گفتار هشتم : موسی ع و جادوگران مصر
در بخش اخیر از گفتار هفتم گذشت که فرعون، ضمن تکذیب و سحر دانستن و رویگردانی از آن در قبال آوردن آیات الاهی یا آن دو معجزه ی بزرگ توسط حضرت موسی ع، دستوراتی می دهد؛ البته دستورها نه مبنی بر فرستادن بنی اسراییل با آن دو حضرت یا به زندان افکندن موسی ع است؛ بلکه او بر مبنای علو و خود برتر بینی اش روی زمین و نیز به تاسی از سخن و پیشنهاد ملأ قومش از یک سو، و گفتن اینکه موسی ساحری دانا است (اعوذ بالله) که با جادویش ( سبحان الله) می خواهد آنان را از عقاید شان بر گرداند و از سرزمینشان از سوی دیگر بیرون کند[1]، دستور می دهد تا موسی و برادرش هارون را نگه دارند و کسانی را به شهرها بفرستند تا همه ی جادوگران دانا به این موضوع یعنی جادوگری را جمع کنند و نزد او بیاورند[2] تا به هدف خود مبنی بر اینکه به همه نشان دهد که آری موسی ساحری دانا و کار او از روی سحر و جادو است[3] ( سبحان الله، اعوذ بالله)، و اینکه جز او یعنی خودش برای کسی از آن ملا و مردم از هر قومی و هر فردی حتا اگر موسی و هارون باشند که دعوی رسالت الاهی دارند،خدایی نیست [4]( سبحان الله )؛ پس از این است که با گردآوری و جمع کردن مردم[5] در وعدگاه که ظهر روز زینت باشد[6]، این امر بین جادوگران جمع آوری شده ی مصر برای برآورده کردن نیت فرعون واقع می شود. جادوگران به نزد فرعون می روند و می گویند که آیا در صورت غلبه بر موسی ؛ پاداشی برایشان خواهد بود یا نه؟ که فرعون پاسخ می دهد در این صورت هم پاداش خواهید گرفت و هم از مقربان من خواهید شد.[7] اما در این بین موسی ع قبل از هر گونه اقدامی؛ به جادوگران می گوید و در واقع با آنان اتمام حجت می کند که وای بر شما اگر بر خدای یکتا یعنی "الله" نسبت دروغ ببندید که همانا عاقبت چنین کاری عذاب و زیانکاری و ناامیدی از خدا و رحمت اوست[8]. در اثر این سخن موسی ع، جادوگران حاضر در میدان با یکدیگر به منازعه و گفت و شنود میان خود پرداختند و در عین حال آنچه را در این رابطه با خود نجوا کردند و به عبارتی به نتیجه رسیدند؛ نزد خود پنهان داشتند.[9]
در این میان فرعونیان به آن جادوگران گفتند که این دو یعنی موسی ع و برادرش هارون ع جادوگرانی ( سبحان الله، العیاذ بالله) هستند که نه تنها با جادوگریشان (اعوذبالله) می خواهند شما را از سرزمینتان بیرون کنند، که می خواهند آیین و طریقت تان که فرمانبرداری و اطاعت از فرعون است را از بین ببرند؛ پس هر چه کید و مکر دارید به کار ببرید و به میان آرید که همانا رستگاری با کسی است که در این ره آورد بر دیگری پیروزی و برتری یابد.[10]
پس از این موارد و مباحث؛ جادوگران به موسی ع می گویند حال تو شروع به کار می کنی یا ما نخست بساط جادوی خود را بیفکنیم؟[11]. که موسی ع می گوید شما شروع کنید. وقتی ساحران ، چوب و طناب و اسباب جادوگری خود را افکندند، چون چنان بود که در نطرها به جنبش در آمدند؛ پس از یک سو به عزت فرعون سوگند خوردند که آنان در این زمینه از غلبه کنندگانند. از سوی دیگر وقتی موسی ع این وضع را دید بر خود ترسید، و این خدای یکتا بود که به او گفت نترس که تو پیروز و برتری. در پی این آرامش دل از سوی خداوند است که موسی ع بار دیگر به جادوگران فرعونی مقابل خود اتمام حجت می کند و می گوید که آنچه شما از جاود آوردید همه را خداوند یکتا یعنی "الله" به زودی باطل خواهد کرد که همانا او کار تباه پیشگان را اصلاح نمی کند، چه آنکه او یعنی خداوند، با کلماتش " حق " را متحقق می کند هر چند که گناهکاران خوششان نیاید[12].[13]. از سوی دیگر به بدنبال این موارد، حضرت موسی ع به دستور خداوند یکتا، عصایش را می افکند و نتیجه این می شود که آنچه را جادوگران بافته و ساخته و ارائه نموده بودند را بلعید. در واقع در اینجا برتری موسی ع و اینکه رستگاری در سحر و جادو و باور داشتن به آن و به کار بستن و آوردن آن نیست؛ به فضل و عنایت الاهی روشن و برابر وعده ی تخلف ناپذیرش متحقق شد.
به هر جهت همانطور که گذشت با فضل و عنایت الاهی، حق در این ره آورد، واقع و متحقق می شود و کار جادوگران ضمن شکست خوردن و زبون شدن، رو به بطلان می گذارد چرا که آوردن سحر آنان، مبتنی بر باطل بود.[14]
[1]. - آیه ی 57 سوره ی طاها .
[2] - آیات 111 – 112 اعراف / آیه ی 79 یونس / آیات 36- 37 شعراء .
[3] - و حتمن پس از به زعم خود پیروزی جادوگران مصر بر موسی ع؛ هم به همه ثابت کند که آری حال برای همگی شما ثابت شد که ادعای من درست بوده که جز من برای شما خدایی نیست (سبحان الله) و هم اینکه پس از این، به اصطلاح حساب موسی را به طریق مقتضی خواه کشتنش باشد یا به زندان افکندنش برسد و هم اینکه باز همانگونه که بر اساس کلام الاهی گذشت باز به همه بگوید که آیا من نگفتم که موسی دیوانه و مجنون است و کارهایش هم از سر سحر و جادوست (سبحان الله) و بی جهت ادعای رسالت دارد و ...، اما پرسشی که پیش می آید اینکه اگر فرعون آنگونه که ادعا می کرده که پروردگار برتر مردم است ( سبحان الله/ اعوذ بالله)؛ پس چرا خود در جهت مقابله با معجزات الاهی روشن موسی ع اقدام به غیر حق نبودن آن (سبحان الله/ اعوذ بالله) برای اثبات موارد مذکور به قومش و مردم مصر نمی کرده است و می نشسته تا جادوگران به کمکش بیایند و دست به دامان آنها می شده و ... ؟
[4] - « قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَهًا غَیْرِی لأجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ (29 شعراء) » . // « وَقَالَ فِرْعَوْنُ یَا أَیُّهَا الْمَلأ مَا عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرِی فَأَوْقِدْ لِی یَا هَامَانُ عَلَى الطِّینِ فَاجْعَلْ لِی صَرْحًا لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّی لأظُنُّهُ مِنَ الْکَاذِبِینَ (38 قصص) » .
[5] - فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ (38) وَقِیلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنْتُمْ مُجْتَمِعُونَ (39 شعراء) ».
[6] - قَالَ مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَةِ وَأَنْ یُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى (59 طاها) .
[7] - آیات113-114 سوره ی اعراف و آیات 41-42 سوره ی شعرا .
[8] - قَالَ لَهُمْ مُوسَى وَیْلَکُمْ لا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ کَذِبًا فَیُسْحِتَکُمْ بِعَذَابٍ وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى (61 طاها).
[9] - فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَى (62 طاها) .
[10] - قَالُوا إِنْ هَذَانِ لَسَاحِرَانِ یُرِیدَانِ أَنْ یُخْرِجَاکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِمَا وَیَذْهَبَا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلَى (63 ) فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا وَقَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى (64 طاها) .
[11] - آیات 65 سوره ی طاها و 115 سوره ی اعراف .
[12] - پس روشن می شود که حق با کلمات خداوند یکتا که همه حق و در قرآن کریم است ثابت می شود. بدون هیچ تخلفی. والله اعلم.
[13] - فَلَمَّا أَلْقَوْا قَالَ مُوسَى مَا جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَیُبْطِلُهُ إِنَّ اللَّهَ لا یُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِینَ (81) وَیُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ (82 یونس) .
[14] - آیات 116- 119 اعراف / آیات 80 – 82 یونس / آیات 66 – 69 طاها / آیات 43-45 شعراء .
گفتار هفتم : مرحله نشان دادن معجزات الاهی توسط حضرت موسی ع به فرعون و ملأ او
چنانچه باز به آیه ی 47 سوره ی طاها برگردیم می بینیم که در این آیه ی کریمه موسی ع به فرعون می گوید که ما دو نفر از سوی " پروردگارت " آمده ایم تا بلکه هدایت یابی؛ از سوی دیگر چنانچه به آیه ی 29 سوره ی شعراء باز گردیم خواهیم دید که فرعون پس از بیان آیات خدا توسط حضرت موسی و معرفی اینکه پروردگارشان و پروردگار جهانیان کیست، موسی را تهدید به زندان می کند؛ اما وقتی می بیند که فرعون با این آیات هدایت نیافت، لذا سخن از این برای او به میان می آورد که اگر چنانچه بر تو آیه ای بیاورم چطور؟ یعنی آیا باز همان حرفهای خود را مبنی بر دیوانه دانستن من و تهدید به زندانی کردنم تکرار و بر آن تاکید می کنی؟ و راه ضلالت را بر هدایت بر می گزینی؟ فرعون در پاسخ می گوید چنانچه کسی یا رسولی می باشی که با آیه ای آمده ای و از راستگویان هستی پس آن را بیاور و نشان بده. موسی ع هم آن دو معجزه یا آیه ی الاهی را که یکی افکندن عصایش به امر الاهی باشد که تبدیل به اژدهایی بزرگ و آشکار شد و دیگری دست در گریبان خود فرو بردن و بیرون آوردن آن که به مانند آفتابی تابان برای بینندگان و حاضرین امر در آنجا بود را برای آنها آورد و نشان داد، تا بلکه بر آنان ثابت شود که آری او به راستی از جانب " رب العالمین " به رسالت آمده است و به همراه برادرش هارون رسالت الاهی دارند تا با ابلاغ و نشان دادن آیات و معجزاتش؛ آنان را به راه راست بخوانند تا با دست برداشتن از طغیان و سرکشی و ایمان آوردن به راه راست هدایت شوند. اما آیا فرعون و دیگر ناظرین و حاضرین به واسطه ی این معجزات ایمان آوردند؟ خداوند یکتا می فرماید که ما به واسطه ی موسی ع آیات مان را به آنان نشان دادیم ولی آنها همه ی آنها را تکذیب کردند و از آن روی گردانیدند و بر موسی ع خندیدند و فرعون به اطرافیانش گفت: موسی هر آینه جادوگری داناست[1]. که به پیروی از این گفته ی فرعون، " ملأ " قوم او هم گفتند که موسی جادوگری داناست و علاوه بر این، فرعون و ملأ قومش گفتند که در واقع موسی ع نه تنها جادوگری داناست بلکه حتا این کارش یعنی آوردن آن معجزات و آیات الاهی هم " جادویی " ساختگی است که به اصطلاح به خدا افترا می بندد ، چه آنکه ما ( یعنی فرعون و اطرافیانش ) از پیشینیان خود چیزی در این خصوص نشنیده ایم. موسی ع وقتی این موضوع را می شنود به آنان می گوید که پروردگار من داناتر است به کسی که از نزد او به هدایت آمده و نیز داناتر است به اینکه سرانجام و عاقبت خوش برای چه کسی است، که همانا او " ستمگران " را رستگار نمی کند؛ ضمن اینکه باز بدانید که خدا " جادوگران " را نیز رستگار نمی کند حتا اگر شما وقتی آیات خدا را که برای شما آوردم سحر و جادو بنامید . یعنی اگر من به زعم شما ساحر باشم یا کارم سحر باشد رستگار نخواهم شد و اگر شما هم با این معجزات که از سوی خدا برای شما آوردم ایمان نیاورید و راه رشد و هدایت را نپذیرید هم رستگار نخواهید شد چه آنکه تکذیب آیات خدا و سحر دانستن آن نوعی ستمکاری بر خویش است و عاقبت خوبی هم ندارد.[2]
آری و باری؛ فرعون و اطرافیان او از ملأ قومش، از آن جهت موسی ع را با آوردن آن آیات الاهی برایشان " جادوگر " و کارش را " جادو " می دانستند که می خواستند موقعیت آنان به لحاظ بهره های دنیایی ناشی از ستمگری و سرکشی و فساد روی زمین و البته سوار بر نادانی و ناآگاهی مردم بودن، سست و ویران نشود یا با بیرون آمدن همان مردم از پیروی محض آنان با دیدن این آیات و اندیشه و خردورزی روی آنها و از مومنین شدن از بین نرود. اما اگر به آیات قرآن که مرتبط با اقوام پیشین هم که مطالبی پیرامون آنها بر اساس همان آیات قرآن رفت؛ نگاهی داشته باشیم، باز می بینیم که این " ملأ " قوم فرعون یا در واقع دین مداران و مشاورین و مروجین آیینی او هستند که برای اینکه به طریق اولی فرعون تحت تاثیر قرار نگیرد (والله اعلم) لذا در وی وسوسه ایجاد می کنند و یا حرفش را در رابطه با موسی ع و کارش تکرار می کنند که: موسی می خواهد با این سحرش که از سر دانایی او به این کار است ( سبحان الله) شما را از سرزمین تان بیرون کند؛ پس چه دستور می دهید؟ یعنی آنان باز همه ی کار را ضمن تایید افتراهایش به موسی در قبال آن بینات الاهی مبنی بر اینکه مطیع محض وی هستند به فرعون احاله و ارجاع می دهند که به عبارتی هر چه او دستور می دهد.[3] . فرعون پس از تکذیب و رویگردانی از آن آیات به موسی ع می گوید که تو آمده ای که ما را به جادویت ( سبحان الله/ اعوذ بالله) از سرزمین مان بیرون کنی؟[4] .[5]. و در ادامه اینکه این بار فرعون و اطرافیانش از ملأ به موسی گفتند که آیا تو آمده ای که ما را از عقاید و آداب و آیینی که پدرانمان بر آن بودند باز داری تا اینکه خود و برادرت در زمین به بزرگی و سلطنت برسید؟ به هر جهت آنان به موسی و هارون می گویند که ما به شما ایمان نخواهیم آورد. : « قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا وَتَکُونَ لَکُمَا الْکِبْرِیَاءُ فِی الأرْضِ وَمَا نَحْنُ لَکُمَا بِمُؤْمِنِینَ (78 یونس) » .
بالاخره فرعون دستورهایی می دهد. در واقع چه او بر اثر علو و خود برتر بینی اش روی زمین بوده باشد و چه در اثر تحریک و وسوسه ی ملأ قومش؛ باز این جا هم با آوردن معجزات توسط حضرت موسی ع از جانب خداوند و به اذن او، راه " غی " را بر راه " رشد " انتخاب می کند و بر می گزیند و نه تنها موسی ع را کسی می داند که جادوگر داناست، بلکه او را کسی می داند که با این کارش آمده تا ضمن بطلان عقایدشان، او و اطرافیان و قومش را از سرزمین مصر و فرمانروائی اش بیرون و خود سلطنت و یا به تعبیر آنان کبریایی کند. ( سبحان الله) .
به هر جهت خدای یکتا می فرماید که آنان خود خوب می دانستند که این موارد از معجزات خداست که به دست موسی ع برای آنان به عنوان صدق گفتارشان که فرستاده و رسول خدا هستند آورده و نشان داده شده، اما بر اثر ستمگری و علو روی زمین، انکار آن معجزات و رسالت موسی ع نمودند. حال باید دید که سر انجام این قوم مفسد چه بود[6]. پس روشن می شود که اعمال ناصالحی همچون ستمگری و یا خود برتر بینی و ... اینها از فسادها روی زمین است که مانع ایمان آوردن به خدا و مسلمانی برای اوست.
نتیجه تا اینجا اینکه آیات و معجزات روشن خداوند به شرح فوق؛ نخست بر فرعون و ملأ قومش توسط حضرت موسی ع که برادرش هارون نیز آنجا به رسالت حضور داشت؛ ارائه و نشان داده شد. اما آنان نه تنها ایمان نیاوردند که موسی ع را جادوگر دانا و کارش را جادو دانستند. ( سبحان الله ).
[1] - اگر خوب دقت شود فرعون آنگاه که موسی ع با خواندن آیات خدا بر وی آن هم در قبال پرسش هایش از اینکه پروردگار جهانیان کیست و ...؛ وقتی هیچ جوابی ندارد، چرا که همانطور که گذشت جوابی برای انکار آیات روشن الاهی قرار داده نشده؛ موسی ع را دیوانه می خواند و می نامد؛ و در اینجا وقتی این آیات و معجزات خداوند را از طریق رسالت حضرت موسی ع می بنید ، وی یعنی موسی ع را جادوگر دانا و کارش را به همراه ملا قوم خود جادو می نامد و می خواند. سبحان الله.
[2] - آیات 30 – 34 شعراء / آیات 106 – 109 اعراف / آیه ی 56 طاها / آیه ی 47 زخرف / آیه ی 13 نمل / آیات 76 – 77 یونس / آیات 36 – 37 قصص .
[3] - یُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ (110اعراف) .
[4] - و البته از این سو هم فرعون به ملأ قوم خود می گوید موسی که به زعم او ( یعنی فرعون) جادوگر دانایی است (اعوذ بالله) می خواهد شما را از سرزمین تان بیرون کند! چه می گویید و نظرتان چیست؟« یُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ (35 شعراء)». در واقع شاید خواسته ببیند آیا آیات و حال بینات الاهی موسی ع بر آنان تاثیری داشته است یا نه؟ والله اعلم. هر چند که در اینجا به این موضوع پی برده می شود که ملأ یک قوم از اقوامی که ذکرشان رفت همان مشاورین رسومات دینی همراه شرک و طغیان آن اقوام در قبال حاکم همان قوم بوده اند. والله اعلم
[5] - قَالَ أَجِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا بِسِحْرِکَ یَا مُوسَى (57 طاها) .
[6] - وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانْظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ (14 نمل) .
پ ) واکنش فرعون در این زمینه
با نظر داشت آیه ی 47 سوره ی طاها مبنی بر اینکه موسی و هارون بر اساس وحی الاهی به فرعون گفتند که ما رسول پروردگار تو هستیم و از جانب پروردگار تو با آیه ای آمده ایم تا بنی اسراییل را با ما بفرستی و دست از عذابشان بر داری و راه هدایت را به همراه ملأ از قومت بپذیری و بپویی؛ [1] لذا فرعون در قبال این امر و تاکید یعنی " پروردگار تو " که گویای این است که تو هم مثل همه آفریده ی خدا و بشری هستی ، و اینکه امر ترویج داده شده ی تو مبتنی بر رشد نیست و هدایتی را برای کسی در پی ندارد و شایسته ی پیروی کردن نیست[2]،جز آنکه " علو " روی زمین به شمار می آید و علاوه بر آن با ستم به بنی اسراییل به فساد روی زمین سرگرم شده ای؛ اینگونه واکنش نشان می دهد و می پرسد:
1 / پ ) که ای موسی پروردگار شما کیست؟ که موسی به واسطه ی وحی الاهی پاسخ می دهد پروردگار ما آن کسی است که هر چیزی را با آفرینش؛ نعمت وجود بخشیده و بعد راهنمایی کرده است[3]. « قَالَ فَمَنْ رَبُّکُمَا یَا مُوسَى (49 ) قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى (50 طاها)» .
2 / پ ) فرعون پرسش دیگری از موسی می کند مبنی بر اینکه حال وضعیت اقوام گذشته چگونه است؟ که موسی ع بر اساس وحی الاهی پاسخ می دهد دانش آن نزد پروردگارم در کتاب است، ضمن اینکه نه شرح حال کسی یا گروهی گم می شود و در آن خطایی رخ می دهد و نه اینکه پروردگارم آن را فراموش می کند.[4] موسی ع سپس خداوند را به بهتر به او می شناساند مبنی بر اینکه او کسی است که زمین را آسایشگاه شما و در آن راهها برایتان قرار داد و از آسمان هم آبی فرستاد و از آن نباتات و روییدنی های زوج گونه آفرید[5] تا هم شما و هم چارپایانتان از آن بیاشامید که همانا در این امور و زوجیت آفریده ها نشانه هایی برای صاحبان اندیشه و خرد و کسانی است که از اعراض از آیات الاهی و یا تکذیب آنها پرهیز می کنند. به هر جهت خداوند یکتا هشدار می دهد که شما را در زمین می آفرینم و در همان هم باز می گردانم و بار دیگر شما را از آن بیرون می آورم که همانطور که ایمان داریم منظور روز رستاخیز است. : « قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الأولَى (51 ) قَالَ عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّی فِی کِتَابٍ لا یَضِلُّ رَبِّی وَلا یَنْسَى (52 ) الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الأرْضَ مَهْدًا وَسَلَکَ لَکُمْ فِیهَا سُبُلا وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْ نَبَاتٍ شَتَّى (53 ) کُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لأولِی النُّهَى (54 طاها)» .
پس طی این دو بند یعنی 1/پ و 2/پ ؛ به معرفت خداوندی پی برده می شود که خدا کیست و صفاتش چیست؟ و انسان تنها آفریده ای از آفریده های او مثل همه است و تنها خدای یکتاست که به احوال همه داناست و در این امر هم " یگانه " است و روزی هم هر کس را از آنچه که بوده و انجام می داده با خبر خواهد ساخت.
3 / پ ) و باز فرعون از موسی ع می پرسد که آیا تو همان کسی نیستی که در نوزادی نزد ما پرورش یافتی و سالهایی از عمرت پیش ما بودی؟ و آن قتل نفس را انجام دادی؟ و نسبت به ما و امرمان هم از کافرین بودی؟ موسی ع پاسخ می دهد که من آن کار یعنی کشتن تنی از شما را انجام دادم و در واقع از گمراهان بودم. که پس از آن به مدین گریختم و پروردگارم هم مرا با آمرزش خواستن آمرزید و سپس حکم بخشید و حال هم از رسولانش قرارم داده است.: « قَالَ أَلَمْ نُرَبِّکَ فِینَا وَلِیدًا وَلَبِثْتَ فِینَا مِنْ عُمُرِکَ سِنِینَ (18) وَفَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ وَأَنْتَ مِنَ الْکَافِرِینَ (19) قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّینَ (20) فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْمًا وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُرْسَلِینَ (21 شعراء)». در واقع می شود گفت که فرعون با آن پرسش و یادآوری گذشته ی موسی می خواسته بر وی منت بگذارد و لذا پس از این است که آن حضرت به فرعون می گوید که حال آیا از آن جهت که بنی اسراییل را بنده ی خود کرده ای می خواهی آن را هم نعمتی از جانب خود به شمار آوری و بر من منت گذاری؟: « وَتِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِی إِسْرَائِیلَ (22 شعراء) » .
4 / پ ) باز فرعون از موسی آن هم بدان جهت که خود و برادرش را رسولان پروردگار جهاییان ذکر کرده اند می پرسد که " رب العالمین " کیست؟[6] موسی پاسخ می دهد پروردگار جهانیان آن کسی است که پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است می باشد؛ اگر شما کسانی هستید که اهل یقین اند. فرعون در واکنش به این توضیح به اطرافیان خود می گوید که نمی شنوید ؟ . « قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ الْعَالَمِینَ (23) قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ (24) قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَلا تَسْتَمِعُونَ (25 شعراء) ».
موسی ع درا دامه می گوید که پروردگار جهانیان باز آن کسی است که در واقع پروردگار شما و پروردگار پدران نخستین شما نیز هست. فرعون به حاضران آن جمع می گوید که همانا رسولی که برای شما به رسالت فرستاده شده سخت دیوانه است[7]. «قَالَ رَبُّکُمْ وَرَبُّ آبَائِکُمُ الأوَّلِینَ (26) قَالَ إِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ لَمَجْنُونٌ (27 شعراء) ».
موسی ع این افترای فرعون را نادیده می گیرد و در قبال آن بردباری به خرج می دهد و باز پروردگار جهانیان را بر اساس وحی الاهی معرفی می کند مبنی بر اینکه او آن کسی است که پروردگار خاور و باختر و آنچه میان آن دو است می باشد، اگر قومی هستید که با این آیات خردمندی را پیشه ی خود می کنند. وقتی فرعون وضع را اینگونه می بیند و می بیند که موسی ع از معرفی " رب العالمین " که مورد سوالش بود دست بردار نیست و در ضمن پاسخی متناسب و شایسته ی این بیانهای موسی ندارد[8] ؛ حال اگر وضع به این منوال به پیش برود ممکن است روی اطرافیانش هم اثر بگذارد، لذا موسی را تهدید می کند که اگر کسی غیر او را به خدایی بگیرد[9]؛ او را به زندان خواهد افکند.: « قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَیْنَهُمَا إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ (28) قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَهًا غَیْرِی لأجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ (29شعراء)» .
نتیجه گیری این گفتار اینکه نخستین بخش رسالت حضرت موسی و برادرش هارون همراه با احتجاج ضمن مراعات لطافت در گفتار و یا به عبارتی دقیقتر ابلاغ رسالت شان در قبال فرعون بر اساس آیات الاهی و وحی بوده است که فرعون بدان وسیله راه نمی یابد و حتا موسی را نه تنها دیوانه خوانده بلکه تهدید به زندان می کند و در واقع نه تنها دست از خدا انگاری خود ( سبحان الله) بر نمی دارد و یگانه پرست نمی شود؛ که پیرامون فرستادن بنی اسراییل با موسی و هارون هم به لحاظ خود برتر بینی اش سخنی به میان نمی آورد.
[1] - « فَأْتِیَاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّکَ فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْنَاکَ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکَ وَالسَّلامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى (47 طاها) ».
[2] - وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِینٍ (96 ) إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَمَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِیدٍ (97 هود) .
[3] - که در اینجا می توان گریزی زد به نظریات و باورهای عرفانی و گفت بر اساس این پاسخِ حضرت موسی ع که صد البته ناشی از وحی الاهی است؛ همه ی موجودات دارای " وجود " هستند و این وجودشان طی " آفرینش " از سوی خداوند بدانان عطا شده است. ضمن اینکه راهنمایی شان نیز می کند. در واقع این موجودات تجلی خدا پس از ظاهر شدن خود برای خویشتن نیستند بلکه آفریده و مخلوق اویند و به سویش پس از مرگ و فنا باز می گردند که انسان نیز اینگونه است. در حالی که وجود مقدس و یگانه ی خداوند ، بری از هر گونه تغییر و تحولی همچون تغذیه و رشد و مرگ و فنا و جاندار و بی جان ( به لحاظ هستنده های ممکن) و ... می باشد که بخواهیم وجود موجودات را که اینگونه اند تجلی او بدانیم. از سوی دیگر باید بدانیم و به لحاظ ایمانمان به امر؛ یقین داشته باشیم که وقتی می گوییم و باور داریم که موجودات بالاخره به سوی خدا باز می گردند؛ پس اگر آنها همه برابر آن نظر،تجلی خدا باشند؛ آن وقت تکیلف رجوع به سوی خدا چه می شود؟ آیا نادانسته چیزی را به خدا نسبت نداده ایم که بدان ناآگاهیم مبنی بر اینکه خداوند یکتا با این نگرش دارای صفت رجعت نیز می باشد؟ آن وقت رجعت به سوی چه کسی؟ (سبحان الله) و .... پس روشن می شود که رجعت تنها از سوی آفریده ها به سوی آفریننده شان که خدای یکتا یا همان "الله " است می باشد.
[4] - به طور کلی نتیجه اینکه این از اخبار غیب است و کسی نمی تواند و نباید ادعایی داشته باشد که از حال و روز کسی چه از گذشتگان و چه آنچه در درون سینه ی زندگان است خبری دارد. و این تنها از صفات خداوند است که از پیدا و پنهان امور آگاه است و خبر دارد.
[5] - که این زوج بودن امور خود دلیلی است بر یکتایی خداوند ؛ آنگاه که اگر با اندیشه و خردورزی در این امر به پیش برویم خواهیم دید که در نهایت این زوجیت امور به یگانگی ختم می شود که همانا منظور خداوند یگانه به عنوان آفریننده ی آنها است.
[6] - قبلن همانطور که در بند 1/پ گذشت او از موسی ع پرسید که پروردگار شما کیست و حالا می پرسد پروردگار جهانیان کیست.
[7] - پس در واقع می شود گفت که در این گفت و شنود رسول خدا با فرعون؛ این نخستین واکنش فرعون با ابلاع وحی الاهی است مبنی بر اینکه حضرت موسی ع را رسولی مجنون و دیوانه خطاب کرده است. و این روشن است که او از آن جهت بدین جواب روی آورده که جوابی در خور برای این توضیح یا به عبارتی دقیقتر این پاسخ از پرسش طرح شده نداشته است و می ترسیده که سخنان او روی اطرافیانش از حاضران تاثیر بگذارد؛ پس جان کلام را از نظر خود در این دانسته که همچون پیشینان که شرح شان گذشت؛ رسول خدا را دیوانه بداند و بنامد. البته باید یادآور شد که وقتی گفته می شود که فرعون پاسخی درخور و شایسته برای توضیحات موسی ع نداشته تا آن حد که تنها وی را دیوانه خطاب کرده؛ این بدان معنا نیست که برای کسی دیگر دانشی هست تا بتواند پاسخی شایسته بدهد به نحوی که برای اعراضش از آیات الاهی بسنده کند؛ بلکه منظور این است که اصلن پاسخی برای اعراض و یا تکذیب آیات الاهی وجود ندارد و خداوند قرار نداده تا کسی بتواند پس از کسب دانش آن بدان در اعراض و رویگردانی اش از آیات الاهی استناد کند. والله اعلم. پس باید با اندیشه و خرورزی روی آیات الاهی؛ به همه ی آنها ایمان آورد و نه تنها از اعراض کنندگان آیات الاهی نبود بلکه در عین حال از غافلین از آیات الاهی نیز نباید بود تا آنکه با همان ایمان بتوان از نور و هدایت و رحمت و بشارت و ... آیات الاهی که همه در قرآن کریم است بهره مند و در نهایت به یاری خدا که به هدایت یافتگان داناتر است رستگار شد. ان شاءالله.
[8] - و به نوعی او فقط طفره می رود و یا اطرافیان را خطاب قرار می دهد و یا موسی را رسولی دیوانه می خواند.
[9] - و این یعنی دلیلی بر اینکه او دچار علو روی زمین شده بوده و ادعای خدایی داشته است و در اثر تکبر و غرور حاضر نشده است که پیروی آیات روشن خدا و رسولانش را بنماید. سبحان الله.
گفتار پنجم : برگزیده شدن و برانگیخته شدن حضرت موسی ع
خداوند یکتا پس از مخاطب قرار دادن پیامبر مکرم اسلام ص پیرامون چند و چون حدیث و داستان رسالت حضرت موسی ع اینگونه می فرماید که بعد از روانه شدن آن حضرت از مدین به سمت دیار خود، آن هم به دلیل به پایان رسیدن عهدش با حضرت شعیب ع، در بین راه و با دیدن آتشی از جانب طور به آنان می گوید تا کمی درنگ و مکث و صبر کنند تا او به سمت آن آتش برود با این هدف که یا پاره ای از آن را برای گرم کردنشان و یا خبری از آن بیاورد و یا آنکه در نهایت بدان وسیله به جایی راهنمایی شود. به محض اینکه حضرت موسی ع راه را به سمت آن آتش ادامه می دهد و وارد وادی مقدس طوی و بارگاه خجسته می شود، از درخت واقع در آن بقعه ی مبارک ندایی از جانب خدا می شنود مبنی بر اینکه من"الله" پروردگار تو و پروردگار جهانیان هستم، پس نعلین خود از پای در آور که همانا تو را اختیار کردم و به رسالت بر گزیدم. پس بدانچه که به تو وحی می کنم گوش فرا دار که همانا من "الله" هستم و خدایی جز من نیست، بنابراین مرا بپرست و نماز را که ذکر من است به پا دار و بدان که قیامت که پنهان نگاه داشته شده خواهد آمد و هر کس در آن روز جزای اعمالش را خواهد دید، پس مبادا کسانی که به آن ایمان ندارند یا پیرو هوای نفس هستند تو را از یاد آن غافل کنند چرا که آنگاه از راه ایمان به عقب باز خواهی گشت[1].
به هر جهت خداوند یکتا پس از بیان " اصول توحید و معاد " برای برگزیده اش که این نیز خود برای دین و مومنین (نبوت) یک اصل است و امر به اینکه باید علاوه بر این اصول با انجام و به جا آوردن نماز برای ذکر او که همانا اولین فرع دین است و در واقع پایبندی مومن را به اصول نشان می دهد؛ به عنوان یک منکر از کافرین به روز رستاخیز و یا پیروی کنندگان هوای نفس به مثابه یک نهی به دور باشد؛ از او یعنی حضرت موسی ع می پرسد: آن چیز که در دست تو است چیست؟ و موسی می گوید که عصایی است که با آن کارهای روزمره را انجام می دهد. سپس خداوند به او دستور می دهد که عصایت را بینداز ؛ و چون موسی این کار را می کند عصا ناگاه به صورت یک اژدهایی زنده در می آید که به هر سویی می شتافت، موسی با دیدن این صحنه رو به فرار گذاشت و پشت سر خود را هم نگاه نکرد تا آنکه خداوند به او فرمود بر گرد و آن را بگیر که تو از امنیت یافتگانی که همانا پیامبران در حضور من نمی ترسند مگر آنکه ستمی کرده و یا بدی ایی آورده باشند و بعد آمرزش بخواهند که همانا من بسیار آمرزنده ی مهربانم، و اینکه ما آن را به صورت اولش بر می گردانیم یعنی دوباره شکل عصای بی جانی را بدو می بخشیم تا تو کارهایت را که بر شمردی با آن انجام دهی. بعد از این خداوند به او خطاب می کند که دستت را در گریبانت فرو بر و بیرون بیاور که همانا مثل ماه تابان بی هیچ نقصی و مرضی خواهد بود و چون اینگونه شد باز می فرماید برای اینکه از وحشت و ترس این امر هم بیرون آیی؛ همان کار را تکرار کن. خدای یکتا در ادامه به آن حضرت می فرماید که این دو معجزه و نشانه است و آیات بزرگتر را باز به تو نشان خواهیم داد[2]. و بدینگونه است که حضرت موسی ع توسط خدای یکتا با دادن آن معجزات و بینات به رسالت بر انگیخته می شود.
گفتار ششم : آغاز رسالت حضرت موسی ع
شامل :
الف ) ماموریت یافتن موسی ع به سوی فرعون.
ب ) برگزیده شدن برادرش هارون به نبوت برای همراهی در انجام این ماموریت یا رسالت.
خداوند یکتا، پس از دادن آن دو برهان و اعجاز؛ به موسی دستور می دهد تا با نه نشانه ی وی به سوی فرعون و طرفداران و اطرافیانش از " ملأ " برود چرا که آنها قومی فاسق، ظالم، طاغی و مفسد بودند و لذا آنان را دعوت به تقوا و پرهیزکاری کند و بدانان بگوید که من فرستاده ی پروردگار جهانیانم : « وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَقَالَ إِنِّی رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِینَ (46 زخرف) » . موسی ع به خداوند عرضه می دارد که می ترسم که مرا تکذیب کنند و از کفر آنها دلتنگ شوم و زبانم به هدایت آنها باز نشود؛ از سوی دیگر اینکه من یکی از آنها را کشته ام و بنابراین چون برای آنها از جانب من گناهی است باز می ترسم که مرا بدان دلیل بکشند. بعد در پی بیان این موارد از خدا می خواهد که هم سینه اش را گشاده بدارد و هم اینکه کار را برایش آسان کند، هم اینکه گره از زبانش بگشاید تا سخنانش را مخاطبین که فرعون و اطرافیانش باشند بفهمند و نیز اینکه برادرش هارون را که در سخن گفتن فصیح تر است را وزیرش و شریک و همراه در این رسالت قرارش دهد، که همانا آن دو بسیار تسبیح به حمدش خواهند گفت و ذکرش به جا خواهند آورد و از این امر هم آگاهند که او یعنی " الله " به گفتار و رفتار آنان بیناست[3]. پس از این مناجات است که خدای یکتا دعای آن حضرت را اجابت می کند و برادرش هارون را نیز به رسالت بر می گزیند و به او می فرماید که : ای موسی ما بار دیگر بر تو به این لحاظ منت نهادیم، همانگونه که هنگام نوزادی با وحی به مادرت بر تو منت نهادیم و ... پس از ماندن سالیانی در شهر مدین؛ حال تو را برای خود به رسالت آراستیم، پس با برادرت و آیات من بدون اینکه در ذکر من سستی کنید به سوی فرعون طغیانگر بروید و به نرمی با او سخن گویید باشد که یا متذکر شود یا خشیت پیدا کند. که در اینجا موسی و هارون به خداوند عرضه داشتند می ترسیم که مبادا او بر ما سخت گیرد و یا با سرکشی رفتار کند. خداوند فرمود نترسید که من با شمایم و آنچه را که می گویید و بین شما در طی این رسالت با فرعون و ملا او می گذرد می شنوم و می بینم و لذا شما از غالبین خواهید بود. بعد از این آنچه را که باید آن دو با فرعون در میان بگذارند را خداوند بدانان یادآور می شود؛ مبنی بر اینکه نخست باید به فرعون بگویند ما رسول پروردگار جهانیان و پروردگار تو هستیم و بعد بگویند که بنی اسراییل را با ما بفرست و آنان را عذاب نکن و سپس اینکه به فرعون بگویند که ما با آیه ای از سوی پروردگارت[4] آمده ایم و لذا سلام و درود بر کسی که هدایت را پیروی کند، چه آنکه برابر وحی، عذاب خداوند، مکذبین و روی برگردانندگان از آیاتش را فرا خواهد گرفت.[5]
[1] - و این می تواند بدان معنا باشد که کسی که از سوی خدا هدایت شد و راه هدایت را یافت، لذا دیگر حق ندارد به عقب بر گردد حتا اگر جنان کسی رسول و برگزیده ی خدا باشد که به او وحی نیز می شده است. و این امر یعنی "اختیار" فرد مبنی بر اینکه پس از آمدن هدایت الاهی بر آن بماند و نیکوکاری پیشه نماید و یا آنکه برود و گمراهی را بر هدایت یا پیروی کفار و پیروی هوای نفس را بر ایمان و اطاعت خدا برتری دهد. به هر جهت برگشت از دین به این واسطه عواقب خود را دارد و خداوند یکتا به نوعی با حضرت موسی ع اتمام حجت کرده و آن را چراغ راهی برای مومنین قرار داده است.
[2] - آیات 9 تا 23 سوره ی طاها. / آیات29 تا 32 سوره ی قصص . / آیات 7 تا 12 سوره ی نمل .
[3] - وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ کَانَ مُخْلَصًا وَکَانَ رَسُولا نَبِیًّا (51) وَنَادَیْنَاهُ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ الأیْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِیًّا (52) وَوَهَبْنَا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِیًّا (53 مریم) .
[4] - باید گفته شود که وقتی طی این رسالت دو بار به فرعون گفته می شود که ما رسول پروردگار تو که پروردگار ما و پروردگار جهانیان است؛ و نیز اینکه ما از سوی پروردگارت با نشانه ای آمده ایم؛ بدان معنا می تواند باشد که ادعاهای تو که ناشی از استکبار است هیچ پایه ای ندارد و از مبطلات است. و دوم و بلکه بالاتر اینکه با این آیات که موسی ع و هارون ع به فرعون گفتند روشن می شود که این دو رسول گرامی بواسطه ی وحی با فرعون سخن می گفته اند و در واقع از جانب خود چیزی نمی گفته اند. آنچه بوده اینکه باز به واسطه ی وحی؛ با نرمی با فرعون سخن می گفته اند و به عبارتی ابلاغ رسالت می کرده اند و سوم اینکه پس از بیان رسالت خود از جانب خدای یکتا، این دو رسول از فرعون میخواهند که قوم بنی اسراییل را با آنان بفرستد.
[5] - آیات 103 – 106 اعراف / آیات 24 – 48 طاها / آیات 10 – 17 شعراء / آیات 32 – 35 قصص .
گفتار دوم : وجه تسمیه ی بنی اسراییل
هم اکنون برای دانستن اینکه چرا این قوم بنی اسراییل نامیده شده اند؛ باید به کلام مقدس الاهی تمسک و استناد جست مبنی بر اینکه چنانچه به آیات 2 و 3 سوره ی اسرا نگریسته شود دیده خواهد شد که خدای یکتا پس از آنکه می فرماید که به موسی ع کتاب تورات را داد و آن را برای بنی اسراییل مایه راهنمایی قرار داد تا از غیر خدای یگانه را وکیل و کارگزار خود نگیرند و تنها بر او توکل و تکیه کنند؛ می افزاید که اینان ذریه و فرزندان کسی هستند که با نوح ع به عنوان مومنین به رسالت او با وی در کشتی بودند که همانا نوح ع بنده ای بسیار سپاسگزار برای خداوند بود: « وَآتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِی إِسْرَائِیلَ أَلا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِی وَکِیلا (2) ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ کَانَ عَبْدًا شَکُورًا (3 اسراء) » با توجه به آیات 4-7 .
حال اگر به آیه ی 58 سوره ی مریم نگریسته شود پی برده خواهد شد که بنی اسراییل؛ ذریه و فرزندان "اسراییل" هستند[1]. والله اعلم .
گفتار سوم : تولد حضرت موسی ع تا راهیابی به کاخ فرعون
1 ) خداوند یکتا در این خصوص می فرماید که به مادر موسی ع وحی کردیم که پس از شیر دادن نوزادت او را به دریا افکن و از آسیب رساندن فرعونیان به او مترس و اندوهناک مباش که همانا من او را نه تنها به سوی تو بر میگردانم، که او را از رسولان خویش قرارش دادم. همسر فرعون پس از گرفتن موسی از آب و دیدنش به همسرش فرعون گفت که او را نکش که نور دیده ی من و تو خواهد بود و شاید که او را به فرزندی گیریم[2]. خدای یکتا در ادامه می فرماید که نزدیک بود مادر موسی موضوع را از نظر احساس و عواطف مادری اش بر ملا کند که همانا ما قلبش را استوار ساختیم تا در ایمانش سستی و خللی پدید نیاید. از آنجا که برابر اراده ی خداوندی مقرر شده که این نوزاد پستان هیچ دایه ای را نگیرد لذا بواسطه ی پیشنهاد خواهرش به فرعونیان، مادر او متکفل شیر دادن موسی یعنی فرزندش شد و بدینگونه خداوند یکتا موسی ع را برابر وعده اش که تخلفی در آن نیست به مادرش باز گرداند و او را اینگونه به وی رساند. [3]
2 ) و مرتبط با این بحث آنجاست که خدای یکتا به موسی ع منتی دیگر را که همین موضوع روان شدن و راه یافتن او به کاخ فرعون در نوزادی بواسطه ی وحی و بازگرداندن او به مادرش برابر وعده ی الاهی با فراهم نمودن کفالت شیر دادنش با وساطت و پیشنهاد خواهرش باشد را به وی یادآور شده است تا به خوبی رسالتش را که شرحش در مباحث آتی ان شاءالله خواهد آمد به سر انجام برساند: « وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْرَى (37 ) إِذْ أَوْحَیْنَا إِلَى أُمِّکَ مَا یُوحَى (38 ) أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِی وَعَدُوٌّ لَهُ وَأَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی وَلِتُصْنَعَ عَلَى عَیْنِی (39 ) إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى مَنْ یَکْفُلُهُ فَرَجَعْنَاکَ إِلَى أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلا تَحْزَنَ وَقَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّیْنَاکَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاکَ فُتُونًا فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَى قَدَرٍ یَا مُوسَى ( 40طاها ) » .
3 ) البته باید یادآور شد دلیل این امر این بود که چون فرعون با خود برتر بینی و تباهکاری روی زمین، پسران طایفه ی بنی اسراییل را می کشته و زنانشان را زنده می گذاشته؛ لذا خداوند هم برای انجام این رسالت و بیرون آوردن فرعون از علو و فساد روی زمین، زمینه ای را فراهم نموده که موسی ع بدان طریق وارد کاخ و حتا مهرش وارد قلب آنان شود تا او از کشته شدن در امان باشد و برابر اراده ی حضرتش که به مادرش وحی کرده بوده به رسالت به سوی فرعون طغیانگر بفرستد و ...
نتیجه گیری این گفتار تا اینجا
الف) روشن می شود که برای تحقق مطلوب این اراده ی خداوندی ، از سوی او به مادر موسی ع نیز وحی شده است.
ب ) اینکه در وعده ی الاهی هیچ تخلفی نیست؛ همانگونه که بدان طریق و خیلی سریع خداوند یکتا با موضوع کفالت شیر دادن؛ موسی را به مادرش بازگرداند و یا به عبارتی دیگر مادر را در کاخ فرعون به فرزند رساند تا در کنار وی باشد هر چند که فرعونیان به او به چشم دایه ای نگاه می کردند.
پ ) در مقام مقایسه اینکه خداوند یکتا پیشتر از این طی اسباب و عللی یوسف ع را از کنعان به مصر روانه اش ساخت و با بلوغش علم و حکم و حکمتش داد و تاویل احادیثش آموخت و رسالتش را متحقق ساخت و ... ، در این جا هم موسی ع را پس از زایش اینگونه که از همین شهر یعنی مصر بود وارد کاخ فرعون کرد و نجاتش داد تا به واسطه ی حکم کشتن پسران بنی اسراییل به فرمان فرعون، کشته نشود و برسد بدانچه که خداوند برایش مقدر کرده و به عبارتی دقیق تر مبتنی بر بخش اخیر آیه ی 7 قصص از رسولانش قرار داده بود: « وَأَوْحَیْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَلا تَخَافِی وَلا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ (7 قصص)» .
گفتار چهارم : دوران رشد و بالندگی موسی ع در قصر فرعون
نخست لازم است بر اساس بخش اخیر آیه ی 39 سوره ی طاها گفته شود که پرورش موسی ع نزد فرعونیان از جانب خدا و با نظارت او بوده است. که نمونه ی آن همانطور که باز بر اساس کلام مقدس الاهی ذکر شد، این بود که خدا اراده کرده بود تا تنها از پستان مادر شیر بنوشد که اینگونه هم شد و حتا وعده ی الاهی تحقق یافت و خیلی زود مادر موسی به او رسید. دوم اینکه هنگامی که آن حضرت به سن بلوغ و رشد و کمال رسید خداوند یکتا به او آن هم به عنوان پاداش نیکوکار بودنش، حکم و علم داد.[4] و این بود تا اینکه او روزی بی خبر و البته در غفلت اهل آن از کاخ بیرون و وارد شهر شد و ناخواسته وارد دعوای دو نفر شد که یکی از پیروان و شیعیان او یا بنی اسراییلی و دیگری از دشمنان او یعنی از فرعونیان بود؛ پس وی هم جانب شیعه را گرفت و با ضربه ای دیگری را کشت و خیلی سریع این کار خود را از وسوسه ی شیطان که دشمن آشکار آدمی است دانست و با ستمکار دانستن خود از خداوند که بسیار آمرزنده ی مهربان است بابت این فعلش آمرزش خواست و ضمن یادآوری نعمت الاهی که به او نیرومندی را عطا کرده ، عهد کرد که دیگر پشتیبان گناهکاران نباشد.[5] اما کار به اینجا ختم نشد و موسی ع از کرده اش و ماندنش در مصر می ترسید و بنابراین مراقب اوضاع بود تا دشمن از او بابت این قتل انتقام نگیرد؛ ولی فردا روز وقتی باز وارد شهر شد، نمونه ی جدال و دعوای روز قبل را که یک طرف آن همان شیعه ی او یعنی فرد دعوا کننده ی دیروزی با دشمنی دیگر از آنان بود را دید و خواست که باز به یاری پیرو خود برود که فرد مقابل در آن دعوا به او گفت: که ای موسی آیا می خواهی مرا هم مثل آن کسی که دیروز کشتی بکشی؟ معلوم است که تو قصد اینکه روی زمین ستم کنی و از ستمکاران باشی را داری و نمی خواهی که از مصلحان و سامان دهندگان امور باشی.[6] ناگاه در این بین مردی از دورترین نقطه ی شهر می آید و به موسی خبر می دهد که فرعونیان با طرح نقشه ای در پی قتل او به خاطر کار دیروزش هستند پس باید از شهر برود و لذا موسی ع هم از خدا می خواهد که او را از دست ستمکاران رهایی ببخشد و نجات دهد. و بدین سان با راهنمایی خداوند است که موسی ع پس از خارج شدن از شهر مصر وارد مدین می شود؛ که در این خصوص و مرتبط با رسالت حضرت شعیب ع مطالبی گذشت[7].
[1] - أُولَئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ مِنْ ذُرِّیَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِنْ ذُرِّیَّةِ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْرَائِیلَ وَمِمَّنْ هَدَیْنَا وَاجْتَبَیْنَا إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّدًا وَبُکِیًّا (58) .
[2] - که شبیه این موضوع و این گفتار، یعنی به فرزندی گرفتن بچه ی از آب گرفته شده که همانا موسی ع باشد؛ توسط همسر فرعون به او، آنچه است که در ارتباط با حضرت یوسف ع می باشد که شرحش گذشت و از اتفاق در همین سرزمین و پس از خریداری کردن او از فروشندگانش بود مبنی بر اینکه عزیز مصر به همسرش گفت که شاید او را به فرزندی گیریم و ... ( آیه ی 21 سوره ی یوسف ) .
[3] - آیات 7 – 13 سوره قصص .
[4] - « وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَعِلْمًا وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ (14 قصص) » . همانند آیه ی 23 سوره ی یوسف و در رابطه با آن حضرت ع و این بدان معناست که نیکوکاری و نیکوکار بودن در این دنیا هم حتا اگر در کاخ حکمروایی باشد و آنان ستمکار باشند؛ پاداش نیکو دارد و از چشم خداوند دور و پنهان نیست که این دانا بودن او را به تمام امور از پیدا و پنهان می رساند، چرا که همه چیز آفریده ی اوست و او هم زنده ی پاینده و نامیراست. و اما نکته ی دیگر اینکه پیامبران خدا هم چون از جنس بشر بوده اند پس دوران و سنین خاصی را مثل همه طی می کرده اند تا به اصطلاح به سن رشد و بلوغ عقلی برسند تا مکلف شوند و ...
[5] - پس روشن می شود که حق و دفاع از آن در عین قدرتمندی اعم از توانایی بدنی و یا غیر آن، در کشاکش موضوعی همچون دعوا بین دو نفر به این نیست که چه کسی هواخواه من یا همشهری من یا هم فکر من و ... است؛ بلکه حق در این است که انسان پیروی " حق" را بر اساس کلام مقدس الاهی بنماید و نه پیروی دشمن خود را که شیطان باشد چرا که دفاع بر پایه ی احساسات و دلبستگی ها و پیوندها و وابستگی ها، و نه از روی بررسی موضوع به قصد اصلاح و سامان امر تباه؛ نتیجه اش همراهی با گناهکار و از سوی دیگر از ستمکاران بودن است.
[6] - پس روشن می شود که در جدال ها، حتا اگر یک طرف آن همانطور که گذشت از همفکران و هوا خواهان و نزدیکان و همشهریان و ... باشد باید با تدبیر و عدالت در پی سامان و اصلاح امر تباه و در واقع از مصلحان بود و نه از مفسدین و تباهکاران روی زمین و یا طرفدار چنین کسانی چرا که عاقبت خوبی نخواهد داشت.والله اعلم
[7] - آیات 14- 28 سوره ی قصص .