سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 31
بازدید دیروز : 2
کل بازدید : 31803
کل یادداشتها ها : 154
خبر مایه


< 1 2 3 >

 9 ) و اما دیگر نمودِ نعمت خدادادیِ " تأویل احادیث " حضرت یوسف ع در گستره ی بسیار بالا که سبب بیرون آمدن آن حضرت از زندان و راهیابی او به حکومت و زمامداری مصر شد؛ آنجا بود که خواب پادشاه مصر را مبنی بر اینکه در کاووسی دیده که هفت گاو لاغر و نحیف، هفت گاو چاق و فربه را خوردند و هفت خوشه ی سبز را هم هفت خوشه ی خشک نابود کردند؛ تعبیر کرد و گفت منظور این است که مصر با هفت سال قحطی روبرو خواهد شد، پس باید هفت سال پیش از آن، نسبت به کشت و ذخیره ی گندم اقدام کنید تا در هفت سال قحطی مذکور از این ذخیره برای پیشگیری از گرسنگی و مرگ استفاده شود.

    البته باید گفت که انتقال این تعبیر حضرت یوسف از خواب پادشاه مصر و بلکه معرفی او در این زمینه به پادشاه برای پی بردن به تعبیر خوابش را آن جوانی با مراجعه به زندان انجام داد که حضرت یوسف ع طی تاویلی و برابر بخش نخست آیه ی 41 یوسف به وی گفته بود که ساقی شراب شاه   می شود، و بنابراین برابر آیه ی 42 یوسف از وی خواسته بود که برای رهایی اش از زندان؛ یادی از او نزد پادشاه بنماید که شیطان این سفارشِ یوسف را از یاد آن جوان برده بود[1] و لذا این فراموشی باعث شد که آن حضرت چند سال دیگر و در واقع تا زمان نیاز به تعبیر خواب مذکور که معبرین مصر از آن درمانده شده بودند؛ در زندان بماند و همین عجز باعث شود تا وجود معبری همچون یوسف ع برای این فرد تداعی شود و موضوع را با پادشاه به نحو مقتضی در میان بگذارد و...[2]

10 ) پادشاه مصر پس از شنیدن  با واسطه ی این تعبیر از خواب خویش، و اینکه پس از پایان هفت سال قحطی، باز آسایش به مردم و مصر باز خواهد گشت؛ دستور می دهد تا یوسف را نزد وی ببرند. وقتی فرستاده ی پادشاه نزد یوسف می رود او در پاسخ می گوید که باز گرد و به پادشاه بگو تا از زنان مصر بپرسد که داستان بریدن دست هایشان که از سر کید و نیزنگْ و البته خدا به مکرشان آگاه بود؛ چه بود؟ پادشاه مصر هم زنان مصر و همسر عزیز مصر را می خواهد و از آنان در رابطه با این موضوع می پرسد که آنها هم در پاسخ می گویند یوسف در قبال درخواست مراوده شان، پاکدامن و بی گناه بوده.

     پس از این است که یوسف می گوید من این مهم را برای خودنمایی نگفتم بلکه طرح آن بدان خاطر بود تا اثبات شود که من در پنهانی به همسر عزیز مصر خیانت نکردم[3] ، چه آنکه خداوند هیچ گاه کید و دسیسه ی خائنین را به سر منزل مقصودشان نمی رساند[4]. حضرت یوسف ع پس از بیان این موضوع می افزاید که او هم مانند دیگران از شر نفس اماره در امان نیست چه آنکه نفس اماره به کارهای بد دستور می دهد مگر اینکه خدای یکتا و مهربان رحم کند که همانا او بسیار آمرزنده ی مهربان است. از این جا به بعد است که پادشاه دستور آزادی یوسف از زندان را می دهد[5] و علاوه بر این او را به عنوان فردی امین نزد خود فرا می خواند و قول مکنت و مقام به او می دهد که یوسف ع از او ریاست و خزانه داری ملک مصر را می خواهد و می گوید که بر این کار نگاهبان دانایی است. نتیجه اینکه خدای یکتا می فرماید که ما اینگونه به یوسف در زمین مکنت دادیم و به مقام خاص رسانیدیم که این همانا به عنوان "رحمت" خدا بر یوسف ع به عنوان پاداش نیکوکاری اش در دنیا بود و پاداش آخرت البته جای خود را از جانب خداوند یکتا  که مالک آن است، دارد.[6]

11 ) آیات 58- 100 سوره ی یوسف باز به داستان یوسف ع و برادرانش و البته پدرش حضرت یعقوب ع اشاره دارد و اینکه به لطف خداوندی که علیم و حکیم است و نیز در سایه سار همان قحطی، در مصر به یکدیگر پیوستند و بدینگونه خواب حضرت یوسف ع که در کودکی دیده و برای پدرش یعقوب ع تعریف کرده بود به واقعیت پیوست ؛ که به طور قطع به یقین باید گفت که تمام اینها به دانایی و فرزانگی و درست کرداری خدای یکتا در امور بر می گردد.

   اما آنچه باید گفته شود این است که این آیات اخیر خود دارای نشانه ها و درس هایی برای سائلین برابر کلام مقدس الاهی می باشد که از جمله ی آنها می توان به موارد زیر اشاره کرد:

الف  ) اینکه همه و به ویژه مومنین باید در همه حال خدای یکتا را در آنچه که به یکدیگر می گویند و عهد و پیمان می بندند؛ وکیل بدانند و باور داشته باشند که پایبندی به گفته ها که در ضمن آن عهد و پیمانهایی بین دو و یا چند نفر است فقط به این نیست که باید نوشته شده و در واقع به وقتش و در صورت نیاز به اثبات؛ مستند باشد، بلکه باید باور داشت که خدا به تمام آنچه که بندگانش از جمله مومنین می گویند و انجام می دهند یا آنچه که در درون سینه هاشان است داناست و بنابراین وقتی کسی از مومنین، خدا را بر آنچه که با دیگری یا با دیگران گفته؛ در همه حال و در همه جا، وکیل و ناظر بداند آن وقت است که از نقض یا به تاخیر انداختن و یا انکار در نزد مدعی، قاضی ، دیگران؛ و یا بی خبری از چنان گفتاری که در دل خود عهدی را داشته است می پرهیزد؛ چرا که می داند که این نقض عهد و انکار آن و ... عاقبت و سرانجام خوبی ندارد. به عبارت دیگر مومنین نباید از وکیل بودن خدا بر گفتارها و رفتارهاشان در هر کجا و هر لحظه و با هر کس که باشد؛ غافل باشند. که هر رفتار و گفتاری توسط رسولان خدا ثبت و در قیامت برابر کلام الاهی که بدان ایمان داریم؛ افراد از آن خبردار خواهند شد و صد البته که نتیجه ی آن را اعم از خوب یا بد خواهند دید. پس مومنین باید از این نگرش که اگر بندگان خدا اعم از ریش سفید و معتمد محل و داور و ...، از آنچه که یک یا چند نفر از آنان با دیگران می گویند؛ گواه و آگاه نباشد؛ بنابراین برای نقض عهدشان و ... کفایت و بسنده می کند؛ باید به جدّ به دور باشند و تقوای الاهی داشته باشند که هر چیزی را از گفتار و رفتار که بشود از بندگان خدا پنهان کرد؛ از خدای دانای درستکردار نمی شود پنهان کرد و ... «  قَالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَکُمْ حَتَّى تُؤْتُونِ مَوْثِقًا مِنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِی بِهِ إِلا أَنْ یُحَاطَ بِکُمْ فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قَالَ اللَّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَکِیلٌ (66 یوسف) با توجه به آیات 63-65  ».   

ب ) این که فرمان و حکم برای خداست و فقط باید بر او تکیه و توکل در امور کرد.« وَقَالَ یَا بَنِیَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُوا مِنْأَبْوَابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَمَا أُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلا لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَعَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ (67 یوسف )» .  

پ ) این که مسافرت از سرزمینی به سرزمین و یا شهری به شهر دیگر و ... نباید با قصد و آهنگ انجام فساد و تباهی همچون دزدی و ... روی زمین باشد. بلکه باید برای اصلاح و کفاف مشروع امور روی زمین باشد. « قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ مَا جِئْنَا لِنُفْسِدَ فِی الأرْضِ وَمَا کُنَّا سَارِقِینَ (73 یوسف)» .

ت ) اینکه عطا کننده و بالا برنده ی درجات و مراتب بندگان؛ خدای یگانه است و او دانایی است که بالای هر صاحب دانش و دانشمندی است. «  فَبَدَأَ بِأَوْعِیَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاءِ أَخِیهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِنْ وِعَاءِ أَخِیهِ کَذَلِکَ کِدْنَا لِیُوسُفَ مَا کَانَ لِیَأْخُذَ أَخَاهُ فِی دِینِ الْمَلِکِ إِلا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَنْ نَشَاءُ وَفَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ (76 یوسف)» .

ث ) این که رسولان و برگزیدگان خدا به واسطه ی فضل و رحمت او از علم و دانشی برخوردارند که دیگران چون ندارند و ندانند و اینان آن را بر زبان آورند؛ پس توسط بسیاری از همگنانِ چنان فردی پذیرفته نمی شود، و اگر سخنش را دروغ نشمارند و یا خودش را کسی ندانند که عقلش به اصطلاح پارسنگ برداشته ؛ بی تفاوت از کنار آن عبور می کنند و ...، تا اینکه زمانی بگذرد و راستی و حق بودن آن روشن و متحقق شود. و این می تواند بدین معنی باشد که در امور و شناخت و پیروی حق، نباید بر پایه ی احساسات و عواطف به پیش رفت؛ بلکه باید بر اساس اندیشه و خردورزی و ... که خدای یکتا بدانها در جای جای قرآن دستور داده است به پیش رفت. « قَالَ إِنَّمَا أَشْکُو بَثِّی وَحُزْنِی إِلَى اللَّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لا تَعْلَمُونَ (86 یوسف با توجه به آیه ی 85) » . // « فَلَمَّا أَنْ جَاءَ الْبَشِیرُ أَلْقَاهُ عَلَى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیرًا قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لا تَعْلَمُونَ (96یوسف با توجه به آیه ی 95) » .  

ج ) اینکه وقتی حق ثابت و آشکار شد و خطا کاری؛ گناه خود را پذیرفت و بابت آن درخواست گذشت و آمرزش کرد، نه تنها باید پوزش او را پذیرفت و از گناهان و خطاهایش در گذشت؛ بلکه باید برایش از خدای بسیار آمرزنده که مهربانترین مهربانان است ، برای چنان فرد خطاکاری از خدا آمرزش خواست. که در واقع این یعنی دوری از کینه و انتقام و در عین حال یعنی اصلاح نمودن و سامان دادن مفاسد روی زمین به لطف خداوند یکتا، به ویژه آنگاه که فردِ مورد ستم واقع شده؛ به قدرت و مکنتی از سوی خدا دست می یابد. همانگونه که یوسف ع دست کم با برادران خطاکارش[7] و جفا کننده در حق او؛ اینگونه بود و به فضل الاهی در عین رسیدن به چنان جایگاهی در زمامداری مصر ؛ انتقام را پیشه ی خود نکرد، بلکه نه تنها خود را به ناشناسی و ناآگاهی زد و به هنگام مراجعه شان به مصر در زمان قحطی، گندم داد؛ که هنگام معرفی خود و اینکه او همان برادرشان یوسف است، آنان را بخشید و سپس به همراه پدر در مصر آورد و نزد خود گرامی داشت و ... ؛ آری تمام این ها پس از رسیدن او به بدنه ی حاکمیت مصر با عنایت خداوندی بود که در واقع و همانطور که گذشت او راه فساد در زمین را بر نگزید بلکه به اصلاح امور پرداخت و در هر آن خدا را دانای به تمام کارهای خود دانست. والله اعلم. « قَالُوا أَئِنَّکَ لأنْتَ یُوسُفُ قَالَ أَنَا یُوسُفُ وَهَذَا أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَیَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ (90) قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنَا وَإِنْ کُنَّا لَخَاطِئِینَ (91 یوسف)با توجه به آیات 88-91 ».

چ) این که خدای یکتا بسیار آمرزنده ی مهربان است و بنابراین باید تنها از او بابت گناهان آمرزش خواست و نه از کسی جز او، همانگونه که حضرت یعقوب ع وقتی فرزندانش که در حق یوسف ع و به تبع آن پدرشان جور و جفا کرده بودند؛ از پدر یعنی یعقوب ع خواستند که برای خطا کاری هایشان و گناهانشان؛ آمرزش بخواهد، آن رسول خدا گفت که خیلی زود[8] برای شما از پروردگارم آمرزش خواهم خواست که او بسیار آمرزنده ی مهربان است. پس روشن می شود که برای گناهان فقط و فقط باید از خدای آمرزنده ی مهربان آمرزش خواست و از گناهان افراد نسبت به خود هم گذشت کرد و یا از ستمکاری ها در حق دیگران از آنان پوزش خواست. « قَالُوا یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ (97) قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (98 یوسف) با توجه به آیات 93-99 .»

ح ) اینکه باید دانست که شیطان به واقع دشمن آشکار بنی آدم است؛ و بین آنان و حتا مومنین به راههای مختلف جدایی می اندازد و اختلاف می افکند. پس برای دور ماندن از وسوسه های او، باید از انجام اعمالی که راه را برای کید او جهت تفرقه انداختن و ایجاد دشمنی میان مومنین هموار میکند دوری نمود و تقوای الاهی را پیشه کرد و برابر کلام مقدس الاهی؛ شیطان را دشمن آشکار خود دانست؛ چه آنکه حضرت آدم ع نیز از اغوای شیطان به دور نماند و نتیجه پیروی آن دو از اغوای شیطان این شد که از بهشت به زمین هبوط کنند؛ هر چند که خداوند به وی به صراحت گفته بود که این یعنی ابلیس ، دشمنی آشکار برای تو و همسرت است. « وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّدًا وَ قَالَ یَا أَبَتِ هَذَا تَأْوِیلُ رُؤْیَایَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّی حَقًّا وَقَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ وَجَاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیْطَانُ بَیْنِی وَبَیْنَ إِخْوَتِی إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِمَا یَشَاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ (100 یوسف)» .

12 ) آیه ی 101 سوره ی یوسف، به راز و نیاز آن حضرت با پروردگار خود که پروردگار جهانیان است اشاره دارد مبنی بر اینکه اذعان می کند به اینکه او یعنی خداوند یکتا " تأویل احادیث " را به وی یاد داد. یعنی همان خدایی که ولی و سرپرست او در دنیا و آخرت است و آفریننده ی آسمان ها و زمین. سپس از خدا می خواهد که او را مسلمان بمیراند و به شایستگان ملحقش نماید. «  رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ وَعَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الأحَادِیثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ تَوَفَّنِی مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ (101 یوسف) ».

    آنچه از این آیه ی کریمه به عنوان نشانه و آیه ای و یا آیات و درسهایی نهفته در این داستان، بر می آید اینکه نه تنها باید شکر گزار خدا به خاطر تمام نعمت هایش بود و از این نعمت ها و اسباب در راه خدا و اصلاح امور بر روی زمین بهره برد و در واقع گام برداشت؛ بلکه باید تنها خدای یکتا را در تمام امور در دو گیتی ، ولی و سرپرست و دوست خویش دانست و نه کسی جز او را و بر اساس آیاتش تنها فرمان او و رسولش را برد و با تکیه بر او در انجام کارهای خوب و پسندیده ی او به پیش رفت ، چه آنکه اگر کسی بر اساس هوای نفس و یا وسوسه های شیطان، کارهایی را انجام دهد؛ آن وقت یار و یاوری برایش به جز خداوند نخواهد بود. یعنی در واقع از شیطان یا دیگران کاری ساخته نیست که بتوانند انسانِ بدکار و مجرم و خطا کار را یاری کنند، زیرا که آنان نیز آفریده ی خدایند و به سوی او باز می گردند تا از آنچه که بودند و انجام می دادند با خبر شوند و نتیجه اش را ببینند؛ همانگونه که مرتبط با برادران یوسف که علیه او کید و دسیسه کردند و فرمان شیطان را بردند؛ اما با روشن شدن حقیقت، اذعان به آن کردند و آمرزش خواستند و این از لطف الاهی بود که باز ایمان آورده و توبه نموده و حق را بپذیرند و باز خدا یار و یاورشان باشد. پس به هنگام آمدن " حق "، باید بدان ایمان قلبی و استوار آورد که در دو سرا برای کسی یار و یاوری جز خدای یکتا نیست.

    و اما نکته ی دیگر اینکه او از خدا می خواهد که تا دم مرگ این لطف و عنایت را داشته باشد و لحظه ای او را به حال خود وا نگذارد و مسلمان از دنیا ببرد و علاوه بر این، او را به شایستگان بپیونداند. آری پس درسی دیگر از این داستان این است که مومینن باید از خدا بخواهند که در طول زندگی تا مرگ، آنان را از مسلمانان برای خودش قرار دهد و پایان کارشان را از شایستگان بودن رقم بزند، یعنی کسانی که به لطف حضرتش اهل بهشتند. باری هیچ کس از مومنین نباید خود را مصون از وسوسه های شیطان و یا بی نیاز از خواندن خدا حتا برای اینکه او را از مسلمانان بمیراند و به مرتبه ی شایستگان برساند و با آنان قرین و رفیقشان گرداند؛ بداند.



[1] - و اما نشانه و درس دیگر اینکه باید مومنین بدانند که شیطان می تواند از این جهت نیز دشمن آشکار آدمی باشد که کوشش می کند تا موارد را که حتا اگر ذکر خدا باشد نیز از یاد آنها ببرد تا امور سامان نیابد و .... ؛ اگر فضل خدا نباشد. پس باید شکر گزار خدا و یاد او بود تا از شر شیطان هم در امان بود.

[2] - آیات کریمه ی 42- 48 سوره ی یوسف.

[3] - و این بدان معنا و نشانه ای از آن است که هر مومنی باید بداند که خداوند یکتا او را در پیدا و پنهان می بیند و به تمام حرکات و سکناتش بیناست؛ همانگونه که این بینایی او همه ی بندگانش و حتا موجوداتش را در هر زمان و مکان در بر می گیرد.

[4] - و نشانه ی دیگر این داستان همانطور که گذشت برای سائلین این است که وقتی موقعیتی مبنی بر خبر رهایی کسی از مومنین از یک سختی فراهم شد که حقانیت فرد را می رساند؛ لذا او باید ابتدا بی گناهی خود را به لحاظ تحمل مجازات و سختی به خاطر گناه ناکرده خواستار شود تا بر همگان نیز اثبات شود. و دوم اینکه باید افراد و حتا مومنین بدانند که خدا کسانی را که بر اساس خدعه و مکر در پی خیانت ورزیدن به دیگری یا دیگران هستند را هدایت و راهنمایی نمی کند که به مقصود خود برسند.

[5] - و در واقع یوسف ع برای سومین مرتبه؛ پس از تاریکی چاه، کید زنان مصر و در این جا از زندان، به لطف خدا رهایی می یابد، در حالی که بی گناهی اش ثابت شده است. و البته در این مرحله پس از رهایی به فضل خدا به مقام و موقعیتی خاص و بالا و حساس در حکومت مصر می رسد.

[6] - آیات کریمه ی 49- 57 سوره ی یوسف .

[7] - از این جهت گفته می شود دست کم؛ زیرا که گروهها و افراد دیگری هم در حق او در مصر و پیش از رسیدن به  مسئولیتی در زمامداری و البته خزانه داری مصر، جفا کرده کرده بودند و حق را علیرغم آمدن آن نه تنها نپذیرفته بودند بلکه کماکان راه باطل و پیروی از شیطان و هوای نفس را می کردند؛ که در این زمینه می توان به همان زنان مصر که در پی اغوای او برای مراوده ی نامشروع وی با آنان بود و چون یوسف ع تن بدان نداد و رنج سالیانی زندان را برای خود خرید و تنها به هنگام فرمان آزادی اش توسط شاه زمانه ی مصر، به اثبات بی گناهی خود بسنده کرد؛ اشاره نمود.

[8] - و این بدین معناست که در آمرزش خواستن از خدای یکتا نباید تاخیر کرد و یا آن را به زمانی یا مکانی خاص موکول کرد؛ چرا که هیچ عهد و تضمینی وجود ندارد که آدمی تا آن زمان و مکان خاص زنده باشد. و همینطور است پیرامون توبه و انابه به درگاه آن ذات مقدس.


  

 6 ) بالاخره یوسف ع بواسطه ی دلو کاروانی که به قصد برداشتن آب داخل چاه کرده بودند به بالا می آید و آنان هم که صفت زهد داشته اند او را به مصر برده و به بهای اندک می فروشند و خریدار که عزیز مصر بوده به همسر خود می گوید که وی را گرامی بدارد. خدای یکتا پس از این سیر بیان می دارد که ما اینگونه یوسف را در زمین جاه و مکنت دادیم تا به او " تاویل احادیث "[1] بیاموزیم. و البته که این مهم به غالب بودن خدا به کارها بر می گردد؛ امری که بیشتر مردم نمی دانند. خدای یگانه سپس می افزاید که وقتی یوسف به بلوغ رسید؛ حکمت و دانشش عطا کردیم که این پاداش نیکوکاران است.[2] «وَجَاءَتْ سَیَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وَارِدَهُمْ فَأَدْلَى دَلْوَهُ قَالَ یَا بُشْرَى هَذَا غُلامٌ وَأَسَرُّوهُ بِضَاعَةً وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَعْمَلُونَ (19) وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَکَانُوا فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِینَ (20 ) [3].وَقَالَ الَّذِی اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لامْرَأَتِهِ أَکْرِمِی مَثْوَاهُ عَسَى أَنْ یَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَکَذَلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الأرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِیلِ الأحَادِیثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (21) وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَعِلْمًا وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ (22 یوسف) ».

7 ) در بند اخیر بر اساس آیات الاهی گفته شد که عزیز مصر به همسرش گفت که یوسف ع را گرامی بدارد؛ اما آیا اینگونه شد؟ باید گفته شود که او نه تنها این کار را نکرد، بلکه در پی اغوای یوسف ع برای انجام عمل بد و فحشا و در واقع ارضای خود بر آمد و چون دید که یوسف ع از این پیشنهاد اعراض و به خدای یکتا با توجه به دادن بهترین جایگاه به او از سویش یعنی همان " الله " پناه برد، و انجام چنین عملی را به دور از رستگاری از جانب خدا دانست[4]؛ پس به بدنبال او گذاشت تا آنگاه که شوهرش درب را باز کرد و چون همسرش این وضع را دید، خیلی زود به اصطلاح دست پیش را گرفت و گفت که یوسف قصد سوء نسبت به او داشته است. باری؛ اگر نبود سخن و راهنمایی گواهی از اهل همان قصر[5]، برای روشن شدن حقیقت مبنی بر اینکه اگر پیراهن یوسف از جلو دریده شده پس او مقصر است و اگر از پشت سر وی دریده شده پس همسر عزیز مصر مقصر است، چه بسا حق به این زودی ها روشن نمی شد و یوسف به خاطر عمل انجام نداده یعنی حتا همان دنبال کردن همسر عزیز مصر به واسطه ی آن ادعایش، مجازات می شد. به هر جهت پس از بررسی موضوع و آمدن و روشن شدن حق دال بر اینکه یوسف بی گناه و همسر عزیز مصر از گناهکاران است؛ پس عزیز مصر نه تنها به یوسف میگوید که از آنچه دیده بگذرد بلکه به همسرش می گوید که این از نیرنگ شما زنان است.

   باری؛ چون این کار همسر عزیز مصر و درخواست مراوده اش با یوسف در بین زنان مصر می پیچد و آنان وی را نکوهش می کنند؛ پس این زن برای توجیه کارش و برای اینکه به آن زنانِ منتقدِ نکوهش کننده ی کارش بفهماند که اگر آنان هم جای او باشند با دیدن یوسف و جمالش گمراه خواهند شد و همین نکوهش از سوی دیگر زنان مصر و یا شاید فراتر از آن سرزمین در موردشان به کار خواهد رفت؛ بنابراین ترتیب یک میهمانی با حضور آنها را میدهد و در میانه ی بزم دستور ورود یوسف را میدهد به نحوی که آن زنان با دیدن یوسف شگفت زده شده و دستهای خود را بدون اراده به خاطر متمرکز شدن روی جمال یوسف به جای میوه می بُرند و می گویند که حاش لله که او فرشته است ؛ و بدینگونه همسر عزیر مصر، کار خود را توجیه و در واقع برای اغفال یوسف؛ آن زنان را نیز به نوعی همراه خود میکند، تا بلکه یوسف با انجام کار بد و فحشا به نوعی با آنان مراوده کند که اگر این کار را نکند او را به زندان خواهند افکند. یوسف ع هم از خدا می خواهد از آنجا که مرتبط با این پیشنهادات و وسوسه های آن زنان، زندان را دوستتر می دارد، پس راه زندان رفتن را برایش هموار کند؛ که خدای یکتا هم دعای او را اجابت میکند و از کید و وسوسه ی آن زنان رهایی اش می بخشد[6] و آنان و عزیز مصر؛ با آنکه پاکدامنی یوسف را دیدند، اما او را روانه ی زندان کردند[7]. [8] .

 8 ) هم اکنون باید گفت که نخستین نشانه و عینیت وعده ی تحقق یافته ی الاهی در آموختن از " تاویل احادیث " به حضرت یوسف ع[9] آن جاست که وقتی دو جوان زندانی همراه او که با پی بردن به اینکه وی از نیکوکاران است[10]؛ از او خواستند تا خواب هر یک از آنها را برایشان تاویل کند، لذا او هم یعنی حضرت یوسف ع از یک سو پس از اقرار به اینکه هر آنچه بدانان مرتبط با تعبیر خوابشان بدانان می گوید ناشی از "دانشی" است که خداوند به او یاد داده است[11]؛ از سوی دیگر پس از شرح یکتا پرستی خود و پدرانش  ابراهیم و اسحاق و یعقوب ع و اینکه آنان از شرک به " الله " بیزار بوده و می باشند و نیز پس از نکوهشِ بت پرستی که تنها اسامی ایی هستند که خودِ بت پرستان بر آنها گذاشته اند، و در واقع آماده نمودن این دو جوان از اینکه باید تنها خدای یکتا را بپرستند و نه غیر او را، زیرا که  پرستش غیر خدای یگانه، شرک است[12]؛ در نهایتْ خواب آنها را برابر آنچه از او استفتا کرده و خواسته بودند، تعبیر می کند مبنی بر اینکه یکی از آنها برابر خوابش؛ ساقی شراب شاه خواهد شد و دیگری هم پس از به دار آویخته شدن، خوراک پرندگان به نحوی که او را از سر خواهند خورد؛ می شود.[13]



[1] - بازگشت به آیه ی 6 سوره ی یوسف و دانش مربوطه که خدای یکتا به یعقوب ع داده بود تا خواب فرزندش را بدینگونه تعبیر کند که خدا می خواهد تو را تاویل احادیث بیامورد و .... این نشانه ای دیگر از این داستان که وقتی خدای یکتا دانش امری را به کسی میدهد؛ به لطف حضرتش آن را تحقق نیز می بخشد.

[2] - آیات مبارکه ی 19- 22 سوره ی یوسف.

[3] - پس روشن می شود که نشانه ی دیگر این داستان این است که خدایی که یونس ع را بواسطه ی "تسبیح به حمدش"  گفتن، و نیز " ستمکار دانستن " خود، از شکم ماهی نجات داد؛ بدینگونه هم یوسف ع را در تاریکی چاه حفظ کرد و بواسطه ی آن کاروان نجات داد تا به آنچه که برایش مقدر کرده است ؛ وی را برساند. البته تفاوتی که در اینجا و در رابطه با این دو داستان که نتیجه ی هر دو به لطف خدا رهایی از سختی بود و باید یادآور شد این است که حضرت یونس ع به خاطر عمل خود که نافرمانی خدا و با خشم قوم خود را ترک کردن بود؛ بنابراین خدای یکتا هم بر او تنگ و سخت گرفت به نحوی که دچار ماهی شد و ...؛ اما حضرت یوسف ع خطایی نکرده بود و لذا رهانیده شدن او از تاریکی و ژرفای آن چاه به سبب دلو کاروانیان، بدان جهت بود که برادرانش به واسطه ی کید و دسیسه ای او را به چاه افکنده بودند و ...

    و نشانه ی دیگر این داستان این است که داده شدن " حکم " و " علم " و کلن مورد رحمت خداوند واقع شدن در سایه سار " نیکوکار" بودن است و نه از " بدکاران " بودن.

[4] - و نشانه ی دیگر و درس دیگر این داستان این است که کسی که بدنبال انجام کاری بد که در اینجا فحشا ضمن مراوده ی با زن نامحرم مد نظر است باشد؛ نوعی ستمکاری بر خود است که خدای یکتا چنین کسی را رستگار نمی کند. به عبارت دیگر هر کس که بدنبال رستگاری از سوی خداست؛ لازم است که از انجام فحشا و عمل سوء بپرهیزد و قدر جایگاهی را که خدای یکتا با پاک نکه داشتن فرد به او عطا کرده است بپرهیزد، که این رستگار نشدن نتیجه و سرانجام دنیایی این امر است، آخرت که جای خود دارد و تنها خداوند بدان آگاه است. والله اعلم. به هر جهت و به عبارت دیگر هر فرد وقتی در مقابل یک کار بد و یا پیشنهاد انجام کار بد از هر نوعش که باشد قرار گرفت؛ باید که برابر آنچه که توسط خداوند در فطرتش به ودیعه نهاده شده از آن دوری نماید و به عبارتی نه بگوید تا فضل و رحمت خدا بیش از پیش شامل حالش شود؛ در غیر این صورت اگر تمایل به آن کار بد نشان دهد؛ دور نیست که شیطان وسوسه را از بیرون و نفس اماره از درون آنچنان شروع و او را تحریک کنند که عامل به آن کار بد شود؛ مگر اینکه باز رحمت الاهی شامل حال چنان فردی شود و از کجروی و گمراهی بازش دارد. به عبارت دیگر به سوی کارهای بد نرفتن و انجام ندادن آنها از پیش در نهاد آدمی به عنوان امری " فطری " گذاشته شده است؛ هر کس از هر قوم با هر بینشی که می خواهد باشد؛ فقط باید پیروی این امر فطری را نمود که این هم از رحمت الاهی بر بندگانش است تا پس از آن و بیش از پیش فرد مورد رحمت الاهی قرار گیرد و از انجام هر بدی به دور باشد. اما مرتبط با حضرت یوسف ع علاوه بر موضوع فطرت باید گفت که وی از آنجا که پیامبرزاده بوده و در چنان محیطی بزرگ شده بوده؛ لذا موضوعاتی همچون: احسن مثوای یا بهترین جایگاه و رستگار نشدن در صورت ستمکاری یعنی تن دادن به درخواست مراوده ی همسر عزیز مصر و ... را پیش می کشد و می داند که با این دانشی که از این امور دارد ؛ اگر تن به این مراوده دهد نتیجه اش چیزی جز دور شدن از رحمت الاهی همچون از دست دادن جایگاه الاهی اش و در زمره ی ستمکاران بودن نخواهد بود. پس وقتی یاد خدا بود و به آن زن نه گفت؛ نتیجه اش این شد که بیش از پیش مورد فضل خداوند قرار گیرد و ... در واقع حضرت یوسف ع تنها بر اساس فطرتش به آن زن پاسخ منفی نداد؛ بلکه بر پایه ی دانشش که ناشی از تعلیم و تربیت پدرش که پیامبر خدا بود نیز می بود. والله اعلم . پس وقتی دانش امری حاصل شد و هدایت الاهی آمد؛ دیگر سمت خطاها و گناهان نباید رفت و از خدا و دانش و احاطه ی او به امور و آخرتت و ... نباید غافل شد، بلکه باید کارهای شایسته انجام داد تا خدا هم پاداش چند برابری آن را که همان نیکی است بدهد. ان شاءالله.

[5] - که البته باید با ایمان قاطع گفت این نیز رحمت الاهی بر آن گواه بوده که چنین دانشی را به او برای روشن شدن حقیقت داده بوده است.

[6] - و اما از نشانه های دیگر این داستان این است که انسان مومن باید در هنگامی که تحت فشارِ کید و نیرنگ هاست، از خدای یکتا کمک بخواهد و او را بخواند تا دعایش را اجابت کند و از آن مکر و دسیسه و وسوسه و اینها که کار خناسان و بدکاران است نجاتش دهد. هر چند که نجات از آن مکر بدنبال خود راهی دیگر جز سختی تا زمانی معین که خدا از آن آگاه است نداشته باشد؛ همانگونه که حضرت یوسف ع دعایش از سوی او اجابت شد و هر چند که زندان را بر درخواست مراوده ی آن زنان ترجیح داد. و تمام این ها یعنی اینکه خدای یکتا؛ دانا و بینای به تمام اعمال بندگانش و شنوای دعاهاست و اجابت کننده ی بندگانش به عنوان قریب مجیب و مجیب الدعوات و مدافع و محافظ مومنین.

   البته نکته ای که باید یادآور شد و شاید برای همگان پیش آمده باشد، اما بدان با ژزفا ننگریسته باشند؛ این است که خدای یکتا به عنوان خیر الماکرین؛ بسیاری از مکرهای افراد را از مومنین و حتا مردم دفع می کند بدون اینکه آن افراد کوچکترین اطلاعی از مکر دیگران نسبت به خودشان داشته باشند و با گذر زمان است که ناگاه برایشان روشن می شود که فلان موقع؛ بهمان کس با آن گفتار یا رفتارش قصد سوار کردن نیرنگی را علیه او داشته است؛ به نحوی که موثر واقع نشده. و این یعنی اینکه این خدای یکتا بوده که چون دانای به تمام امور اعم از آشکار و پنهان و آنچه در سینه های افراد و یا به عبارتی دیگر در ذهن آنهاست، می باشد؛ پس از چنان فرد یا افرادی، مکر مورد نظر را دفع نموده است و بنابراین بدین خاطر است که گفته می شود پس از روشن شدن حقیقت مبنی بر اینکه توسط خداوند به عنوان خیر الماکرین از وی دفع مکر و کید و نیرنگی شده است؛ پس باید شکر گزار خدا باشد و ایمانش به او هر آینه بیشتر شود و ...

[7] - تا این جا روشن می شود که خدای یکتا ، این دومین بار است که یوسف ع را رهایی بخشیده است؛ یکی از آن چاه و تاریکی و تنهایی آن؛ و دیگری از نیرنگ زنان مِصر که مُصِر و خواستار مرادوه ی یوسف با خودشان بودند.

[8] - آیات کریمه ی 23 – 35 سوره ی یوسف .

[9] - آیه ی 21 سوره ی یوسف .

[10] - منظور بازگشت به موضوعِ زنان مصر و یوسف ع می باشد ... که شرح آن گذشت. و یوسف ع حاضر به مراوده با آنان نشد و از این جهت در زمره ی نیکوکاران قرار گرفت به نحوی که این دو جوان نیز او را از نیکوکارن دانستند. والله اعلم .

[11] - و نشانه ی دیگر این داستان برای سائلین این می تواند باشد که یک مومن به "الله" باید همیشه هر آنچه از دانش کتاب که دارد را ؛ یاد داده شده از سوی خداوند یکتا بداند که از رحمت و فضل او بر وی بوده است و لذا باید در این خصوص سپاسگزار خدا باشد. الحمدلله علی کل نعمة کانت او هی کائنه . رب زدنی علما. آمین یا رب العالمین.

[12] - و باز این نشانه ای دیگر از بیان این داستان است دال بر اینکه یک مومن باید ضمن تسلیم امر الاهی بودن و پرستش او، برابر دانش عطا شده به وی از سوی خدا که راهنمایی شدن به راه راست و گفتار پاکیزه است، دیگران را نیز به سوی خدا و تقوای الاهی بخواند.

[13] - آیات مبارکه ی 36-41 سوره ی یوسف.


  

گفتار دوم : داستان رسالت حضرت یوسف ع

1 ) باید یادآور شد که برابر آیه ی سوم سوره ی یوسف، خدای یکتا به پیامبر خاتم ص می فرماید که بواسطه ی وحی ؛ دارد داستان حضرت یوسف را که بهترین داستانها در قرآن کریم است را برای او بیان می فرماید در حالی که پیش از این از آن آگاه نبوده است: « نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِینَ (3 یوسف) » .    

2 ) خداوند یکتا، داستان این رسول خود را طی این " وحی " به پیامبر مکرم اسلام ص ، از خواب وی یعنی حضرت یوسف ع که برای پدرش بازگو می نماید که در خواب دیده که یازده ستاره به همراه خورشید و ماه بر او سجده می کنند؛ شروع نموده است: « إِذْ قَالَ یُوسُفُ لأبِیهِ یَا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ (4 یوسف)» .  

3 ) و اینگونه ادامه میدهد که پدر او یعنی حضرت یعقوب ع به فرزندش یعنی حضرت یوسف ع می گوید که پسرم؛ خواب خود را برای برادرانت مگو چرا که در مورد تو نیرنگ می کنند و این کید از کارهای شیطان است که بنی آدم را به این کار یعنی " کید " و نیرنگ به کار بستن علیه یکدیگر وا دارد چرا که او برای انسان دشمن آشکاری است: «  قَالَ یَا بُنَیَّ لا تَقْصُصْ رُؤْیَاکَ عَلَى إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْدًا إِنَّ الشَّیْطَانَ لِلإنْسَانِ عَدُوٌّ مُبِینٌ (5 یوسف)» .  

   پس روشن می شود که نخستین سفارش یا واکنش حضرت یعقوب ع بعد از شنیدن خواب فرزندش حضرت یوسف ع این بوده که به وی یادآور می شود یا یاد می دهد که خوابش را برای برادرانش که نزدیکترین کسان به او و همبازی هایش در این سن هستند نگوید چرا که تا زمانی که این راز سر به مهر و میان پدر و پسر و در واقع بین آن دو باقی مانده از هر گونه گزندی برایشان به دور است.

4 ) بعد آن حضرت یعنی یعقوب ع با یقین کامل به فرزند می گوید که از این خواب بر می آید که خدای یکتا تو را بر گزیده و تاویل احادیث می آموزد و اینکه نعمتش را بر تو و آل یعقوب تمام می کند ، همانگونه که پیش از این بر پدرانت ابراهیم و اسحاق این نعمت را تمام کرد که همانا خداوند؛ دانای درستگردار است: « وَکَذَلِکَ یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ وَیُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْوِیلِ الأحَادِیثِ وَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَعَلَى آلِ یَعْقُوبَ کَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَیْکَ مِنْ قَبْلُ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبَّکَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (6 یوسف)» .

   مکمل توضیح آیه ی قبل اینکه دومین مطلبی که حضرت یعقوب به فرزندش حضرت یوسف یادآور می شود این است که او به واسطه ی نعمت الاهی در زمره ی برگزیدگان الاهی است به نحوی که خدای یکتا به او دانش تاویل احادیث را می آموزد و ... از این جاست که برای پدر و پسر روشن می شود که یوسف از برگزیدگان خداوند است که اراده ی او به چنین امری تعلق گرفته است؛ امری که مومنین نیز باید به این رسول و رسالت او ایمان کامل داشته باشند.

   اما نکته ی دیگر اینکه وقتی حضرت یعقوب ع چنین تعبیری از خواب فرزندش دارد؛ می توان اذعان کرد که اشاره به آموختن دانش تاویل احادیث از سوی خدا به فرزندش یوسف؛ ریشه در این دارد که این خدای یکتاست که این " دانش " را به حضرت یعقوب ع عطا کرده بوده است که این چنین تعبیری از این خواب دارد و آن را برای فرزندش بیان فرموده است.

5 ) خداوند یکتا پس از یادآوری این نکته که هر لحظه در داستان حضرت یوسف و برادرانش ، نشانه هایی برای سائلین یعنی سؤال کنندگان است[1] : « لَقَدْ کَانَ فِی یُوسُفَ وَإِخْوَتِهِ آیَاتٌ لِلسَّائِلِینَ (7 یوسف)»؛ در ادامه به اقدام برادران یوسف می پردازد مبنی بر اینکه آنان به نوعی در پی حذف یوسف بر می آیند، که پس از طرح برنامه ها و  رد و بدل کردن نقشه هایی میان خودشان و در امتداد آن با قانع کردن پدر یعنی حضرت یعقوب ع، بالاخره او را به صحرا می برند و در چاهی می افکنند و سپس با آوردن پیراهن خونین او به پدر میگویند که در اثر غفلت شان؛ گرگ یوسف راکه نزد اثاثیه شان تنها بوده خورده است[2].

    در واقع برادران یوسف، علیه او کید کردند. یعنی آنچه که در آیه ی 5 همین سوره یوسف) از آن ذکر به میان آمده است.

پرسش

    هم اکنون شاید این پرسش پیش بیاید که چرا برادران یوسف ع علیه او متفق القول و متحد شدند تا با بکار بستن کید و دسیسه، او را با کشتن و در نهایت البته با به چاه افکندن، از چشم پدر دور کنند و پس از آن به زعم خود از صالحین شوند؟ آیا باید فرض را بر این گذاشت که یعقوب و یوسف؛ یعنی پدر و پسر از آن خواب برای کسی یا کسانی دیگر که محرم خود می دانسته اند گفته اند ؟ و یا عهد خود را مبنی بر نگفتن این راز و خواب فراموش کرده اند؟ آیا هنگام بازگو کردن آن خواب توسط یوسف برای پدر یعنی یعقوب ع[3]؛ کسی در خفا بوده و سخن آنان را شنیده و برای دیگران نقل کرده به نحوی که موجب این فکر و عمل نامشروع شده ؟ و آیا .... ؟

پاسخ

   به طور خیلی فشرده و گذرا، اگر نگاهی ژرف به آیه ی 8 این سوره یعنی یوسف داشته باشیم؛ آنگاه پاسخ این پرسش را خواهیم یافت، مبنی بر اینکه آنچه که باعث شده تا برادران یوسف ع علیه او به پا خیزند و با دسیسه از پدر جدا کرده و ... به چاه بیندازند، همه و همه به خاطر این بوده که پس از بیان آن خواب و تعبیرش و اینکه یوسف ع از برگزیدگان خداست؛ یعقوب ع او را بیشتر از برادرانش مورد مهربانی و ابراز دوستی قرار می داده است و همین تفاوت در ابراز دوستی نسبت به فرزندان باعث عملی شدن کید شیطان توسط برادران یوسف علیه او شده است و ... جان کلام اینکه روشن می شود که پاسخ این پرسش را تنها و تنها باید در کلام الهی یافت و نه کلامی جز آن: « إِذْ قَالُوا لَیُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِینَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ (8 یوسف)» .  

نتیجه گیری این پرسش و پاسخ

    نتیجه اینکه هیچ کس از پدر و مادر حق ندارد بین فرزندان خود به لحاظ محبت داشتن، فرق و تفاوت بگذارد چرا که این کار همانطور که مرتبط با حضرت یوسف گذشت و کینه و واکنش منفی برادرانش را با وسوسه ی شیطان در پی داشت؛ همانند دیگر امور، آن هم برابر سنت الاهی آثار و تبعات خود را دارد و باعث اختلاف و نزاع بین فرزندان می شود و ... به عبارت دیگر دانش نداشتن نسبت به چیزی مانع از تبعات و عواقب آن به هنگام انجام و تحققش نمی شود. برای نمونه اگر کسی غذایی فاسد یا غیر قابل مصرف را نادانسته بخورد از تبعاتش این است که مسموم می شود و باید به طریق مقتضی مداوا شود و ... تمام این ها به " سنت الاهی " در امور بر می گردد. البته که دانسته کاری بد را انجام دادن و دچار عواقب آن شدن؛ نه تنها توجیهی ندارد بلکه شایسته ی سرزنش نیز هست. به هر جهت امور آفرینش همه تابع سنت الاهی و اسباب و علل و مبتنی بر " دانش " هستند و در پایان به سوی او باز میگردند[4]. به هر جهت همانطور که در پایان آیه ی شماره 8 یوسف آمده؛ باید دانست که فرق گذاشتن میان فرزندان به ویژه در خصوص مهرورزی و مهربانی کردن؛ عین " گمراهی روشن " است، که نوعی از گمراهی است که از خدا در قرائت سوره ی حمد در نماز و یا غیر آن می خوانیم که خدایا ما را به راه کسانی که بر آنان خشم گرفتی و نیز به اراه گمراهان راهنمایی نکن؛ بلکه به راه راست هدایت کن. پس باید به طور یکسان نسبت به فرزندان محبت کرد، در غیر اینصورت در جهت گمراهی روشن گام برداشته شده است که از تبعاتش مواردی ذکر شد.



[1] - که به نمونه ای از این نشانه در بند آخر شماره ی 4 اشاره شد مبنی بر اینکه تعبیر خواب حضرت یوسف ع توسط حضرت یعقوب به دانشی بود که خدای یکتا به پدر آن حضرت عطا کرده بود. امری که به تحقق پیوسته و در آیات بعد این سوره از آن یاد شده است و تمام اینها بر می گردد به اینکه اگر کسی از علم عطا شده ی خداوندی برخوردار شود، در واقع مورد فضل و رحمت او قرار گرفته است و این است تفاوت برخی از بندگان خدا نسبت به برخی دیگر و ... که می توانند بر دیگران به نحوی از این بابت ولایت داشته باشند. والله اعلم .

[2] - آیات 8 – 18 سوره ی یوسف .

[3] - آیه ی 4 سوره ی یوسف.

[4] - اما در اینجا و به عنوان نمونه ای دیگر، پی برده می شود که بر اساس آیه ی 7 این سوره یعنی یوسف؛ چگونه در داستان یوسف و برادرانش برای سوال کنندگان هر لحظه نشانه هایی است. آری آیه ی 8 یوسف نشانه ی این است که پدران و مادران، هر چند دارای فرزندان متقی و صالح باشند؛ اما نباید بین آنها در امور اعم از ابراز دوستی و ... تفاوت قائل شوند چرا که خواسته یا ناخواسته این کارشان تبعات منفی خود را خواهد داشت همانگونه که مرتبط با حضرت یوسف ع و پدرش یعقوب ع و برادرانش که شرحش ان شاءالله خواهد گذشت اینگونه بود.


  

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم.

بخش نهم: حضرت یوسف ع

پیش گفتار

    در بخش هفتم و در ضمن پرداختن به رسالت حضرت ابراهیم ع؛ سخن از آل ابراهیم و اسباط یعقوب به میان آمد، و هم اکنون در این بخش به یاری خداوند یکتا به شرح حال حضرت یوسف ع فرزند حضرت یعقوب ع[1] پرداخته خواهد شد.

    البته لازم به یادآوری است که برابر آیات ذکر شده در بخش هفتم، مژده ی اسماعیل،اسحاق و سپس فرزند او یعنی یعقوب ع توسط رسولان خدا فرشتگان) به امر حضرتش جل عظمته بواسطه ی مبارزه با شرک و بت پرستی و گام برداشتن در راه یکتا پرستی الله) به حضرت ابراهیم داده شد و بنابراین آنان نه تنها پیامبر زاده که پیامبر، چشم به جهان گشوده و پا به گیتی گذاشتند و با فرمانبری از خدای یکتا چشم از جهان فرو بستند در حالی که در طول زندگانی خود، از مسلمانان برای خداوند و مومن به او و آیاتش بودند و رسالت خویش را به عنوان ائمه انجام دادند. اما این موضوع در رابطه با حضرت یوسف ع تفاوت دارد؛ چرا که سخن از آن مژده نبوده، بلکه آن مژده زمانی بوده که او آن خواب معروف را دیده و با بازگو کردن برای پدرش و تعبیر حضرت یعقوب، هر دو از این مقام آگاه شده اند و ... که ان شاءالله در ادامه بدان پرداخته خواهد شد. به عبارت دیگر خود حضرت یعقوب ع نیز تا زمان بیان آن خواب توسط فرزندش حضرت یوسف ع؛ از این فضل و رحمت الاهی برخود؛ خبری نداشته است. در واقع حضرت یوسف ع در زمره ی همان "سبط" حضرت یعقوب ع می باشد که در آیاتی از قرآن از آن ذکر به میان آمده است.

گفتار نخست: توضیحات

1 – اینکه سوره ی دوازدهم قرآن کریم که دارای صد و یازده آیه است؛ به نام یوسف ع می باشد.

2 – اینکه رسالت حضرت یوسف ع در شهر و دیار مصر ضمن داشتن بخشی از حکمرانی بوده است.

3 -  اینکه هر چند این سوره عمدتا آیاتش به داستان حضرت یوسف ع و برادرانش و حتا پدرشان حضرت یعقوب ع پرداخته است؛ اما در عین حال در برگیرنده ی موضوعاتی دیگر نیز می باشد که مواردی از آنها به شرح زیر است:

الف 3 ) اینکه خدای یکتا آیات این سوره را از کتاب روشن یعنی قرآن که در دسترس بشر است می داند؛ یعنی کتابی که به زبان عربی بر پیامبر خاتم ص فرو فرستاده شده است تا مومنین بر روی آن خردورزی نمایند؛ همانند اینکه در سر زمین عربی و بر پیامبر عرب زبان نازل شده است تا به هم زبانهای خود برساند، هر چند که در عین حال قرآن کتابی برای همه ی مردم در همه ی زمانها و مکانهاست و از تکالیف مومنین است که ضمن عمل بدان؛ در ترویج آیاتش به مردم بکوشند: « بِسْمِ للَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم. الر تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ (1) إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (2یوسف) » . 

ب 3 ) اینکه فضل خدا بر همه ی مردم گسترانیده شده است اما بسیاری از مردم سپاسگزار خدا نیستند: « وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبَائِی إِبْرَاهِیمَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ مَا کَانَ لَنَا أَنْ نُشْرِکَ بِاللَّهِ مِنْ شَیْءٍ ذَلِکَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَیْنَا وَعَلَى النَّاسِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ (38 یوسف)» .

پ 3 ) اینکه بت پرستان؛ تتها " نامهایی " را می پرستند که خود و پدرانشان بر " معبودین " خود یعنی بت ها گذاشته اند و این خود یعنی اینکه خدا هیچ حجتی در این امر یعنی بت پرستی قرار نداده است و چون چنین است؛  پس بت پرستان در گمراهی روشن هستند و بت پرستی عین گمراهی روشن است[2]. : « مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلا أَسْمَاءً سَمَّیْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلا لِلَّهِ أَمَرَ أَلا تَعْبُدُوا إِلا إِیَّاهُ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (40 یوسف) ».

ت 3 ) اینکه خداوند به همه نظر لطف و رحمت دارد؛ وگر نه " نفس اماره " مدام به انجام بدی و کارهای بد دستور می دهد و این مهرورزی خدواند نسبت به بندگانش و در حق آنان است که باعث می شود بدی ها انجام نشود. و لذا انسان باید قدر این مهم را بداند، و این می تواند بدین معنا باشد که کسی نباید اگر از گناهی حفظ شد و به واسطه ی فطرتش که عدم تمایل به آن است، از انجام هر بدی دور ماند؛ فکر کند که به تنهایی بر نفس اماره چیره شده است و ... : «  وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لأمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلا مَا رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ (53 یوسف)» .

ث 3 ) اینکه هیچگاه نباید از " رحمت الاهی " ناامید شد، چرا که این ویژگی کفار است که از « روح الله » نا امید شوند: « یَا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَأَخِیهِ وَلا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا یَیْئَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلا الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ (87 یوسف)» . همانگونه که در جای دیگر قرآن آمده که این گمراهانند که از " رحمت الاهی " ناامید می شوند[3] و نیز آن کسانی که وقتی یک بدی به آنان آن هم به خاطر آنچه از بدی که انجام داده اند می رسد؛ پس به جای آمرزش و توبه به درگاهش؛ از رحمتش ناامید می شوند[4] . به هر جهت باید دانست که خدای یکتا به بندگانش از کسانی که بر خود به اسراف ستم کرده اند می فرماید که از رحمت الاهی ناامید نشوند و پیش از مرگ به درگاهش بازگردند و از او آمرزش بخواهند و کارهای شایسته کنند تا از اثرات خوب آن بهره مند شوند که این در واقع یک اتمام حجت است و افسوس خوردن پس از مرگ فایده ای ندارد؛ چرا که پس از مرگ، دیگر راه بازگشتی برای اینکه کسی از متقین یا محسنین شود؛ نیست.[5].

ج 3 ) اینکه آیات خدا در آسمانها و زمین زیاد است و مردم بر آن می گذرند اما از آن اعراض می کنند و بیشرشان ایمان نیاورده و مشرک می شوند: « وَکَأَیِّنْ مِنْ آیَةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْهَا وَ هُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ (105) وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلا وَهُمْ مُشْرِکُونَ (106 یوسف)». پس باید در آیات خدا از آفرینش او علاوه بر آیاتش از کلامش که قرآن باشد؛ تدبر و تعقل کرد و از موجودات زوج گونه، به او که یگانه و آفریننده ی آنهاست و همه به سوی او باز می گردند و نیز رستاخیز؛ پی برد و ضمن ایمان به حضرتش جل عظمته، تنها او را پرستید و از شرک به او دوری کرد و ... که راهنمایی شدن به راه راست از سوی او و رسیدن به رستگاری در این مهم نهفته است .

چ 3 ) اینکه برابر سخن حضرت حق جل عظمته و پیروی از پیامبر مکرم اسلام ص ، باید مردم را تنها به راه خداوند خواند و او را منزه از شرک دانست و از مشرکان نیز نبود: « قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِیرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ (108 یوسف)» .  

ح 3 ) اینکه باید دانست که خدای یکتا جل عظمته، تمام رسولان خود را که بدانان وحی می کرده از بین " مردان " همان اقوامشان بر می گزیده و به رسالت می فرستاده، به نحوی که شرح حال برخی از آنان را در قرآن بیان کرده تا دیگران از سرانجام آنان پند گیرند و با خردورزی بدانند که آخرت تنها برای پرهیزگاران است و نه گناهکاران و مجرمین: « وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ إِلا رِجَالا نُوحِی إِلَیْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الأرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَدَارُ الآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا أَفَلا تَعْقِلُونَ (109) حَتَّى إِذَا اسْتَیْئَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جَاءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّیَ مَنْ نَشَاءُ وَلا یُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ(110 یوسف)».  

4 ) اینکه در شرح داستان نبوت حضرت یوسف ع، به طور اجمال در جاهایی تنها به ذکر شماره ی آیات قرآن بسنده خواهد شد؛ که بدیهی است برای آگاهی از تفصیل امر، لازم است به آیات قرآن در این زمینه مراجعه شود.



[1] - لازم به یادآوری است که شرح حال رسالت حضرت یعقوب ع در بخش هفتم بدان اشاره شد.

[2] - البته پیرامون اینکه خدا هیچ حجتی در بت پرستی قرار نداده ، بر اساس آیات قران ، مطالبی در بخش هفتم و مرتبط با رسالت حضرت ابراهیم ع آمد.

[3] - آیات 55 – 56 حجر با توجه به آیات 51 – 54 که مرتبط با شرح رسالت حضرت ابراهیم و مزده ی رسولان خدا به فرزند دار شدن او در کهنسالی و .. که شرح آن در جای خود گذشت.

[4] - آیه ی 36 سوره ی روم .

[5] - آیات 53 – 63 سوره ی زمر .


  

گفتار چهارم) حضرت الیاس ع

    از دیگر رسولان خداوند یکتا که در این بخش بدان پرداخته خواهد شد؛ حضرت الیاس ع است.

« وَإِنَّ إِلْیَاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ ?123? إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَلا تَتَّقُونَ ?124? أَتَدْعُونَ بَعْلا وَتَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخَالِقِینَ ?125? اللَّهَ رَبَّکُمْ وَرَبَّ آبَائِکُمُ الأوَّلِینَ ?126? فَکَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ ?127? إِلا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ ?128? وَتَرَکْنَا عَلَیْهِ فِی الآخِرِینَ ?129? سَلامٌ عَلَى إِلْ یَاسِینَ ?130? إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ ?131? إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِینَ ?132صافات?» .

   آیه ی 123 صافات اشاره به این دارد که خدای یکتا؛ آن حضرت را از رسولان خود ذکر نموده که لازم است بدان ایمان آورده شود، به نحوی که برابر آیات بعد طی رسالتشْ قومش را به پرهیزگاری و خواندن خدای یکتا که بهترین آفرییندگان یا « احسن الخالقین » و پروردگار قومش و پدرانشان می باشد فراخوانده و اینکه از غیر " الله " را که بت « بعل » باشد به عنوان خدای خود نخوانند.

 پس با این مطالب روشن می شود که قوم الیاس، بت پرست بوده اند. به هر جهت این قوم برابر آیات فوق، حضرت الیاس را تکذیب کردند و خشم خدا را به جز شایستگان از این قوم بر خود خریدند، اما از سوی دیگر خدای یکتا نام نیکو از الیاس ع در « آیندگان » گذاشت چه آنکه او از نیکوکاران و گروندگان بود، و تمام اینها یعنی گام برداشتن در راه خدا. و لذا مومنین باید آیات خدا را بر مشرکان به ویژه بت پرستان جهان بخوانند تا دست از شرک به خدای یگانه بردارند و با عنایت الاهی ضمن ایمان آوردن به راه راست هدایت و بدنبال آن رستگار شوند که همانا او به هدایت یافتگان داناتر است.

گفتار پنجم ) نتیجه گیری گفتار اخیر

1 – اینکه حضرت الیاس ع هم از پیامبران و رسولان تبلیغی خداوند یگانه بوده است.

2 – اینکه روشن می شود ، " بت پرستی " ؛ شرک به خدای یگانه و عین گمراهی روشن است چرا که خداوند هیچ حجت و سلطانی در بت پرستی قرار نداده است؛ خواه تعداد آنها بیش از دو بت باشد آنگونه که خدای یکتا برای چنین اقوامی همانگونه که شرحش گذشت دو پیامبر اولوا العزم خود یعنی حضرت نوح ع و حضرت ابراهیم ع را فرستاد تا دست از این عمل ناشایست بردارند؛ و خواه این بت پرستی تنها در یک بت خلاصه شود که مختص قوم الیاس و نامش بعل بود که خدای یکتا به شرح فوق آن حضرت را برایشان فرستاد تا این گروه نیز بدانند و ایمان بیاورند که منظور از " یکتا پرستی "، پرستش یک بت به نام بعل نیست که آن هم از هیچ حجتی برخوردار نیست؛ بلکه منظور این است که باید پرستشگر خدای یگانه ای باشند که بهترین آفرینندگان و در واقع همان « الله » یا « احسن الخالقین » است. و گذشته از این امر این که باز باید تنها خدای یکتا یا همان " الله " را بخوانند، چرا که تنها او است که شنونده ی دعاها و اجابت کننده ی آنهاست و نه کسی جز او.

   پس نتیجه اینکه منظور از « یکتا پرستی » ؛ پرستش خدای یگانه یا همان " الله " است و نه کسی جز او. هر کس و هر چیزی که می خواهد غیر از او باشد، چرا که این امر یعنی پرستش غیر خدای یگانه ؛ شرک است.

   به هر جهت خدای یکتا پیرامون این مهم یعنی " احسن الخالقین " بودنش آن هم با بیان چند و چون آفرینش آدمی، اینگونه می فرماید: : «لَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ ?12? ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَکِینٍ ?13? ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ ?14? ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذَلِکَ لَمَیِّتُونَ ?15? ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ تُبْعَثُونَ ?16 مومنون? ». 

3 – اینکه خدای یکتا ، حضرت الیاس ع را در زمره ی شایستگان قرار داده است؛ یعنی از همان کسانی که در سلامِ نماز بر آنان درود فرستاده می شود:« وَزَکَرِیَّا وَیَحْیَى وَعِیسَى وَإِلْیَاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ ?85? » .

 

با سپاس بی کران خدای یکتا را به خاطر این منت و نعمت های بی شمارش که برایم ارزانی داشته و به من بخشیده است و خواستار فزونی آن از جانب حضرتش جل عظمته می باشم. 16/بهمن/1396 .


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ