنَابَ إِلَیَّ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (15 لقمان) ».

6 ) اینکه بدون دانش ، هدایت و کتاب روشن (قرآن) نباید در باره ی خدا یعنی " الله " مجادله کرد. « أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلا هُدًى وَلا کِتَابٍ مُنِیرٍ (20 لقمان)» .

7 ) اینکه باید فقط پیروی آیات خدا را نمود؛ چرا که شیطان به سوی عذاب جهنم می خواند. «  وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ الشَّیْطَانُ یَدْعُوهُمْ إِلَى عَذَابِ السَّعِیرِ (21 لقمان)».

8 ) اینکه شرط تمسک به قرآن کریم به عنوان " عروة الوثقی " در تسلیم بودن و توجه داشتن به خدا و محسن بودن برای اوست که همانا کفر به آیات خدا، نتیجه اش علیه خود کافر است که در زمان بازگشت به سوی خدا که تنها او از زمان آن با خبر است؛ آنان را از آنچه که در دنیا بودند و انجام می دادند؛ آگاه و با خبر خواهد کرد و از عذاب سخت بدانان خواهد چشاند. « وَمَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى وَإِلَى اللَّهِ عَاقِبَةُ الأمُورِ (22) وَمَنْ کَفَرَ فَلا یَحْزُنْکَ کُفْرُهُ إِلَیْنَا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (23) نُمَتِّعُهُمْ قَلِیلا ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلَى عَذَابٍ غَلِیظٍ (24 لقمان)».

   پس روشن می شود که مومنین باید بدانند تنها با مسلمانی برای خدا و محسن بودن است که می توانند به قرآن و آیات آن چنگ بزنند و نه جز آن، اگر در پی عاقبت به خیری هستند، همانگونه که البته خدای یکتا شرط تمسک به قرآن یا " عروة الوثقی " و آثار و برکات خوب آن را در " کفر به طاغوت " و " ایمان به الله " دانسته و ذکر کرده است. « لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ. ( 256 بقره ) » .

9 ) اینکه آفریننده ی آسمان ها و زمین " الله " است؛ امری که مشرکین و یا کفار هم بدان اذعان می کنند؛ اما بیشتر مردم ایمان نمی آورند. و همینطور است اینکه آسمانها و زمین برای خدای ستوده ی بی نیاز است. « وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ(25)لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ (26 لقمان)» . 

10 ) اینکه نوشتن و گفتن پیرامون کلمات خدای مقتدر و درستکردار پایان پذیر نیست؛ هر چند که تمام درختان قلم و تمام دریاها مرکب شوند. « وَلَوْ أَنَّمَا فِی الأرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (27 لقمان) » .

11 ) اینکه آفرینش و برانگیخته شدن انسان جز نفس واحده نیست و خدای یکتا، شنوای بیناست. « مَا خَلْقُکُمْ وَلا بَعْثُکُمْ إِلا کَنَفْسٍ وَاحِدَةٍ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ (28 لقمان)».  

12 ) اینکه خداوند یکتا یعنی " الله "، از آن جهت که شب را در روز و روز را در شب وارد می کند،[2] و خورشید و ماه را ضمن آفرینش مسخر نموده به نحوی که تا زمانی معین درگردشند؛ " حق " است و هر کسی که غیر از او خوانده شود " باطل " می باشد، که همانا خداوند یگانه هم دانای به اعمال انسانهاست و هم بلند مرتبه ی بزرگوار. پس روشن می شود که باید تنها خدای یکتا را که " حق " است پرستید و خواند تا اجابت شد و نه غیر او را که همه " باطل " است. « وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ الشَّیْطَانُ یَدْعُوهُمْ إِلَى عَذَابِ السَّعِیرِ أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى وَأَنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (29) ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ (30 لقمان)».

13 ) اینکه جریان داشتن کشتی ها در دریا، از نعمت های خداست و آیه ای برای شکیبایان شکرگزار است از آن جهت که می دانند تنها این او است که آنان را از مواج بودن دریا و خطرات آن، آنگاه که با اخلاص و پاکیزه دلی و یک رنگی او را می خوانند؛ نجات می دهد. یعنی از کسانی نیستند که پس از رسیدن به ساحل ، به آیات خدا کافر شوند و از شکر گزاران نعمت های او از جمله این مهم نباشند. « ألَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِنِعْمَةِ اللَّهِ لِیُرِیَکُمْ مِنْ آیَاتِهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ (31)وَإِذَا غَشِیَهُمْ مَوْجٌ کَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا إِلا کُلُّ خَتَّارٍ کَفُورٍ (32 لقمان)».   

14 ) اینکه برابر حکم صریح خداوندی، باید تقوای الاهی پیشه کرد و ضمن آن از روز قیامت نیز ترسید چرا که در آن روز هیچ کس به جای دیگری پاداش و یا کیفر داده نمی شود و در واقع هر کس از " مردم" بار خود را بر خواهد داشت. پس باید از کسانی نباشیم که یا زندگانی دنیا آنان را فریب میدهد و یا شیطان سرکش از فرمان خدا در سجده بر آدم؛ که همانا وعده ی خدا در مورد سرای دیگر و " یوم الدین" ؛ همه " حق " است.

15 ) اینکه نه تنها دانشِ زمانِ وقوع رستاخیز فقط نزد خداوند است و کسی دیگر از آن آگاه نبوده و نیست؛ و نیز همانا تنها این او است که باران را فرو می فرستد و از آنچه که در درون رحمهاست آگاهی دارد؛ بلکه تصریح کرده که هیچ کسی از یک سو نمیداند که فردا چه عملی را کسب خواهد کرد و از سوی دیگر نمیداند که به کدام سرزمین خواهد مرد، که تمام این ها بر می گردد به دانایی و خبیر بودن خداوند یگانه.

   در واقع باید بیش از پیش ایمان آورد که نه تنها کسی جز خداوند از زمان وقوع رستاخیز خبر و دانشی ندارد چرا که از اخبار غیب است، بلکه هیچ کسی این دانش را پیرامون خود و فردایش نیز ندارد که برایش چه رخ خواهد داد و چه خواهد کرد. پس همان بهتر که کلام مقدس الاهی را بشنویم و فرمان ببریم و تقوای الاهی داشته باشیم و از " یوم الدین " نیز بترسیم و هراس داشته باشیم و از عذاب آن به خدا پناه ببریم و از کسانی نباشیم که زندگانی دنیا و یا شیطان آنان را فریفته است یا در پی فریب دادن است.

    و نکته ی دیگر اینکه مرتبط با فردا و حتا کاری که قرار است برابر برنامه یا عهدی که بسته شده و قرار است در آتی انجام شود؛ کلمه ی ان شاءالله بکار برده و بر زبان جاری شود که همانا هر چیز همانند دیگر آفریده ها اعم از خورشید و ماه و ستارگان و ... آفریده ی خداست و تا زمانی معین زنده است و مرگ او را برابر سنت الاهی در بر خواهد گرفت و ...

    به هر جهت برابر کلام مقدس الاهی؛ نوع انسان باید بداند که در آن سرا یعنی روز قیامت و جهان دیگر، هیچ کس به جای دیگری جزا نمی بیند، حتا اگر موضوع نسبت پدر و فرزندی باشد. پس در این دنیا نباید بر خلاف آنچه که خدا دستور داده ؛ چه با تکیه بر دیگران باشد و چه با تکیه بر قدرت خدادادی و ... ، عمل نمود چرا که همانطور که گذشت هرکس بار خود را بدون کوچکترین ستمی بر خواهد داشت و تمام اینها بر میگردد به اینکه خدای یکتا، دانا و آگاه است به آنچه که مردم اعم از مومن و غیر آن در نهان و آشکار انجام می دهند. البته باید دانست و یادآوری کرد که در دنیا هم کسی از خشم خدا به خاطر انجام گناهان در امان نیست و به هنگام آمدن خشم الاهی هیچ کس نمی تواند یار و یاور دیگری باشد و از این جهت است که گفته می شود باید برابر کلام مقدس الاهی در امور بر او تکیه کرد و نه بر کسی دیگر؛ همانگونه که دیدیم هیچ یک از اقوام کافر پیشین که شرحشان بر اساس آیات خداوند گذشت از خشم و غضب او در امان نماندند و هیچ کس و هیچ چیز هم نتوانست یاری گر آنان باشد. چه بت ها و چه قدرت و نیروهایشان و چه شیطان که اعمال بد را برای بندگان خدا خوب می آراید تا هر چه بیشتر به گمراهی بیفتند و تکذیب آیات خدا کنند و ... نتیجه اینکه او قومی را به خاطر انجام گناهان با عذابی نابود کرد و قومی دیگر را به جای آنان آورد و این سنت الاهی است که می رساند این مهم نیز از مصادیق این بوده که کسی از فردایش خبری نداشته و به طور بدیهی ندارد. بنابراین باید از مومنین و کنندگان کارهای شایسته ضمن داشتن تقوای الاهی بود تا به رستگاری رسید. ان شاءالله و به یاری او. «  یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ وَاخْشَوْا یَوْمًا لا یَجْزِی وَالِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَلا مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَنْ وَالِدِهِ شَیْئًا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَلا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (33)إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَیُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الأرْحَامِ وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ مَاذَا تَکْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ (34 لقمان) ».



[1] - اینکه نمونه ی محسنین چه کسی و نمود نیکوکار بودن چه چیزهایی است و پاداش هر یک کدام است؛ به مواردی از آنها در شرح رسالت حضرت یوسف ع مبتنی بر آیات خداوندی اشاره شد.

[2] - همانگونه که می بینیم و در واقع با این ورودهای منظور نظر، با بلندی شب ها و کوتاهی روزها و بالعکس در فصول مشخصی از سال روبروییم و به تبع آن با تغییرات آب و هوایی و ...


  

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم.

بخش دهم: حضرت لقمان ع

پیش گفتار

    از آغاز تا این جا به شرح حال رسالت دو پیامبر اولواالعزم الاهیِ تشریعی یعنی حضرت نوح ع و حضرت ابراهیم ع و چند رسول تبلیغی خداوند که هر یک برای اقوام خود برانگیخته شدند تا آیات خدا را برای مردم " قوم " خود بخوانند تا از فساد روی زمین اعم از بت پرستی، فحشا، مغرور شدن به قدرت خود که خداوند بدانان داده بود، کم فروشی و ... دست بردارند و با ایمان به خدا و تقوای الاهی و انجام کارهای شایسته به اصلاح امور روی زمین بپردازند و به این طریق نیز سعادت دنیایی و آخرتی خود را نیز به لطف حضرتش تامین نمایند؛ اما بیشترشان بر کفر و شرک و تکذیب آیات و رسولان خدا و فساد روی زمین باقی ماندند و لذا بدین خاطر مورد خشم خدا در دنیا قرار گرفتند و نابود شدند و خداوند؛ قومی دیگر را به جای آنان آورد. والبته که بالاخره روزی هم که تنها خداوند بدان آگاه است به سوی او برای حساب و کتاب و دیدن نتیجه ی اعمال باز خواهند گشت ، که البته این بازگشت و حساب و کتاب برای همه ی نوع بشر یا انسان است. اما نکته ی دیگر اینکه در این میان تنها این رسولان خدا و مومنین با آنها بودند که به لطف و رحمت الاهی از عذابهای نازل و واقع شده بر آن اقوام گناهگار نجات یافتند.

   حال در این بخش آهنگ و قصد بر این است تا همچنان با لطف و عنایت الاهی که ان شاءالله مستمر و بیش از پیش باشد[1]؛ چرا که بایسته است فقط امیدها به رحمت الاهی باشد و نه جز آن، خواه اعمال صالح باشند که از صالح بودن آن تنها خداوند آگاه است، و خواه مردم؛ به شرح حال برگزیده ای دیگر از برگزیدگان خدای یکتا پرداخته شود که به او از سوی " خدای حکیم "؛ " حکمت " داده شد، که همانا او حضرت لقمان ع می باشد که همانطور که ان شاءالله در گفتارهای آتی از این بخش بدان اشاره خواهد گردید؛ رسالت آن حضرت نه مرتبط با قومش، که مرتبط با " فرزندش " به عنوان عضوی از خانواده اش بوده است. خیلی فشرده اینکه لازم است همین بخش از رسالت که می شود گفت به نوعی حکمت این سوره نیز هست؛ " الگویی " برای همه ی مومنین باشد تا والدین و به ویژه پدران وظیفه و " تکلیف " خود را در قبال فرزندان خود به عنوان یک حق از " حقوق " آنان که بر عهده شان است بدانند، و بدانند که به طریق اولی هر پدری با تأسی از لقمان ع ، رسالتی مهم در قبال فرزندان خود دارد و این آیات در قالب پندهای آن حضرت به فرزندش، بسیار راهگشا و عین هدایت است که به تبع از آن و مکمل اقدام خانواده می شود گفت چون موضوع آموزش فرزندان برای درست تربیت شدن به لحاظ دینی و اخلاقی است؛ پس می تواند بدون شک چراغ راهی برای دبیران در این راه و رسیدن به رستگاری باشد. به هر جهت باید دانست و اذعان کرد که این هماهنگی نظری و عملی بین تمام عناصر آموزشی در امور تربیتی و علمی یک جامعه از خانه گرفته تا محیط های درسی و محیط زندگی با سایر گروههاست که می تواند در کمال و پیشرفت افراد موثر باشد ، در غیر اینصورت اگر بر خلاف این باشد و یک عنصر با دیگری اعم از نظر یا عمل همخوانی و سازگاری نداشته باشد؛ نتیجه ی مطلوب حاصل نخواهد شد. برای نمونه می توان گفت یک کودک زمانی بر اساس فطرتش ، در خانه و دیگر محیط های زندگی پیرامون خود؛ راستگو پرورش می یابد و راستگو می ماند و بخشی از شخصیتش اینگونه شکل می گیرد، که این عناصر همه ، علاوه بر تاکید و ترویجِ راستگویی، از منظر عمل نیز راستگو باشند و ...



[1]  - که البته ایمان دارم برخورداری از عنایت الاهی در دنیا تا زمانی است که آدمی زنده باشد و بتواند از اسباب داده شده توسط خداوند به او پیروی و استفاده نماید. که برخورداری از رحمت بی منتهای الاهی در آخرت؛ آرزوی هر کسی است اما پس از مرگ، دیگر زمان هیچ فعالیتی نیست و این هست تا همه به سوی خدای یکتا برای حساب و کتاب و ... برگردند. پس باید قدر فرصت ها و الطاف الاهی بر خود را بدانیم. آمین یا رب العالمین.


  

گفتار سوم : نتیجه گیری این بخش

1 ) این که این داستان از اخبار غیب بوده که تا پیش از "وحی" آن به پیامبر خاتم ص، ایشان نیز از آن آگاهی نداشته است. به هر جهت باید به آیات خدا ایمان آورد که همانا قرآن یک ذکری برای همه ی مردم جهان در هر زمان و مکانی است و پیامبر ص هم بابت رساندن آیات آن مزدی از مردم نخواسته است و این بدان معناست که اولن بایسته است که آیات قران ، مبنای امور مسلمین باشد و دوم اینکه آن را به مردم برسانند و سوم اینکه بابت این رساندن و تبلیغ آیات از مردم مزدی نخواهند چه آنکه پاداش این کار بر خدای بخشنده ی مهربان است: « ذَلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَمَا کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَهُمْ یَمْکُرُونَ (102) وَمَا أَکْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ (103) وَمَا تَسْأَلُهُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ هُوَ إِلا ذِکْرٌ لِلْعَالَمِینَ(104 یوسف) » .   

2 ) این که این داستان و آیات آن، همانطور که در آیه ی 7 این سوره یعنی یوسف آمده ؛ سراسر نشانه و آیه برای پرسشگران و به تعبیر قرآنی " سائلین " است که به مواردی از آنها در متن و پاورقی ها اشاره شد. در واقع این داستان برای عبرت گرفتن و اندیشه و خردورزی روی آن و ایمان آوردن به دل و به صورت استوار است.

3 ) این که به عنوان یک نشانه از این داستان؛ برابر آیات 22 و 36 و 56 و 78 و 90 این سوره یعنی یوسف، روشن می شود که " نیکوکاری " و از نیکوکاران بودن در مواردی همچون حفظ نفس و دوری از شهوات، امانتداری و ... است. " محسن" و از نیکوکاران بودن؛ امری است که پاداش نیکو از سوی خدا در دو گیتی برای عامل بدان دارد، همانگونه که برای حضرت یوسف ع دست کم در این سرا این پاداش نیکو را داشت. و البته به این لحاظ که او از محسنین است؛ این پاداش برای وی در سرای دیگر را تنها خدای یکتا بدان آگاه است که البته ضایع نخواهد نمود، همانگونه که در دنیا مرتبط با او اینگونه بود و خداوند پاداش نیکوکار بودنش را ضایع نساخت. زیرا که ایمان داریم که در امر و وعده ی او هیچ تخلفی پیرامون هیچ امری نیست.  

4 ) اینکه برابر آیات کریمه ی 54 و 55 این سوره[1] یعنی یوسف؛  و البته به عنوان نشانه ای دیگر از این داستان، پی برده می شود که " خزانه دار " یک مجموعه در هر رده ای، علاوه بر داشتن " دانشِ " مربوطه و نگاهبانی درستِ همراه دانش از آن؛ بالاتر و بلکه مهمتر از آن باید " امین " و " امانتدار " باشد و با تکیه بر خدا به انجام امور در این زمینه مشغول شود و عدالت و دادگری را مرتبط با همه و کارش سرلوحه قرار دهد و بداند که آنچه را از مسئولیت که انجام میدهد و بلکه هر گفتار و رفتاری را؛ خدا بدان آگاه و دانا و شنواست و جزای آن را  ضمن خبر کردن از آن در سرای دیگر خواهد داد و به عبارتی در قبال کارش در آن سرا پاسخگو خواهد بود، هر چند که مرتبط با این سرا نیز اینگونه است؛ همانگونه که حضرت یوسف ع اینگونه بود و در زمان قحطی به همه ی اقشار با هر نگرش و بینشی و از هر کجا که به مصر و البته به او مراجعه می کردند؛ به عدالت گندم می داد و ضمن " مدیریت درست " که ناشی از دانش او بود، بر آن خزانه که شامل آمار و حساب و کتاب اموال و دارایی ها و میزان گندم انباشت و توزیع شده و ... اینها بود؛ نگاهبان و ناظر خوب و مطمئنی هم بود. هر چند که تبلیغ دین خدا را نیز می نمود تا مشرکان و بت پرستان رو به یکتاپرستی بیاورند. به هر جهت باید گفت که یوسف ع از این منظر الگویی است و باید باشد چرا که هم به هنگامِ پیشنهاد " خزانه داری مصر " به پادشاه زمانه؛ خود را " حفیظ علیم " معرفی کرد و هم اینکه پیش از آن و برابر آیه ی 54 این سوره؛ آن پادشاه او یعنی یوسف را " مکین امین " نزد خود نامیده بود. و این بدان معناست که یوسف ع ، امانتداری خود را برای همه از جمله پادشاه مصر به اثبات رسانده بود و این او یعنی پادشاه بود که وی یعنی یوسف ع را " امین " خوانده بود؛ که همانا نمونه ای از آن، همان عدم خیانت به همسر عزیز مصر در پنهانی بود و ... او تنها بر اینکه می تواند نگاهبان دانایی بر امر خزانه داری مصر باشد؛ این پیشنهاد را به پادشاه داد و او نیز پدیرفت و ... تمام این ها نقش و اهمیت" امین " بودن و " امانتداری" مرتبط با هر امری را می رساند؛ همانگونه که برای پادشاه مصر ثابت شده بود که یوسف ع امانتدار خوبی در هر زمینه ای بوده است و لذا می تواند که اگر در مقام " خزانه داری " مصر قرار گیرد نیز نه تنها امین؛ که همانطور که خود ادعا کرده؛ بر آن حفیظ علیم نیز باشد. امری که بر پادشاه و همه روشن شد که آری؛ یوسف در عین دانایی و نگاهبانی بر خزانه داری مصر؛ امانتدار خوبی هم در این زمینه یعنی مسئولیت " خزانه داری " مصر است و او هر گز این ویژگی فطری اش یعنی امین بودن را حتا هنگامی که " خزانه دار " مصر شد؛ از دست نداد بلکه در همان مقام و جایگاه نیز آن را جاری و ساری  و اثبات ساخت.

5 ) اینکه یوسف ع با این موارد نشان داد که آخرت خود را به دنیای فانی در هر سنی و جایگاهی که باشد نمی فروشد و برابر آیه ی کریمه ی 57 همین سوره[2] یعنی یوسف؛ ضمن ایمان، تقوای الاهی را نیز پیشه ی خود می کند. و این بدان معناست که کسی از آخرت و عاقبت خوبی برخوردار است که هم ایمان داشته باشد، یعنی از " مومنین " باشد و هم اینکه در کارها از اینکه خیانت در امانت و یا کوتاهی در مسئولیت و یا ستمگری و .... نماید؛ پرهیز می کند. یعنی در عین " مومن " بودن؛ از " متقین " و  پرهیزگاران نیز هست. پس بهره مند شدن از آخرت و پاداش های آن که نزد خداست و پاینده تر و بهتر است؛ تنها برای " مومنین " یا گروندگان، و " متقین " یا پرهیزگاران است. همانگونه که در بخش مرتبط با رسالت حضرت یونس ع گذشت که اولیاءالله چه کسانی هستند؛ ویژگی هایشان و سرانجام کارشان کدام است.[3]

 که همانا یوسف ع به عنوان برگزیده ی خدا و در عین حال داشتن مسئولیت " خزانه داری " مصر؛ اینگونه، یعنی از مومنین و متقین بود. چه در حفظ نفس و چه در خزانه داری مصر و چه در گذشت از برادرانش و چه شکر گزاری به درگاه خداوند به خاطر دادن تاویل احادیث به او و ...

6 ) اینکه حضرت یوسف ع با رفتارش در قبال برادرانش و نیز علاوه بر آن حضرت یعقوب ع در خصوص همین فرزندان خطاکارش که از خدا برایشان آمرزش خواست؛ نشان دادند که پس از آمدن " حق " و پذیرفتن آن توسط برادرانش که فرزندان پدر یعنی حضرت یعقوب ع باشند؛ هر گز در پی انتقام از رفتارهای گذشته ی آنان نیستند؛ چرا که انجام این کار  و مبنا قرار دادن انتقام، یعنی تداوم فساد و تباهکاری روی زمین و نه اصلاح امور بر آن یعنی زمین. امری که خود نشانه ای است بر اینکه باید اینگونه رفتارهای برگزیدگان خدا که در عین حال پیروی از آنان است، سر مشق مومنین باشد.  

7 ) اینکه برگزیده ی خدا و حتا آن کس که بواسطه ی آمدن هدایتِ خداوند؛ به راه راست هدایت شده، جز راه " ایمان " و " تقوااالله" را نمی پوید و ترویج نمی دهد و پشتیبانی نمی کند و در عین حال از محسنین و " نیکوکاران " است؛ چه آنکه همانا برخورداری از نعمات الاهی و پاداش های نیکو به خاطر این موارد در دو گیتی در گرو پایبندی به همین امور و یا به عبارتی دیگر، مبناهای دین است. همانگونه که برگزیدگان و رسولان خدا از جمله حضرت یوسف ع اینگونه بودند.

8 ) اینکه نه تنها در داستان یوسف ع؛ که حتا در داستانهای اقوام پیشین که در قرآن آمده و به مواردی از آنها تا کنون اشاره شده؛ پند و عبرتهایی برای " اولوا الالباب" است؛ تا از یک سو بدانند که خدای یکتا برای آن اقوام رسولانی که همه از مردان بودند را فرستاد تا راه توحید و تقوا الله را بپویند و دست از فساد روی زمین بردارند؛ و از سوی دیگر بدانند که این قرآن و آیات آن سخنی از سر افترا نیست ، بلکه همه تصدیق و تفصیل  تمام امور، و هدایت و رحمت برای مومنین است: « وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ إِلا رِجَالا نُوحِی إِلَیْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الأرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَدَارُ الآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا أَفَلا تَعْقِلُونَ (109) حَتَّى إِذَا اسْتَیْئَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جَاءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّیَ مَنْ نَشَاءُ وَلا یُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ (110) لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لأولِی الألْبَابِ مَا کَانَ حَدِیثًا یُفْتَرَى وَلَکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ کُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (111 یوسف) ».

9 ) اینکه همه و به ویژه مومنین؛ بدانند که نباید دل خوش دارند که اگر کسی از همنوع، گواهِ انجام کارهای ناپسندشان به صورت مستقیم یا غیر مستقیم ( امروزه دوربین ها) در پنهان نبود؛ پس مورد مواخذه قرار نمی گیرند، بلکه برای اینکه بیشتر پی ببرند مواخذه ای در کار است و هیچ تخلفی هم در آن نیست؛ باید همیشه و همه جا خدای یکتا را حاضر و ناظر و دانای به اعمال خود در پیدا و پنهان بدانند؛ و بدانند که نباید از این امر یعنی محیط بودن خداوند به تمام امور غافل شوند، زیرا که در این امر یعنی مواخذه شدن به خاطر کارهای بد و ناپسند، هیچ تخلفی از سوی خدای یکتا نیست. پس همانا که بهترین راه برای سعادتمندی در دو گیتی ، ایمان و تقوای الاهی و نیکوکاری است.

 


با سپاس بی کران خدای یکتا را به خاطر این منت و نعمت های بی شمارش که برایم ارزانی داشته و به من بخشیده است و خواستار فزونی آن و نیز فزونی بیش از پیش دانش کتاب از جانب حضرتش جل عظمته می باشم. 22/بهمن/1396 .

 



[1] - «وَقَالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی فَلَمَّا کَلَّمَهُ قَالَ إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنَا مَکِینٌ أَمِینٌ(54) قَالَ اجْعَلْنِی عَلَى خَزَائِنِ الأرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ  (55 یوسف) ».

[2] - « وَلأجْرُ الآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ (57 یوسف)».

[3] - « أَلا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ (62) الَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ (63) لَهُمُ الْبُشْرَى فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَفِی الآخِرَةِ لا تَبْدِیلَ لِکَلِمَاتِ اللَّهِ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ  (64 یونس) » . آری؛ پس کامروایی بزرگ از جانب خداوند یکتا در ایمان و تقواست و نه جز آن.


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ